728 x 90

-

«ماجرای عنتر پررو و لوطی بی‌آبرو»

-

پاسدار احمدی‌نژاد و خامنه‌ای طلسم‌شکسته
پاسدار احمدی‌نژاد و خامنه‌ای طلسم‌شکسته
 
از زبان نقّال:
به نام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه بر نگذرد
شنو ماجرایی ز احمد نژاد
همان پادو سید علی نامراد
که در چالش افتاد با لوطی‌اش
برون زد بناگاه از قوطی‌اش

عرضم به حضور سروران گران مقدار، ماجرا ماجرای دیو است و دد. گرگ است گرگ زاده.
دیگه چه جوری بگم: قصه قصه چالش آفرینی عنتر پررو و لوطی بی‌آبروست. احمدی و سیدعلی! تو ویتینگش بشین و نیگا کن!

چسان چنگ در چنگ هم می‌زنند
سنان و قمه در شکم می‌زنند

به زبان رایانه خذمتتون عرض کنم:
قریب است «فرمت» شود این نظام رود شیرجه در گور آن «نان امام (non emem) »
همه «بایت و بیتش» به هم ریخت هان!
نگردد دگر سیستمش هیچ «ران»

الغرض کشش ندم،
این‌که می‌بینین همون احمدی چیتوزه!، اند پر روگری!

خودش عنتری هست اندر نظام
کیه لوطی اش؟ جانشین امام!

حالا این بی‌مروت، راست راست جلوی لوطی‌اش درآمده که:
من از رأی مردم شدستم رئیس
تو گر بیت داری مرا هست آفیس

تو آنی که در یک شب از خمّ رنگ
برونت کشید هاشمیّ دبنگ!

اینم که می‌بینی خامنه‌ایه که همین که این بیچاک دهنیها رو می‌شنوه دود از منقلش بپا میشه و،

بگفتا که لشکر بتازد به او
شکر خورده‌این احمدیّ ببو

خامنه‌ای بی‌آبرو، عمامه رو چرخوند، یک پیچ ازینور، یک پیچ از اونور عینهو شاه سلطان حسین بی‌دست و پا، داد زد:
سگ کی بود این‌که گوید چنین
بکوبید با گرزش از روی کین

سگان فقیه جمله غرّان شدند
همه کینه جو هم‌چو رادان شدند

آقا بناگاه از سرکردگان لشکر فقیه، شجونی ابلیس به میدان جست:
شجونی درآمد ز قلب سپاه
که ایدر کنم روزگارت سیاه
ز مشایی آن بی‌شعور پلید
نه یزدان نه آسیدعلی خیر دید
جدا کن رهت را تو زان بدسگال
دگر پوزه‌ات را به دمبش نمال

آقا شجونی ابلیس صفت، عمامه کوبان هزینه‌های مشایی رو برای احمدی‌نژاد بر شمرد.
ولیکن:
تب عشق جن‌گیر در احمدی
چنان شیر بودی که در رگ شدی
اگر چند آن شیر ترشیده بود
همی باز عشقش بدو می‌فزود

این بود که به جای این‌که از شغلش آن اینستالش uninstalکنه، چه کار کرد؟ :
بیاوردش از دفترش سوی خویش
ببستش چو بز در سر کوی خویش

یعنی از رئیس دفتری خودش ورش داشت گذاشت رئیس دبیرخانه جنبش عدم تعهد.

به ده ره ندادندش آن یارو را
همی جست او خانه کدخدا

آخه می‌خواست اون رو رئیس‌جمهورش کنه. با خودش گفت.
رحیم را بباید به مکر فزون
به جمهور کنم من رئیسش کنون

اما احمدی بوزینه منظر، نمی‌دانست که خامنه‌ای ابلیس هم نیرنگی در آستیش داره و دستش رو خونده.

اون هم از اونطرف کال کرد به رئیس مجلس که چه کنیم؟
کامنت داد لاریجانی دیوزاد
که کوبم سر احمدی بدنهاد
بگفتا ز مجلس بخواهم کنون
از آن شیخدیوان روحانیان
همانان که قورباغه رنگ می‌کنند
به بازار جای فولکس می‌برند

آقا انجمن کردند در مجلس بدنهادان و نتیجه گرفتند که:
یکی گفت گویید بر او زکی!
نداری بر این کار تو مدرکی

یکی دیگه گفت:
رحیم مشا فوق‌لیسانس نیست!
ز بهرش بدین کار این شانس نیست

یکی دیگه گفت:
چنان سیدعلی هست او بی‌سواد
ندانست فرق قلم با مداد

دیو روحانیان دهانش رو بستند که راجع به رساله نداشتن آقا حرفی نزن. وگرنه آرسنیکی می‌شی.

از اونطرف احمدی کوتول داد کشید که:
کنم اینستال آن مشاییّ خویش
برو سیدعلی! کن گداییّ خویش
زمانه کنون عهد قاجار نیست
چنین کیدتان چارهٴ کار نیست

از اینطرف میدان هم از لشکر عمامه‌داران صدای نعره بود که به گوش می‌رسید:
یکی شیخ غریّد با نیشخند
که با آرسینیک می‌کنیمت نژند
مگر تو رضا قلدری بزمجه!
بشین بر سر جای خود ای بچه

و این‌چنین غوغا در نظام اوج گرفت: و چنان به جان هم افتادند که:
هوای نظام سخت آلوده شد
پر از بوی دود و دل وروده شد.

ولیکن از آنسو به باروی خلق
یک ارتش که می‌بود بازوی خلق
همی شد مهیا ز پیرو جوان
که کوبد سر دیوخو شیخکان
که فرمت کند خاک ایران‌زمین
ز ویروس شیخ دد پر زکین
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/9e76d429-61bd-40b6-9998-03d0648cae04"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات