گزارش شبکه جهانی بی.بی.سی:
بعد از چند روز که ژان مولن با چتر به فرانسه آمد، وی یک جلسه مخفی با رهبر جوان گروه در لیون داشت. ریموند اوبراک ۱۷ساله، وی اکنون تمامی جزئیات خاطراتش از مردی که به «رکس» معروف بود را بازگو میکند.
ریموند اوبراک: «ما اصلاً همدیگر را نمیشناختیم، ما باید همدیگر را درجایی که مملو از پلیس بود، شناسایی میکردیم. درنتیجه ما یک کد داشتیم. وی میگفت که رنگ قهوهای است و من جواب میدادم نه قهوهای نیست، این سبز است. بدین طریق بود که برای اولین بار ژان مولن را ملاقات کردم. هدف مأموریت این بود که کلیه گروههای مقاومت را با هم متحد سازند. و یک ارتش سری ایجاد کنند. و وی میخواست این را برای آینده تدارک ببیند. زمانی که فاجعه رسید».
در ژوئن ۱۹۴۳ ژان مولن یک ملاقات سری برای رؤسای مقاومت در این خانه سازمان داد. این خانه یک دکتر است در حاشیه لیون. ژان مولن و ریموند اوبراک با همدیگر به این خانه رسیدند. ولی کمی بعد در حالیکه آنها در اتاق انتظار بودند. صدای کوبیدن در بگوش رسید. این گشتاپو بود. به آنها خیانت شده بود.
ریموند اوبراک: «آنها هرکداممان را دستگیر کردند. دستانمان را بستند. قبل از اینکه دستانمان را ببندند ژان مولن به من گفت من درجیبم یک کاغذ دارم، آن را بردار و از بین ببر. درنتیجه من دستم را درجیب اش کردم، کاغذ را برداشتم و قورت دادم».
ژان مولن و ریموند اوبراک هردو به این زندان در لیون برده شدند. که الآن تبدیل به یک موزه یادبود برای این قهرمان مقاومت فرانسه گشته است. ریموند اوبراک: «درسلولی که من قرار داشتم یک سوراخ وجود داشت من از آن سوراخ نگاه کردم، این آخرین باری بود که من ژان مولن را دیدم، دو سرباز آلمانی دو طرف وی را گرفته بودند و وی را میبردند. این آخرین بار بود که من وی را دیدم. سپس وی به پاریس برده شد، و در آنجااعدام شد». ریموند اوبراک در یک حمله متهورانه توسط همسرش لوسی به آلمانیها نجات یافت. که این خودش یک داستان دیگری است.
بعد از چند روز که ژان مولن با چتر به فرانسه آمد، وی یک جلسه مخفی با رهبر جوان گروه در لیون داشت. ریموند اوبراک ۱۷ساله، وی اکنون تمامی جزئیات خاطراتش از مردی که به «رکس» معروف بود را بازگو میکند.
ریموند اوبراک: «ما اصلاً همدیگر را نمیشناختیم، ما باید همدیگر را درجایی که مملو از پلیس بود، شناسایی میکردیم. درنتیجه ما یک کد داشتیم. وی میگفت که رنگ قهوهای است و من جواب میدادم نه قهوهای نیست، این سبز است. بدین طریق بود که برای اولین بار ژان مولن را ملاقات کردم. هدف مأموریت این بود که کلیه گروههای مقاومت را با هم متحد سازند. و یک ارتش سری ایجاد کنند. و وی میخواست این را برای آینده تدارک ببیند. زمانی که فاجعه رسید».
در ژوئن ۱۹۴۳ ژان مولن یک ملاقات سری برای رؤسای مقاومت در این خانه سازمان داد. این خانه یک دکتر است در حاشیه لیون. ژان مولن و ریموند اوبراک با همدیگر به این خانه رسیدند. ولی کمی بعد در حالیکه آنها در اتاق انتظار بودند. صدای کوبیدن در بگوش رسید. این گشتاپو بود. به آنها خیانت شده بود.
ریموند اوبراک: «آنها هرکداممان را دستگیر کردند. دستانمان را بستند. قبل از اینکه دستانمان را ببندند ژان مولن به من گفت من درجیبم یک کاغذ دارم، آن را بردار و از بین ببر. درنتیجه من دستم را درجیب اش کردم، کاغذ را برداشتم و قورت دادم».
ژان مولن و ریموند اوبراک هردو به این زندان در لیون برده شدند. که الآن تبدیل به یک موزه یادبود برای این قهرمان مقاومت فرانسه گشته است. ریموند اوبراک: «درسلولی که من قرار داشتم یک سوراخ وجود داشت من از آن سوراخ نگاه کردم، این آخرین باری بود که من ژان مولن را دیدم، دو سرباز آلمانی دو طرف وی را گرفته بودند و وی را میبردند. این آخرین بار بود که من وی را دیدم. سپس وی به پاریس برده شد، و در آنجااعدام شد». ریموند اوبراک در یک حمله متهورانه توسط همسرش لوسی به آلمانیها نجات یافت. که این خودش یک داستان دیگری است.