سخنرانی تاریخی پروفسور ژان زیگلر
نایبرئیس کمیتهٴ مشورتی شورای حقوقبشر ملل متحد
متشکل از 18متخصص بینالمللی در ژنو
ما در شرایط خارقالعادهیی هستیم
مردم ایران و نسل جدیدی بهپاخاسته اند
و جوانانی که تظاهرات کردند
آنها از جان گذشته هستند و یک دلیل این از جان گذشتنها
اعتراض علیه فقر اقتصادی و فساد آخوندهاست اما در واقع
آتشی که به جان آنها افتاده آتشی است
که توسط شهیدان سال 67برافروخته شده است
آنها خواهان آزادی، دموکراسی و احترام به حقوقبشر هستند
و جای شکی نیست که آنها از الگوی قهرمانانهٴ شهیدان 67 انگیزه میگیرند
فداکاری فوقالعادهٴ این مردان و زنان قهرمان در سی سال پیش
هنوز هم موضوع روز است
پروفسور ژان زیگلر - نایبرئیس کمیتهٴ مشورتی شورای حقوقبشر ملل متحد
آقای رئیس جلسه، خانمها و آقایان، قبل از هر چیز از دعوتتان تشکر میکنم. همچنان که اطلاع دارید، کمیتهٴ مشورتی شورای حقوقبشر یک ارگان کمکی شورای حقوقبشر است و بعد از مجمع عمومی و شورای امنیت سومین مرجع مهم سازمان ملل است. این کمیته متشکل از 18متخصص بینالمللی است که توسط کشورهای هر کدام پیشنهاد شدهاند و توسط شورای حقوقبشر انتخاب شدهاند. آنها کاملاً مستقلند و در حال حاضر من نایبرئیس این کمیته هستم که بانک فکری شورای حقوقبشر است و پروندهها را تشکیل میدهد، پیشنهادها را ارائه میدهد، مأموریتها را اجرا میکند و غیره.
کمیتهٴ ما از 39سال پیش، بارها در رابطه با جنایات دیکتاتوری آخوندها مورد مشورت قرار گرفته و واکنش نشان داده است. امروز صبح ما به دو دلیل اینجا هستیم: اولاً بزرگداشت و یادآوری شهادت حدود 33000زن و مرد جوان و غیرجوان ایرانی در جریان کشتارهای 1988(سال۶۷) و ثانیاً بررسی شیوههای پایان دادن به مصونیت قاتلانی که برخی از آنها هنوز در مسند قدرت هستند. باید دید چگونه میتوانیم آنها را بهدست عدالت بینالمللی بسپاریم که مرجعی است برای پایان دادن به این مصونیت کاملاً فضاحتبار. اجازه بدهید مقدمتاً چند نکته را بگویم؛ قبل از هر چیز تسلیتهای عمیق خودم را نثار بازماندگان این کشتارها و خانوادههای شهیدان، نه فقط قتلعام1988(سال۶۷) بلکه کشتارهایی میکنم که تا به امروز ادامه دارد. نکتة دوم: میخواستم به اختصار وضعیتی را که امروز در آن هستیم یادآوری کنم. ما در شرایط خارقالعادهیی هستیم و مردم ایران بار دیگر بپاخاستند. نسل جدیدی برخاسته. جوانانی که تظاهرات کردند از جان گذشته هستند، چون میدانند که وقتی دستگیر میشوند، مورد شکنجه قرار میگیرند و بهقتل میرسند و به این اشراف دارند. البته یک دلیل این از جان گذشتنها همانطور که مطبوعات غربی نوشتهاند، اعتراض علیه افزایش قیمتها و فقر اقتصادی و فساد آخوندهاست، اما در واقع آتشی که به جان آنها افتاده، آتشی است که توسط شهیدان سال 67برافروخته شده است. آنها خواهان آزادی، دموکراسی و احترام به حقوقبشر هستند و جای شکی نیست که آنها از الگوی قهرمانانهٴ شهیدان سال 67انگیزه میگیرند. لذا بهنحوی کاملاً فوقالعاده میبینیم که فداکاری این مردان و زنان قهرمان در سی سال پیش هنوز هم موضوع روز است.
