728 x 90

حمله به اشرف,

آیین تو، برخاستن است - از: جمشید پیمان

-

--
--
(به جاودانه خورشیدهای کهکشان آزادی)

نه جا می‌مانی در دل خاکستر
نه گم می‌شوی در تن غبار
آیین تو، برخاستن است
تو شمع نیستی
که جاری بمانی در مرگ –
تو، هماره، خورشیدی
در آفاق یا در حصار-
تیغ شب در می‌ماند
آنگاه که تو دیده می‌گشایی
بگذار بخت خود را بیازماید تیغ شب
سحر
با تو می‌شود آغاز
و بامداد،
از تو می‌شود سرشار.
آیین تو، برخاستن است
و باز نمی‌مانی از رفتن
هزار بارت اگر فرو افکنند
با تیغ و تبر
در تو جاری ست پویه و پیکار
هزار بارت اگر برکشند بر دار
تو اهل میدانی
بیگانه‌ای با خواب و خواهش بستر
نه جا می‌مانی در دل خاکستر
نه گم می‌شوی در تن غبار
آشنایان تواند شعله و شرار
و از تو روشن است چراغ روزگار
										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/827e181d-970a-4988-b29f-00414438fc8b"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات