گردهمایی جهانی ایران آزاد
همبستگی با قیام مردم ایران
حمایت از کانونهای شورشی و ارتش آزادی
ترزا پیتون مدیر ارشد فنآوری اطلاعات کاخسفید ۲۰۰۶ تا ۲۰۰۸
خانم ترزا پیتون از متخصصان برجستهٔ امنیت سایبری در آمریکا است در سال۲۰۰۶، بهعنوان اولین زن در سمت مدیر ارشد فنآوری اطلاعات کاخسفید قرار گرفت و تا سال۲۰۰۸ در این سمت بود. او در کاخسفید در دفتر اجرایی رئیسجمهور آمریکا، مدیریت فنآوری اطلاعات برای رئیسجمهور و ۳هزار کارمند را برعهده داشت.
ترزا پیتون در سال۲۰۰۸ شرکت مشورتیFortalice را تأسیس کرد که در زمینهٔ تأمین امنیت سایبری فعالیت میکند. او هماکنون مدیرعامل و مشاور اصلی این شرکت است.
در سال۲۰۱۰ «سکوریتی مگزین» او را بهعنوان یکی از ۲۵نفر تأثیرگذار در پهنهٔ امنیتی نامید.
سلام. ممنونم بهخاطر دعوت امروز. همچنین مفتخرم که بخشی از برنامهٔ امروز باشم.
میخواهم با استفاده از فرصت خودم، شما را مطلع و درگیر پهنهٔ سایبری کنم و اینکه چه اقداماتی را باید همهٔ ما از جانب شهروندان ایران انجام بدهیم. ما میتوانیم آینده آنها و آینده جهان را تغییر بدهیم و بهزودی یک ایران آزاد را محقق کنیم.
«وارن بافت» میگوید، جنگ سایبری بزرگترین تهدید بشر و حتی فراتر از تسلیحات اتمی است. حق با او است.
ما محاصره شدهایم و در میانهٔ نوع جدیدی از جنگ قرار گرفتهایم.
ما در جهانی زندگی میکنیم که دارای ارتباطات فزاینده بین اجزایش است. تقریباً همهٔ بزرگسالان، تجهیزات قدرتمند ارتباطی در جیب خود دارند. مرز بعدی امنیت، فیزیکی نیست. دیجیتال است. بههمان میزان که تصور جنگهای اتمی، بمبها و گلولهها هراسآور هستند، نفوذ بهسیستمهای کامپیوتری و آلتدست قرار دادن اذهان ما نیز تهدیدهایی هشدار برانگیز هستند.
رژیم ایران در صف مقدم دستاندرکاران جنگ سایبری است و ما باید آنرا متوقف کنیم. رژیم حاکم بر ایران ترکیبی از نفوذ سایبری، کارزارهای دیجیتالی و دستبردن در اطلاعات کامپیوتری و فعالیتها و تهدیدات تروریستی را بهعنوان استراتژی کلیدیاش برای حفط موقعیت خود، ارتقای جایگاهش در صحنهٔ جهانی و سرکوب شهروندانش بهکار میگیرد.
رژیم ایران همچنین در پشت مأموران سایبری و کاربران تقلبی مخفی میشود. آنها میتوانند وانمود کنند که همسایگان ما یا هموطنان ما هستند. آنها در درون زیرساختهای دیجیتالی و نیز رسانههای اجتماعی ما حضور دارند. و در جریان پاندمی کووید۱۹، رسانههای اجتماعی در برقراری ارتباطات اجتماعی جانشین میدانهای اصلی شهرها شدهاند.
ببینیم آنها چگونه از پهنهٔ اینترنت برای حفظ کنترل استفاده میکنند. در ایران، سرکوب اپوزیسیون و رسانهها از طریق حکومت اعمال میشود. تاریخچهٔ مستند شدهٔ آنها شامل دستگیریها، اعدامها، فیلتر کردن تمامی خبرها از طریق رسانههای حکومتی و یا حتی مسدود کردن دسترسی بهاینترنت برای شهروندان است. آنها همچنین بهسرکوب و ردیابی اینترنتی اپوزیسیون و حتی خبرنگاران بیطرف میپردازند. رژیم ایران با ترکیبی از این تاکتیکهای سخت با حملات ظریفتر و مخفیانهتر و یا کارزارهای تحریف در رسانههای اجتماعی، اطلاعات غلط و اخبار دروغ را با سرعت و ابعادی انجام میدهد که قبل از عصر دیجیتال، شنیده نشده بود.
همچنانکه در کتاب جدیدم تحت عنوان «تحریفشده» نوشتم، هدف رژیم ایران این است که خبرهای مثبتی در مورد خودش منتشر کند و اغلب، مردم را در معرض این تحریفات قرار دهد تا از منافع ایدئولوژیک یا سیاست بینالمللی آخوندها حمایت کنند. مأموران سایبری رژیم بهدنبال کاهشدادن توانایی رسانهها در تحقیق پیرامون دروغهای رژیم هستند. آنها همچنین خواهان نزدیککردن گفتمان رسانهها بهرژیم برای بهتر جلوهدادن سوء سابقهاش در داخل و خارج کشور و همچنین حمایت از منافع رژیم هستند.
ایران از عملیات تأثیرگذاری روی رسانههای اجتماعی برای بیاعتبار کردن جنبش حامی دموکراسی، و نیروی اصلی آن مجاهدین خلق، سالها است که استفاده کرده است. یک نمونهٔ مشخص اینکه رژیم ایران خبرهای دروغ مربوط بهتوافق اتمی با (رژیم) ایران را پر و بال داد تا جهان را قانع کند که برنامه اتمی آنها صرفاً برای استفادههای صلحآمیز است و نیز دخالت نظامی رژیم در کشورهایی مثل یمن، عراق و سوریه، از موضع انساندوستانه است.
در سال۲۰۱۸ رویترز بیش از ۷۰سایت ایرانی را فاش کرد که از تهران کاربری میشدند، در حالیکه وانمود میکردند سازمانهای خبری محلی در کشورهای دیگر هستند. این افشاگری نشان داد که این سایتها به ۱۶زبان منتشر میشدند، از جمله انگلیسی، عربی، اسپانیایی و فارسی. آنها تلاش میکردند خوانندگانشان، تبلیغات آنها را باورپذیر بیابند. آنها پشت کاربران تقلبییی مخفی میشدند که در پوشش منابع خبری، سازمانهای غیرانتفاعی و سازمانهای مردممحور عمل میکنند. (رژیم) ایران شهرت دارد بهبستن وبسایتها و شبکهٔ رسانههای اجتماعی، سانسور کردن و ردیابی ارتباطات موبایلی، تهدید و مهندسیکردن کار خبرنگاران، دخالت و دسترسی بهپلتفرمهای پیامرسان کد شده در اینترنت، یا محدود کردن سرعت یا قطع دسترسی بهاینترنت.
در حالیکه دسترسی بهاینترنت در حال فراگیرتر شدن است، رژیم خودکامه در ایران بهدنبال یافتن راههای تضمین افزایش کنترل بر شهروندان است. بههمین دلیل مردم ایران و معترضان، خلاقتر و فنیتر میشوند تا با بهکارگیری اینترنت، صدایشان را بهجهانیان برسانند. این فراخوان ما بهعمل است.
راهحل آزادی ایران یا امنیت در برابر اقدامات ترکیبی رژیم شامل سرکوب شهروندان، نفوذهای سایبری و تروریسم، هرگز بدون مایهگذاری برای یک زاویهٔ ورود کاملاً جدید بهدست نخواهد آمد. من چند گام پیشنهاد میکنم.
گام اول: ما باید یک استراتژی کامل بین کشورها و بخش خصوصی داشته باشیم تا شهروندان ایران بتوانند بهیک ایران آزاد برسند.
گام دوم: باید اطمینان حاصل کنیم که مردم ایران بتوانند بهصورت فوری تهدیدات علیه اعتراضات ضد رژیم و فراخوانها بهدمکراسی را بهاشتراک بگذارند.
گام سوم: از طریق حمایت مالی، رهنمودهای کارشناسی، بمباران سنتی رسانهیی و اینک کارزارها برای تأثیرگذاری در رسانههای اجتماعی، آمریکا و سایر کشورها میتوانند یک کارزار تقویتشده راه بیندازند که رژیم ایران را دور بزند و از تغییر رژیم توسط مردم ایران حمایت کند.
ما باید بهسرعت بهارزیابی کارآمدی اقدامات دیپلماتیک بپردازیم و یک تیم شناسایی تهدیدات برپا کنیم که بهصورت تهاجمی بهدنبال فعالیتهای خصمانهٔ رژیم ایران بهخصوص علیه اپوزیسیون باشد.
گام چهارم: اقدام. ما دیگر نمیتوانیم بهانهها را بپذیریم. این بحران دوران ما است. اگر ائتلافی از سیاستگذاران بینالمللی، تکنولوژی و شهروندان همین الآن اقدام کنند، آینده کلی مردم ایران و جهان در مسیری متفاوت و مثبتتر خواهد افتاد. همچنانکه جرج واشنگتن در «مانت ورنون» در سال۱۷۹۹ نوشت: «اغلب اوقات، تهاجم، مطمئنترین راه و در برخی موارد تنها راه برای دفاع است».
متشکرم که بهمن فرصت دادید. مفتخرم که این ایدهها و فراخوان بهاقدام را با شما بهاشتراک گذاشتم.