نکتة مقدماتی سومی که میخواستم به سمعتان برسانم این است که دوست من اریک (سوتاس) از کاظم رجوی یاد کرد. کاظم رجوی اولین نمایندهٴ شورای ملی مقاومت ایران در شورای حقوقبشر بود. وی فردی بسیار فعال در جامعهٴ مدنی در سطح بینالمللی و در ژنو بود و بهیمن کاظم رجوی و آنهایی که جای او را پرکردند، تماس با شورای حقوقبشر هرگز قطع نشد و سازمان ملل همیشه به شکل خارقالعاده و هوشیارانه و در جزئیات توسط شورای ملی مقاومت ایران در جریان امور قرار گرفت. از کاظم رجوی صحبت میکنم، چرا که وی در روستایی در چند ده کیلومتری اینجا بهنام «تانه» توسط آدمکشان رژیم تهران بهقتل رسید. این جنایت از ماه آوریل 1989تا کنون بدون مجازات باقی مانده و من نمیتوانم جلو چنین جمعی از مستمعین صحبت کنم بدون اینکه از تلاش و یاد این مرد کاملاً خارقالعاده تقدیر کنم که او نیز با جانش قیمت را پرداخت، او کاظم رجوی بود و این کار را برای افشای جنایات آخوندها انجام داد. از آنجایی که ما به یکدیگر بسیار نزدیک بودیم و او در همان دانشگاه من در ژنو استاد دانشگاه بود. میخواستم در این فرصت یک نکته در رابطه با کاظم بگویم: من مدتها با یکی از همکارانم در شورای ملی بهنام آقای «لوبا» صحبت کردم. او مشاور حکومتی در زمینهٴ عدالت و پلیس در ایالت «وو» بود. کاظم و خانوادهاش نیز در «تانه» در همین ایالت زندگی میکردند. من از دولت و از این وزیر دادگستری ایالت درخواست کردم حفاظت کاظم رجوی را تأمین کنند. کاظم رجوی مخالفت کرد. دولت ایالتی موافقت کرد و درخواست کرد که او به دیدار آنها برود و گفت، ما نظارت و حفاظت توسط پلیس را در «تانه» در منطقهٴ سکونت او تأمین خواهیم کرد، ولی کاظم جواب داد: «هرگز!». من به او گفتم: «مگر دیوانه شدهیی؟ چرا نه؟ خودت میدانی که تهدیدت کردهاند»؛ او پاسخ داد: «رفقای من در هیچ جای جهان حفاظت ندارند و من هم نخواهم داشت». او به همین دلیل کشته شد. اینها ارزشهایی است که از قهرمانان سال 67به ارث رسیده است؛ و اکنون امید جدیدی با تظاهرات چند روز و چند هفته پیش مرتفع شده است. این تظاهرات قطعاً ادامه خواهند داشت و بهای آن نیز برای تظاهر کنندگان، خون است. جا دارد جملهیی از «ژان ژورس» را یادآوری کنم که میگفت: «این جاده مملو از جسد است، ولی انتهای آن به عدالت میرسد». آنچه امروز در ایران رخ میدهد، بیانگر امیدی درخشان است، چرا که (و نکات مقدماتیام را با این یادآوری به پایان میرسانم)، چون میراث، الگو، شهادت و فداکاری زنان و مردان قهرمان سال 67بار دیگر در نسل جوانی که امروز بپاخاسته احیا میشوند. آنها برای همان ارزشهای دموکراسی، استقلال و آزادی در ایران برخاستهاند.
و اکنون سخنانم را در دو محور ادامه میدهم. محور اول یادآوری یکی، دو نکتة تاریخی است که بهنظرم مهم هستند و حرفهای محور دوم، سخنانم را تکمیل خواهند کرد. خمینی در سال 1979به ایرانی برگشت که شاه از آن فرار کرده بود و نیروی اصلی که در جامعه مطرح بود، مجاهدین خلق بودند. چرا؟ چون مجاهدین خلق اصلیترین نیروی مقاومت علیه دیکتاتوری شاه بودند. ساواک که پلیس و گشتاپوی شاه بود، تمام بنیانگذاران مجاهدین را از میان برداشت. جانشین بنیانگذار مجاهدین، مسعود رجوی که زنده مانده بود، ده روز قبل از بازگشت خمینی از زندان آزاد شد. وی از اقبال بالایی بهیمن همین مقاومت علیه دیکتاتوری شاه، برخوردار بود. من نمونهٴ مسعود را گفتم، چون مسعود محکوم به اعدام شده بود و در آخرین دقایق نجات یافت، چون کاظم به دیدار رئیس کنفدراسیون سوئیس رفت که در آن دوران «پیر گرابل» بود و «پیر گرابل» پذیرفته بود که به «سن موریتس» برود، جایی که شاه مشغول گذراندن تعطیلاتش در هتلی بسیار لوکس بود تا از شاه درخواست لغو اعدام مسعود را بکند و شاه نیز نمیتوانست دست رد به سینهٴ رئیس کنفدراسیون سوئیس بزند. اینچنین بود که چند لحظه یا شاید چند ساعت قبل از اعدام، مسعود نجات یافت و اینچنین بود که او با بهطور طبیعی مجاهدین تبدیل به اصلیترین و معتبرترین نیروی ایرانی شدند که خمینی وارد آن میشد. یک ملاقات بین خمینی و مسعود یا هیأت مجاهدین که توسط مسعود هدایت میشد صورت گرفت؛ یک جلسه که در 1980بود. در آنجا خمینی گفت چه بخواهید بهتان میدهم، ولی باید قبول کنید که همراه من «دشمنان خدا» را له کنید. منظورش مستقر کردن دیکتاتوری اسلامی بود؛ و مجاهدین به سینهٴ او دست رد زدند و مخالفت کردند. مسعود گفت، ما اینقدر از دوستانمان را از دست دادهایم، بهای گزافی در زندانها و زیر شکنجههای ساواک پرداختهایم و برای استقرار دموکراسی، استقلال، حاکمیت مردم و حقوقبشر در ایران مبارزه میکنیم.
