دینگ دانگ... . چه صداست
ناقوس!
کی مرده؟ کی بجاست؟
بازارهای گرم مسلمان
آیا شده ست سرد؟
یا کومههای محقر دهقان
گشته ست پر ز درد؟
دینگ دانگ... ... .. چه خبر؟
کی میکند گذر؟
جا برده گرم در دل سرد سحر به ناز
آوای او به هر طرفی راه میبرد
سوی هر آن فراز که دانی
اندر هر آن نشیب که خوانی
در رخنههای تیرهی ویرانههای ما
در چشمههای روشنی خانههای ما
در هر کجا که مرده به داغی ست
یا دل فسرده مانده چراغی ست
تأثیر میکند
او روز و روزگار بهی را
تفسیر میکند
دینگ دانگ... اینچنین
ناقوس با نواش در انداخته طنین
از گوشه جای جیب سحر صبح تازه را
میآورد خبر
واو مژده جهان نوین را
تصویر میکند
در تار و پود بافته خلق میدود
با هر نوای نغزش رازی نهفته را
تعبیر میکند
وز هر نواش
این نکته گشته فاش
کاین کهنه دستگاه
تغییر میکند
دینگ دانگ... ... .. بر جانب فلک بشد این نوشکفته بانگ
دینگ دانگ... ... .. شد به در
این بانگ دلنواز
از خانه سحر
ناقوس!
کی مرده؟ کی بجاست؟
بازارهای گرم مسلمان
آیا شده ست سرد؟
یا کومههای محقر دهقان
گشته ست پر ز درد؟
دینگ دانگ... ... .. چه خبر؟
کی میکند گذر؟
جا برده گرم در دل سرد سحر به ناز
آوای او به هر طرفی راه میبرد
سوی هر آن فراز که دانی
اندر هر آن نشیب که خوانی
در رخنههای تیرهی ویرانههای ما
در چشمههای روشنی خانههای ما
در هر کجا که مرده به داغی ست
یا دل فسرده مانده چراغی ست
تأثیر میکند
او روز و روزگار بهی را
تفسیر میکند
دینگ دانگ... اینچنین
ناقوس با نواش در انداخته طنین
از گوشه جای جیب سحر صبح تازه را
میآورد خبر
واو مژده جهان نوین را
تصویر میکند
در تار و پود بافته خلق میدود
با هر نوای نغزش رازی نهفته را
تعبیر میکند
وز هر نواش
این نکته گشته فاش
کاین کهنه دستگاه
تغییر میکند
دینگ دانگ... ... .. بر جانب فلک بشد این نوشکفته بانگ
دینگ دانگ... ... .. شد به در
این بانگ دلنواز
از خانه سحر