(گردهمایی ایران آزاد – کهکشان ۱۷ژوییه ۲۰۲۰-۲۷تیر۹۹)
اینگرید بتانکور – کاندیدای پیشین ریاستجمهوری کلمبیا
دوستان عزیز، در اعتراضات ضد رژیم در ژانویهٔ امسال (آبان۹۸) ، مردم شعار میدادند: «مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه، چه رهبر». شاید برای ناظران بیرونی عجیب باشد که ببینند ایرانیها امروز از خاکستر تاریخ، نام شاه را دوباره بهمیان میآورند، آنهم همزمان با نام رهبر دیکتاتوری کنونی. شگفتیآور اینکه آنها بیش از یک تشابه تاریخی، بهیک ائتلاف جاری اشاره میکنند. در تاریخ ایران این دو دستهبندی سیاسی، یعنی سلطنتطلبان و حکام مذهبی، همواره علیه نیروهای دموکراتیک بههم کمک کردهاند. در کودتای۱۹۵۳ (۱۳۳۲) علیه نخستوزیر مصدق، یک رفرمیست لیبرال که مسیر دموکراتیک را برای ایرانیان در آن زمان هموار میکرد، کاشانی در ائتلاف با شاه عمل کرد تا مصدق را واژگون کنند؛ او را متهم کردند که کمونیست است و نقطهٔ پایانی بر این بهار زودرس ایران گذاشتند. امروز آخوندها در قدرتند، اما سلطنتطلبان، بهرغم تمام خصومتهایشان با این رژیم، همین رژیم را بهگزینهٔ آزاد و دموکراتیکی ترجیح میدهند که ایرانیانیها در خیابانها خواهان آن میشوند.
بسیار جالبست که بهتازگی اردشیر زاهدی، یک وزیر سابق در ایران و مهمتر از همه سفیر در ایالات متحده در دوران شاه، واشنگتن را بهخاطر عملیات نظامی علیه قاسم سلیمانی مورد حمله قرار داد. او در یک مصاحبه گفت که ایالات متحده، تروریستهای اصلی هستند. و اضافه کرد: «همیشه بهقاسم سلیمانی افتخار کرده و میکنم. او کسی بود که جانش را برای کشورش فدا کرد، برعکس کسانی که خودشان را برای پول میفروشند». همهٔ ما میدانیم که قاسم سلیمانی برگزیدهٔ خامنهای و جانشین او بود. همچنین میدانیم که قاسم سلمانی متهم بهاعدام هزاران ایرانی بود و برای رژیمی کار میکرد که نشان داده تماماً فاسد است. با سرانی ثروتمند که منابع کشور را بهیغما میبرند، آنهم در حالی که مردم با گرسنگی و محرومیت مواجهند. پس اردشیر زاهدی بهعنوان یک هوادار شاه دربارهٔ چی صحبت میکرد؟ تلاش داشت چه کسی را فریب بدهد؟ در واقع، مردم ایران در خیابانها بهما میگویند که بههیچوجه فریب نخوردهاند و بهتر از هر کس دیگر میفهمند که این دو نیرو چه کسانی هستند و چهطور با هم بازی میکنند تا بهبهرهبرداری و سرقت از کشور بهسود منافع شخصیشان ادامه بدهند.
این اتحاد عینی بین حکام مذهبی و سلطنتطلبان همچنین در یک موضوع خاص دیگر مشهود است: در نحوهٔ حملهٔ هر دو آنها بهنیروهای دموکراتیک ایران. همانها که همهٔ معترضان را در داخل ایران متحد میکنند و بهجلب حمایت بینالمللی در خارج از مرزها میپردازند؛ آنان برای هر دو آنها، دشمن اصلی هستند؛ یعنی شورای ملی مقاومت و بهخصوص مجاهدین که هدف مشترک آنها بودهاند، چون میتوانند ببینند که چهطور مردم در ایران رهبری آنها را بهعنوان یک نیروی متحدکننده و سازمانیافته برای شکستدادن رژیم و سرانجام گشودن مسیر دموکراسی بهرسمیت میشناسند. سالهاست که رژیم آخوندها تلاش کرده مجاهدین را بهعنوان یک سازمان تروریستی بهتصویر بکشد، اما شکستخورده است. همهٔ آنها شکستخوردهاند. در تکتک مواردی که اتهامات آنها به دادگاهی عادلانه ارجاع شده، یک قاضی مستقل، موضعی در حمایت از شرافت و آبروی آنها، چه در آمریکا یا انگلستان و اروپا، اتخاذ کرده و نام مقاومت ایران و رهبرانش را از تمامی لوش و لجنی که رژیم علیه آنان سرهمبندی میکرد پاک کرده است.