از اینجا جدایی صورت گرفت و به سرعت اختلافات بالا گرفت و سرکوب تقریباً بلافاصله بعد از آن شروع شد. اوج آن که به گفته مجاهدین یک سرفصل بهشمار میآمد، 20ژوئن 1981(30خرداد 60) بود، (البته قبل از آن هم مسعود روی وعدههای خمینی حساب نمیکرد). در تاریخ 20ژوئن 1981(30خرداد 60)، تظاهرات عظیمی توسط مجاهدین سازماندهی شد که 500000نفر در آن شرکت کردند؛ من عکسهای آنرا دیدهام. دستکم 500000نفر در تهران، مطالبات آزادی و دموکراسی خود را مطرح کردند. اینجا بود که برای اولین بار نیروهای خمینی که همان پاسداران باشند، روی جمعیت آتش گشودند. این اولین کشتار بزرگ در ملأعام بود و بعد از آن، مجاهدین و دموکراتها و مبارزان آزادی بهطور عام، زندگی مخفی پیشه کردند و سرکوب شدند؛ سرکوبی که در سال 1988به اوج رسید.
بعد از این جدایی دیگر مذاکرهیی در کار نبود و خشونت فاشیستی بنیانکن و بیرحمانهیی به راه افتاد علیه جنبشی شامل مردان و زنان از همه نسلها و تمام مذاهب که خواهان برقراری دموکراسی و آزادی بودند و نکتة خارقالعاده تا همین امروز در رابطه با مجاهدین و بهطور عام در رابطه با شورای ملی مقاومت این است که آنها اسلامی دموکراتیک و اسلام روشناییها را ترویج میکنند. به همین دلیل است که این جنبش و مقاومت ایران اینقدر برای کل جهان اهمیت دارد. چون 1،1میلیارد مسلمان در جهان، قربانی بدترین نوع انحرافات از قبیل بنیادگراها و دیکتاتوری آخوندهای حاکم بر ایران و غیره هستند. و در نقطهٴ مقابل، اینها کسانی هستند که با خون خود به اسلامی دموکراتیک و اسلام روشناییها گواهی میدهند؛ اسلامی که میراث عظیم مشرقزمین را نمایندگی میکند که بزرگ اندیشمندان و فلاسفه اسلامی بانیان آن بودند در دوران «اسلام روشناییها» مجاهدین را اغلب بانیان دوران دوم «اسلام روشناییها» مینامند. به همین دلیل این جنبش مقاومت در ایران نه تنها ارزشهایی که در ابتدا گفتم، بلکه برداشتی از اسلام را نمایندگی میکند، همچنان که دوستانی که در مجاهدین دارم قویاً به خدا اعتقاد دارند، مسلمانانی عمیقاً مؤمن و مردان و زنانی مؤمن هستند، ولی اعتقاد آنها بر پایهٴ بردباری و مؤمن به روح قرآن است؛ اعتقادی که کاملاً و تکرار میکنم بر مبنای «(اسلام) روشناییها» است، به همین دلیل، تکرار میکنم که این جنبش از چنین اهمیتی برخوردار است.
یک استناد تاریخی برایم تداعی شد که شاید ربطی به چارچوب بحثمان نداشته باشد اما طرز تفکر مرا به خوبی بازگو میکند. در سال 1843در «ورشو»، فرمانده کل قوای اشغالگر روسیه «چرویسکی» نام داشت. وی که قیام مردم «ورشو» را سرکوب کرده بود، روزی در پای قصرش باندرولی میبیند که شبانه توسط قیامکنندگانی نصب شده بود که برای آزادی خودشان علیه اشغال تزاری مبارزه میکردند، روی آن نوشته شده بود: «برای آزادی ما و خودتان». مخاطب، یک نیروی اشغالگر بود که از یک قدرت تزاری وحشتناک بردهداری دفاع میکرد؛ و شورشیان میگفتند، ما داریم برای آزادی خودمان اما همچنین برای آزادی شما مبارزه میکنیم. مجاهدین و شورای ملی مقاومت هم دقیقاً در همان شرایط بهسر میبرند. مبارزه آنها برای آزادی ما هم هست، چون ما به «اسلام روشناییها» نیاز داریم، به (اسلام) همزیستی، همکاری، مسالمت و هماهنگی. ابعادی بینالمللی نهفته است، نه تنها در فداکاری شهیدان سال 67، بلکه در فداکاری آنهایی که همین الآن شکنجه و کشته میشوند و کوتاه نمیآیند و چند هفته پیش در ایران تظاهرات کردند. یک رابطه ارگانیک و تقریباً خونی بین آنها و ما وجود دارد؛ بین فداکاری آنها و آزادی ما که آنها از آن دفاع میکنند.
و حالا میرسم به دومین و آخرین محور سخنانم. به همین دلایل، همبستگی ما نباید فقط یک همبستگی لفظی باشد، بلکه بهلحاظ سیاسی ضرورت دارد. جنایتکارانی مثل آخوندها، دیکتاتورهایی هستند که 39سال است دارند حکومت میکنند، بدون اینکه مجازات شوند و آنها به جنایاتشان ادامه میدهند. من در اینجا کتاب «شهیدان آزادی» را دارم که توسط شورای ملی مقاومت آماده شده، فهرست 20000 شهید 120000نفری که از زمان به حکومترسیدن دیکتاتوری آخوندها بهشهادت رسیدهاند.
در اینجا فتوای خمینی را میبینیم که کشتارهای سال 1988را مشروع کرد. در اینجا نیز فهرستی از اسامی همه این شهیدان همراه با سن و عکسشان را میبینیم. واقعاً تکاندهنده است. من تمام شب را مشغول ورقزدن این کتاب بودم. این شهادتها برای آزادی ما، همچنان ادامه دارد و باید نقطهٴ پایانی بر این مصونیت گذاشت. چگونه باید به این مصونیت پایان داد؟ از طریق کارزار افکار عمومی در غرب. تا کنون منافع حکومتی، منافع تجاری و سودجویی مانع آن بوده است. ایران کشوری بسیار پهناور و بسیار ثروتمند است و دارای جذبههای بسیاری است برای سرمایهداری و سودهای کلانی به خودکامگان سرمایهدار و مجموع دستگاه سرمایهداری غرب ارائه میدهد. افکار عمومی اروپا باید بیدار شوند. جلسه امروز صبح که بار دیگر بهخاطر برگزاری آن از جامعهٴ مدنی قدردانی میکنم، در جهت همین تلاش است، (این افکار عمومی) باید بیدار شوند و خواهان آن بشوند که مصونیت پایان یابد.
سخنرانان دیگری قبل از من خواهان تحقیقات سازمان ملل شدند و من تبریک میگویم و تشکر میکنم از کمیسر عالی حقوقبشر که ناظرینی به این جلسه فرستاده و گفته است که در این مورد جنایت علیه بشریت رخ داده است. جنایت علیه بشریت بعد از 30سال، 20سال، 50سال، 60سال هم، شامل مرور زمان نمیشوند. مفهوم جنایت علیه بشریت بهطور کامل تعریف شده. این مفهوم در سال 1948، در «قطعنامه نسلکشی و جنایت علیه بشریت»، تعریف شده است. مادهٴ 7«اساسنامه رم» در سال 1998نیز همین تعریف را تکرار کرده است. این اساسنامه منشأء تأسیس دادگاه بینالمللی بوده است. اعمال وحشیانهیی که توسط دیکتاتوری آخوندها به شهیدان ایرانی تحمیل شده، با دقت حقوقی تمام تعریف شدهاند.
من به سرعت برایتان میخوانم که جنایت علیه بشریت چیست. گواهیهایی که گوش دادید و گواهیهایی که در این کتاب تکاندهنده و تأثیرگذار هستند، در جزییات همهچیز را تشریح میکنند، کاملاً بهلحاظ حقوقی تعریف شدهاند، صحبت از یک محکومیت کلی قتل یا شکنجه نیست.
اجازه بدهید آنرا سریع بخوانم. مادهٴ 7«اساسنامه رم» که مفهوم جنایت علیه بشریت که در «قطعنامه نسلکشی و جنایت علیه بشریت» در سال 1948آمده را تکرار میکند، میگوید: « جنایت علیه بشریت، به هر کدام از اعمالی اطلاق میشود که در ادامه ذکر شده است: «اعمالی که در چهارچوب یورشی سراسری یا سیستماتیک به جمعیتی غیرنظامی انجام شود، ازجمله کشتار جمعی، قتلعام، به برده گرفتن، جابهجایی برای استفاده بهعنوان برده، جابهجایی یک جمعیت، زندانیکردن یا شکل دیگری از محرومیت شدید آزادیهای فیزیکی که نقض قوانین بنیادین حقوق بینالملل بهشمار بیاید، شکنجه، تجاوز، و تمام سایر اشکال خشونتهای جنسی با شدت مشابه، اذیت و آزار هر گروه یا جمعی از افراد که به دلایل سیاسی، نژادی، ملی، قومی یا فرهنگی (در این نمونه دلیل سیاسی مطرح است) یا باز هم مذهبی یا جنسیتی صورت بگیرد، ناپدید شدن اجباری افراد، جنایت از نوع آپارتاید، اعمال غیرانسانی دیگر با ویژگیهای مشابه که عمداً باعث رنجهای شدید یا آسیبهای جدی به موجودیت جسمی یا سلامت جسمی یا روانی بشود».
اینها معنای بسیار دقیق همین جنایات علیه بشریتی است که مطابق گواهیهایی که در این جلسه ارائه شد صورت گرفتهاند و کماکان توسط قاتلان آخوندها صورت گرفته و همچنان صورت میگیرد.