امروز میخواهند معترضان را در داخل ایران و در میان مقاومت متفرق کنند، آنهم با این اتهام عجیب که اعضای مجاهدین در اشرف زندانی رهبرانشان هستند و نمیتوانند خودشان برای خودشان تصمیم بگیرند. این دقیقاً همان چیزی است که رژیم استبدادی آخوندها بهآن متهم است. این رژیم مردم ایران را بهعنوان زندانیان خود حبس کرده و تلاش دارد آنها را شتستشوی مغزی بدهد، آنهم با دروغ و تهدید و حتی استفاده از نام خدا برای اعمال شرورانه. بههمین دلیل میلیونها ایرانی در حالیکه ما داریم صحبت میکنیم، دست بهاعتراض در داخل و خارج ایران زدهاند. این یک استراتژی بهخوبی شناختهشده است که شاکیتان را بههمان جرمی متهم کنید که خودتان مرتکب شدهاید؛ صحنه را برعکس بچینید و تقصیر را متوجه طرفمقابل کنید. اما بعد از اجلاس شگفتانگیز آزادی که ۲روز پیش برگزار شد و طی آن از طریق اینترنت، هزاران نفر از سراسر جهان گردهم آمدند تا آزادانه بهدفاع و حمایت از معترضان ایرانی و مقاومت ایران برخیزند، احمقانه است که فکر کنیم کسی در دام دروغها و پروپاگاند آنها خواهد افتاد. ایرانیها فهم بالاتری دارند.
اعضای مجاهدین، زنان و مردانی هستند که متحمل درد و رنج شکنجه هم در زندانهای شاه و هم در زندانهای آخوندها شدهاند. آنها شاهد بودهاند که خانواده و دوستانشان اعدام شدهاند. میدانند چه کسی آزادی را از آنها ربود و چه کسی دروغگوست. آنها در کنار هم باقی ماندهاند، با هم زندگی کردهاند، در عراق، پاریس و تیرانا و هر جای دیگر و با هم مبارزه کردهاند؛ چون میدانند که نوکپیکان جنگجویان ایرانی برای آزادی هستند. تصمیمشان این است که با هم بمانند، میدانند که طبعاً میتوانند در هر لحظه -اگر بخواهند- بروند و زندگی شخصی خودشان را هر وقت چنین تصمیمی بگیرند داشته باشند
میبینید که اشرفیبودن یک انتخاب درجه دو در زندگی نیست. راهحلی در برابر تنهایی یا بیکاری نیست. یک استراتژی فرار یا حالت انتقالی نیست. این نیست که عروسک خیمهشببازی هیچکس دیگری باشید. آنچه این رژیم نمیفهمد این است که یک زن بهنام مریم رجوی رهبر این مقاومت است. زنی که درد و رنج و فداکاری یکسان یا بیشتری را از تمام اعضای این (مقاومت) پشتسر گذاشته است. زنی که نمیتوان او را خرید یا مرعوبش کرد یا حتی او را بهسکوت واداشت، چون خودش صدای میلیونها نفر است. او امید میلیونها نفر است. او نه شکنجهگر، بلکه قربانی است. او نه گارد زندان، بلکه کلید آزادی است. او نه یک مستبد مثل دشمنانش، بلکه رزمندهٔ عدالت است. قدرت او، فقدان خواستههای شخصی است. برای مردمش زندگی میکند. خودش را تحمیل نمیکند. تقلب نمیکند. او توسط مردم حمل میشود، همهٔ آن میلیونها ایرانی که قربانی رژیم مذهبی هستند. اشرفی بودن همچون او، بهنظر من نزدیکترین چیزی است که امروز میتوانیم از ایفای نقش یک رهبر الهامبخش تصور کنیم. این مأموریت قهرمانان است. سرنوشتی است که زنان و مردانی آنرا انتخاب کردهاند که تسلیم نمیشوند. گزینهیی است که آرزو را بهپیروزی تبدیل میکند. ایران اینرا میداند. آنها میدانند که حقیقت در کجاست و چه کسی پرچم آنرا بر میافرازد.
و هر چند من در زندگی شخصیام فراخوانده نشدهام که بههمان اندازهیی فدا کنم که اشرفیها برای ایران فداکاری کردهاند، خودم را با افتخار یک اشرفی مینامم چون همانند شما انتخاب کردهام که علیه سرکوب، دروغ و مرگ مبارزه کنم و بههر نحو ممکن بهآزادی، حقیقت و زندگی پایبند باشم. ایرانیها درک کردهاند که بهترین مسیر برای حسابرسی از جنایتکاران بهخاطر ۴۰سال جنایت، سرنگونی این استبداد و پیروزی در این نبرد برای آزادی است. حاضر، حاضر، حاضر.
مریم رجوی: از شما اینگرید عزیز بسیار متشکرم. شما هر لحظه در کنار جنبش ما و خواهران و برادران من هستید. خیلی ممنون.
(اجلاس ایران آزاد –جلسه دادخواهی ۹۹۰۴۲۹)