برای اینکه کمیسیون تحقیقی تشکیل شود، باید عاملان این جنایت علیه بشریت شناسایی شوند. این بسیار آسان است و هیچ مشکلی در این رابطه نیست و هیچ مشکل قضایی یا فنی برای تحقیقکنندگان در میان نیست. در نمونه «پینئولا» در کمیسیون تحقیق برای سوریه مشکلاتی برای شناسایی عاملان وجود دارد، ولی در این پرونده هیچ مشکلی نیست. در کشتارهای سال 1988که الآن فقط آنرا بررسی میکنیم، مجرمان در سه سطح دستهبندی میشوند. ابتدا اعضای هیأتهای معروف مرگ هستند که خمینی برقرار کرده، شامل یک دادستان، یک قاضی و یک نمایندهٴ سرویسهای مخفی. در هر روستا و شهرستان و شهری، یک هیأت مرگ تأسیس شده بود که قابل شناسایی است؛ و خمینی در فتوایی که در اینجا هست و بسیار در جزییات است و این هیأتها را تشکیل داده میگوید، اگر 2نفر از این 3نفر موافق اعدام باشند، باید اعدام کرد. نه حق دفاع بهرسمیت شناخته شده، نه حق وکیل گرفتن، نه حق استماع. هیأت تشخیص میدهد و اگر 2نفر آنها موافق بودند، اعدام صورت میگیرد. اینها همه قابل شناسایی هستند. اگر اعضای این کمیتهها زنده مانده باشند، بهراحتی قابل شناسایی هستند. پس از آن، مجریان اعدام، پاسداران هستند. خود هیأت نمیکشد، این پاسداران هستند که افراد را میکشند. آنها نیز شناختهشده و قابل شناسایی هستند؛ و بالأخره و مهمتر از همه، آمران این کشتارهای جمعی یا هر کدام از جنایتهایی که در مادهٴ 7«اساسنامه رم» به آن اشاره دارد، هستند. آنها نیز شناختهشده هستند و بسیاری از آنها هنوز در مسند قدرتند. بهعنوان نمونه، وزیر کنونی [دادگستری] یکی از قاتلانی است که در کشتارهای جمعی در سال 1988بهکار گرفته شده است.
بنابراین باید کمیسیون تحقیقی از سازمان ملل تشکیل شود و حقوقدانان برجستهیی که خیلی بیشتر از من صلاحیت دارند، مثل استاد گارسه یا خود شما که در برابر صلاحیت بینهایتتان سر فرود میآورم، توضیح دادند که تحقیقات چگونه صورت میپذیرند.
آنچه به خود من بر میگردد و این آن چیزی است که کمیتهٴ ما از شورای حقوقبشر درخواست خواهد کرد، این است که این شورای حقوقبشر است که باید یک کمیسیون تحقیق در رابطه با کشتارهای سال 1988و کشتارهای بعد از آن آن تشکیل بدهد.
آقای «فرش» که حقوقدان بزرگی است و اینجا حضور دارد و مدتها نقش اساسی در کمیساریای عالی ایفا کرده است، بر این عقیده است که خود کمیسر عالی دارای این صلاحیت هست که چنین کمیسیونی را تأسیس کند؛ چه شورا بخواهد چنین کمیسیونی را تأسیس کند چه کمیسر عالی، این کمیسیون تحقیق باید تشکیل شود و هیچ مانعی از جنس تعیین جرم و شناسایی عاملان جرم در میان نیست؛ و سپس، نکتة آخر مربوط میشود به بعد از اینکه این کمیسیون تحقیق، جنایتها را تأیید کرد و عاملان آنرا نیز شناسایی کرد، در آن نقطه چه باید کرد؟ باید دادگاه ویژه را تشکیل داد. ما نیاز به یک دادگاه ویژه داریم و باید مجمع عمومی سازمان ملل یک دادگاه ویژه در رابطه با ایران تشکیل بدهد تا به این مصونیت که مایهٴ ننگ بشریت است پایان بدهد.
در پایان، بار دیگر از جامعهٴ مدنی و از مقاومت ایران تشکر میکنم که رشته سخن را به من دادند.
طاهر بومدرا
امروز صبح توضیحات عالی از کریستی بریملو و شاهدان که ارائه شدند را شنیدیم. کریستی نشان داد تعدادی از جرایم را که تحت عنوان جنایات علیه بشریت هستند. همچنین پرفسور زیگلر و تمام حقوقدان برجسته اینجا اشاره کردهاند که اکنون این جنایت علیه بشریت است و من میگویم این یک جنایت علیه بشریت است گاهی اوقات آن را میشناسیم بدون تعریف آن، سؤال اصلی که ما باید پاسخ بدهیم چه راهی به جلو است. مطمئناً ما پروفسور زیگلر را شنیدیم که راههای خاصی را پیشنهاد داد. اما من میخواهم که نسبت به آن مقداری محتاطتر باشم. شما آگاه هستید که بررسی مسأله حقوقبشر در ایران اواخر دهه هفتاد و اوایل دهه هشتاد توسط نخستوزیر سابق سوئد، اولاف پالمه آغاز شد. تا رسیدیم به گزارشگر ویژه اخیر در مورد حقوقبشر در ایران. همه آنها حکومت ایران را برای تحقیقات فرا خواندند. و اگر شما گزارشهای این گزارشگران ویژه را دنبال کرده باشید، همه این فراخوانها بهطور قطع توسط جمهوری اسلامی ایران رد شد. این به چه معناست؟ این به این معنی است که این حکومتی است که از انجام وظایف خود برای تحقیقات سرباز میزند. و همچنین قادر به انجام این کار نیست، زیرا آنها یک سیستم قضایی مستقل ندارند. تا کنون سازمان مللمتحد بسیار کار کرده است. اما کافی نیست. چون ما باید یک تحقیق انجام دهیم. گزارشگر ویژه اخیر در مورد وضعیت حقوقبشر در ایران یک گزارش فوقالعاده را به مجمع عمومی ارائه کرده است. دبیرکل سازمان مللمتحد به این گزارش اشاره کرده و مجدداً یک گزارش فوقالعاده به مجمع عمومی و شورای امنیت ارائه میدهد. بنابراین مکانیسم کاری وجود دارد. و ما نیاز داریم که خانم جهانگیر گزارشگر ویژه در مورد وضعیت حقوقبشر در ایران از فراخوان به دولت ایران برای تحقیقات عبور کند. ما نیاز به ایجاد کمیسیون تحقیق بینالمللی داریم مستقل از رژیم جمهوری اسلامی.
اما مسائل دیگر وجود دارد، راههای دیگری نیز وجود دارد، زیرا امروز صبح هنگامی که شاهدان و کریستی به جنایاتی که اتفاق افتاده بود اشاره میکردند، آنها به شکنجه اشاره کردند. و ما در سازمان ملل مکانیزمی برای ارتقا و حمایت از حقوقبشر در اختیار داریم، ما گزارشگر ویژه مربوط به شکنجه را داریم. بنابراین ما مایلیم که او درگیر این مسأله بشود. کما اینکه گزارشگر ویژه در مورد وضعیت حقوقبشر در ایران خانم جهانگیر است. همچنین گزارشگر ویژه دیگری در مورد کشتار غیرقانونی نیز وجود دارد. در مورد این گزارشگر ویژه نیز ما نیاز داریم که او را در مورد مسائل قتلعام که در ایران رخ داد، درگیر کنیم. یک گزارشگر ویژه در مورد مفقودین وجود دارد. چرا او نیز با مسأله افرادی که سی سال پیش کشته شدهاند، درگیر نشود. تا کنون خانوادهها گواهی فوتی نگرفتهاند. آنها یک تأییدیه قطعی هم ندارند که عزیزانشان اعدام شدهاند یا اینکه هنوز جایی مفقود هستند. در نتیجه اینها راه کارهای به جلو است، ما میخواهیم آن گزارشگران ویژه که مأموریت دارند، این موضوع را در دستور کار خود قرار دهند. همچنین ما قانوناً حق داریم که از کمیساریای عالی حقوقبشر بخواهیم که ابتکارعمل خود را بهدست بگیرد. چنانچه گزارشگران ویژه این مسأله را بهعنوان یک مسأله فوری در نظر بگیرند و همچنین کمیساریای عالی این مکانیزمها را دستور بدهد و گزارشگران ویژه کل این پروسه را بهصورت جمعی و فردی بهدست بگیرند. بهطور جمعی به این معنی که پنج گزارشگر ویژه ذیربط باید با هم جمع شوند و توان خود را با هم سرجمع کنند و بیانیهیی را صادر کنند و خودشان تحقیقاتی را درخواست بکنند. و بهطور فردی یعنی اینکه هر گزارشگر مربوطه باید یک گزارش ارائه کند که به مجمع عمومی داده شود و قطعاً مجمع عمومی تحت تاثیر این گزارش خواهد بود. پس از همه اینها، اجرای اصول راهنمای تحقیق درباره جنایات علیه بشریت، جنایات جنگی، نسلکشی و غیره خواهد بود. من این را میگویم و واقعاً بسیار خوشحال هستم که دفتر کمیسر عالی در اینجا نمایندگی میشود و امیدوارم آنچه که در این پنل گفته شد و شهادت داده شد به کمیساریای عالی ارسال شود و از توجه شما بسیار سپاسگزارم.
گواهی زندانیان وشهود
(قسمت دوم)
کریستی بریملو - رئیس کمیتهٴ حقوقبشر کانون وکلای انگلستان و ولز
میخواهیم جلسه بعدی را شروع کنیم و این جلسه در رابطه با مدارک است. بنابراین به همه یادآوری میکنم که موضوع امروز فقط سخنرانیها نیست بلکه درک مسألهٴ مدارک هم هست که از طریق شاهدان بهدست میآید. از اینرو میتوانیم حتی در زمانی کوتاه امروز نشان بدهیم که ما به اندازه کافی مدرک داریم تا تحقیقات را فردا شروع کنیم و ما اینرا با شاهدانی که بههمراه داریم به آسانی میتوانیم نشان بدهیم. شهادتها همیشه بسیار دردناک است و میدانم که برای بسیاری از شما خیلی سخت است؛ ولی همزمان میدانم که همه شما اهمیت این مسأله را درک میکنید که باید گوش کرد و حمایت کرد و برای شما اگر چه بسیار سخت است ولی با نشستن و گوشکردن، این حمایت را انجام میدهید، چون با گوشکردن، همه ما بهنوعی تبدیل به شاهد میشویم و میتوانیم بر اساس آن عمل کنیم. حال اولین نفری که از او خواهیم شنید، عزت حبیبنژاد است، اول سخنان او را میشنویم، وی در کنار پسرش نشسته که او نیز ممکن است چند جمله بگوید هر چند او در زمان وقایع، بسیار کوچک و نوزاد بوده است. حال نوبت را به او میدهم. متشکرم.
عزت حبیب نژاد
همسر من سال 60در مهر ماه دستگیر شد و من و دختر یکسالهام دو ماه بعد دستگیر شدیم.
دختر یکساله من سه ماه با من در یک اتاق کوچک در اتاق کوچکی بودیم که 35نفر در آن اتاق بودیم. بدون پنجره و هیچ امکانی ـ فقط دختر من نبود و سه بچه دیگر هم در همان اتاق در همان سن یک تا سه سال بودند. بچه من و آن بچهها سه ماه بیرون رو ندیدند و فقط در آن فضا بودند. هر چقدر التماس میکردم اجازه بدهید که من بچهام را بیرون بفرستم میگفتند که تا بازجویی تمام نشه اجازه نمیدهیم.
خلاصه بازجویی تمام شد و بچهام رفت بیرون ـ من هم بعد از دو سال آزاد شدم ـ همسرم هم بعد از سه سال و نیم. ابتدا به او سه سال حکم دادند و شش ماه هم اضافه حبس کشید و بعد از سه سال و نیم اوایل 1364آزاد شد.
ما دوباره زندگیمان را از نو شروع کردیم و با دخترمون که خانواده خود را ندیده بود میخواستیم زندگی جدیدی را شروع کنیم ـ من باردار شدم و احسان بدنیا آمد ـ وقتی که او ده روز بیشتر نداشت دوباره به خانه ما ریختند و همسرم مهدی رو دستگیر کردن
هرچه میگفتیم چه اتفاقی افتاده جوابی نمیدادند و مهدی هم میگفت نمیدانم به چه علت مرا دستگیر میکنند
بعد به ما گفتند که ما فهمیدیم که یکی از دوستان او که قبلاً زندانی سیاسی بوده و به اروپا رفته به او زنگزده و در حد احوالپرسی. بهخاطر همین در تابستان 65به او 5سال حکم دادند.
من هم هر هفته که پنج شنبهها ملاقات بود با دو تا بچهام احسان و امینه دست شون رو میگرفتم و میبردم ملاقات. تا اینکه از اوایل یعنی از فروردینماه سال 67شرایط زندان خیلی تغییر کرد.
یکسره بچهها ممنوعالملاقات میشدند ـ چند تا از بچهها رو تبعید کردند به تهران که یکی از دوستان نزدیک ما بود به اسم جعفر هاشمی و پنج نفر دیگرـ اینها رو به زندان اوین تبعید کردندـ خیلی شرایط خاص بود هر زمان ملاقات میرفتیم میگفتند که شما امروز ملاقات ندارید.
تا اینکه اوایل مرداد 67کلیه زندانیان سیاسی ممنوعالملاقات شدند هرچه ما میگفتیم جواب نمیدادند و با توهین و فحاشی زندان میگفت برو از دادسرا بپرس و دادسرا میگفت برو از سپاه بپرس و سپاه میگفت برو از زندان بپرس و فقط من نبودم و همه خانوادهها این وضعیت بودند
همسر من در زندان وکیلآباد مشهد بود و ما مشهد زندگی میکردیم.
توی شهر مشهد پیچیده شده بود که یک عدهیی از زندانیان سیاسی رو اعدام کردند ـ ولی ما هیچکدوم نمیتونستیم باور کنیم چرا که اینها همه حکم داشتند. خیلی از مادران میگفتند از ما سند خواستند وثیقه خواستند و قرار است بچه ما آزاد شود ولی همانها هم ممنوعالملاقات بودند.
خلاصه این رفت و گذشت تا اینکه 13آبان67به پدر همسرم که در شهرستان بجنورد زندگی میکند به او زنگزده و گفته بودند بیا دادسرای بجنورد باهات کار داریم و آنجا به او میگویند که ما دو ماه قبل مهدی رو اعدام کردیم و ازش تعهد کتبی میگیرند که تو حق برگزاری هیچگونه مراسمی را نداری و اگر مجلسی بگیری برای بچههای دیگرت و برای خودت خیلی بد میشود.
پدر همسرم میگوید اگر اعدام کردید کو جنازهاش و کو وسایلش؟ به او میگویند ما به هیچکس وسیله نمیدهیم و جنازهاش هم در بهشت رضای مشهد(قبرستان مشهد اسمش بهشت رضا است)دفن کردهایم.
بعد از اون خودشون خانوادهها را میخواستند دادسرا و یا اینکه یک جوری به خانوادهها خودشون اعلام میکردند.ولی وسیله نمیدادند.
فقط میگفتند دفن شون کردیم تا اینکه از طریق یکی از خانوادهها که آشنایی توی بهاصطلاح بهشت رضای مشهد کار میکرد بهش گفته بود از قول من نشنیده بگیر ولی من شاهد بودم که کامیون کامیون جنازه آوردند و اینها رو در سه نقطه دستهجمعی دفن کردند. یکی از اون گورهای جمعی کنار قبر بچههای اعدام شده در سال 60بود که من الآن عکسهای اون همراهم هست.
یعنی عکس آن قسمتها و فیلمهاش رو دارم.
بهشون میگه یک قسمت دیگه یک برج مانند و مخروط گلی آنجا بود در یک منطقه وسیعی که آنجا دفن شده بودند. قسمت سوم بهش میگفتیم کنار دیوار همون بهشت رضا بچهها را جمعی دفن کرده بودند. یعنی سه نقطه مشخص بود.
هر هفته جمعهها صبح میرفتیم خانوادهها گل میآوردیم هر سه قسمت گلبارون میشد
ولی هر بار که دفعه بعد میرفتیم اینها رو دور انداخته بودند و سنگها را جمع کرده بودند و دوباره با بولدوزر صاف میکردند و یکسره خرابکاری میکردند. چند تا درخت اونجا بودند که خانوادهها و مادران داغدیده زیر سایه آن مینشستند که یک حال و هوایی عوض کنند ولی متأسفانه اون درختها رو هم قطع کردند. یعنی فقط میخواستند زجر بدهند خانوادهها رو. خلاصه خیلی خیلی خیلی به همه ما بد گذشت و کسانی که در این قتلعام در مشهد دست داشتند یکی حاکم شرع رازینی بود یک قاضی دجال و یکی حسینی بود که دادیار ناظر زندان بود و یکی هم ولیپور که این سه نفر نقش بزرگی در قتلعام بچههای مشهد داشتند.
من الآن امروز خیلی خوشحالم که شماها چنین جلساتی بپا کردین و ازتون خواهش میکنم صدای ما باشید این عامرین و عاملین جنایت هولناک رو به پای میز محاکمه بنشونید تا تاریخ بدونه دیگه هیچ جلادی هیچ دیکتاتوری به خودش اجازه نده که قتلعام کنه مردم ملتش رو
احسان قرایی
سلام خدمت همه دوستان
من زمانی که پدرم دستگیر میشود 10روز بیشتر نداشتم و زمانیکه اعدام شد دو ساله بودم
ولی بعدی که من میخوام در واقع در موردش صحبت کنم و از تجربه شخصی من هست و میخوام با شما در میون بگذارم و شهادت بدهم در موردش شکنجه خانوادهها توسط رژیم بعد از قتلعام است ـ همانطور که یکی از شاهدان در پنل قبل گفت آنها فقط یک عضو خانواده رو اعدام نکردند بلکه کل خانواده رو در واقع کشتند به اشکال مختلف.
من سه مورد رو میخواهم مثال بزنم برای این موضوع که همه آن هم خانواده خودم هستند که خودم به شخصه دیدم. یکی از آن مادربزرگ خودم است که بعد از سی سال هنوز که هنوزه چشم به در است و معتقد هست که یک شانسی وجود داره که رژیم این زندانیان و خصوصاً پسرش رو نکشته و این امید هر روز شعله وجود این زنی که الآن در واقع86، 87ساله است را میخوره و به نوعی شکنجه روزانه است در طول 30سال.
مورد دیگری که در مورد خانواده پدری من است در واقع عمه و عموهایم است که اینها تا سالهای سال اجازه ورود به دانشگاه و کار دولتی نداشتند. و عملا از طریق حکومت سعی کرده بود که به هر شکلی که میتواند راه زندگی را برای اینها سلب کند.
مورد آخری که میخواهم مثال بزنم یک جنایتی است که در واقع در حق پسر عموی پدرم اتفاق افتاد. او را قبل از قتلعام به جرم غیرسیاسی که مرتکب هم نشده بود دستگیر میکنند در حالیکه 30ساله بود و دستگیر میکنند و میبرند تحت شکنجه که برای جرم معمولی سابقه نداشته ـ در این شکنجهها مستمراً به او میگویند که شما همه منافق هستید و نسل شما باید منقرض شود.
6ماه بعد از قتلعام در اسفند ماه 67این جوان که نامش ابوالقاسم قرایی بود به بهانه قاچاقچی مواد مخدر در ملأعام اعدام میکنند ـ مسألهای که خیلی جالب است که این فرد اصلاً به این جرم دستگیر نشده بود ولی به این جرم بدون برگزاری دادگاه و روال قانونی که حداقل در مسائل غیرسیاسی آدم انتظار داره طی شود این راه هم اعدام میکنند.
ادامه دارد