حسین عابدینی معاون نمایندگی شورای ملی مقاومت در انگلستان در مطلبی با عنوان «آیا رژیم ایران یک واقعیت اجتنابناپذیر است؟» در سایت السؤال الآن (لبنان) منتشر شده است نوشت:
از زمان سرنگونی جنجالی رژیم شاه در ایران که برخی آن را زلزلهای سیاسی در منطقه و جهان تعبیر کردند، رژیمی که بر سر کار آمد و بر اساس (عقاید) دینی صرف بنا شده بود، به بزرگترین کابوس برای مردم ایران و همچنین یک بدشگونی برای کشورهای منطقه و جهان تبدیل شد. مردم ایران بیش از همه و پیش از همه بهای سنگین روی کار آمدن این رژیم و بقا و ادامه حیات آن را پرداخته و میپردازند. در حالیکه مردم منطقه نیز بهعنوان همسایگان رژیم ایران، قیمت گزافی برای بقا و ادامه حیات آن میدهند. فصلالخطاب و وجه مشترک مردم ایران و مردم منطقه در آرزوی نابودی این رژیم است. این آرزویی است که مردم ایران برای تحقق آن، رو در روی این رژیم بارها قیام کردهاند و آخرین این قیامها، قیام ۲۵شهریور ۱۴۰۱ بود که آثار و تبعات آن همچنان باقیست.
شایسته این است که بگوئیم رژیم ایران در داخل کشور با منفوریت زیادی مواجه است کما اینکه در سطح منطقهیی با منفوریتی مواجه است که نمیتوان آن را نادیده گرفت. بهویژه پس از تمامی مصیبتها و درد و رنجی که بهخاطر دخالتهایش در منطقه (برای مردم منطقه) بهوجود آورده است. علاوه بر این رژیم با نوعی منفوریت و طرد شدگی بینالمللی مواجه است. اما همچنان سیاست مماشات با این رژیم و تلاش برای دلجویی از آن، این طرد شدگی را بیتأثیر نموده و مینماید و در نتیجهٔ این سیاست، رژیم دوام آورده و همچنان پا برجا مانده است بهطوریکه برخی خاطرنشان میکنند که رژیم از تمامی موانعی که بر سر راهش بوده، عبور کرده و بر آنها فائق آمده است. پس آیا میتوان گفت که (این رژیم) به یک واقعیت اجتنابناپذیر تبدیل شده است؟ که ناگزیر باید آنرا بهرسمیت شناخت و تصدیق نمود؟
اینکه «رژیم ملاها یک واقعیت اجتنابناپذیر است» تنها یک ادعا و تلاشی از سویشان بهمنظور عرضه کردن همین ادعا میباشد. بهویژه و بهطور خاص در این برهه زمانی که بهنظر میرسد کسی به ادعای فوق توجهی ندارد رژیم بهطور خاص به آن پر و بال داده و آن را در بوق و کرنا کند تا بگوید، پس از قیام اخیر، اوضاع و احوال را به نفع خودش تعیینتکلیف نموده است و دوباره با پلیدی تمام، تلاش میکند تا چنین القاء نماید که اپوزیسیون ملی فعالی بر علیهش وجود ندارد. البته (با این ادعاها) نه تنها میخواهد جایگاه سازمان مجاهدین خلق که نقش و تاثیرش برای همگان آشکار و روشن است را بکاهد، بلکه میخواهد چنین وانمود کند که این سازمان متلاشی شده است. اما این تلقین کاملاً مغایر و در تناقض با اعترافات آشکاری است که پیش از این مقامات رژیم در رابطه با نقش این سازمان در برافروختن آتش قیامهای مختلف که رو در روی رژیم زبانه کشیده و بهطور خاص قیام اخیر (۱۴۰۱) ایراد کردهاند.
آیا واقعاً نفرت مردم از این رژیم تمام شده است؟ و آیا اپوزیسیون ملی که توسط سازمان مجاهدین خلق نمایندگی میشود متلاشی شده و دیگر در صحنه ایران وجود و حضور ندارد؟ واقعیت این است که از لابلای سخنرانیها و اظهارت مقامات رژیم ایران، ترس و نگرانی و انتظار و احتیاط چشمگیری نسبت به حوادث و تحولات غیرمعمول که در هر لحظه ممکن است بهوقوع بپیوندد، دیده میشود و این بخودی خود بر این امر تأکید میکند که تصویر ایران مطلقاً آن چیزی نیست که رژیم ایران تلاش میکند آنرا ترسیم نماید.
نکته قابل توجه و مهم دیگر اینکه طرد منطقهیی رژیم همچنان یک طرد ناقص است و تا زمانیکه این کشورها از این رژیم فاصله نگیرند، تاثیری نخواهد داشت، کما اینکه طرد بینالمللی با وجود سیاست مماشات و دلجویی در اغلب موارد یک طرد پنهان است و قدرت و تأثیر چندانی ندارد که رژیم از آن رنج ببرد. اگر در اوج قیام اخیر، واقعاً یک طرد منطقهیی و بینالمللی واقعی بر علیه این رژیم اعمال میشد که ترجمان آن در صحنه عمل، همبستگی با قیام مردم ایران مثلا از طریق قطع روابط با این رژیم و بهرسمیت شناختن اپوزیسیون ایران میبود، وضعیت بهکلی از آنچه که امروز در آن قرار داریم متفاوت بود.
رژیم ایران بهویژه با توجه به تنفر مردمی علیهش که اکنون به یک پدیده سازمانیافته تبدیل شده است، هرگز و هیچگاه به یک واقعیت اجتنابناپذیر تبدیل نشده و نخواهد شد. اما در زیر چتر مواضع منطقهیی و بینالمللی که به نفع رژیم ایران عمل میکند، فرصت بیشتری برای ادامه حیات و بقا خواهد داشت. اما در هر حال مردم ایران و سازمان مجاهدین خلق، هر قدر که این مسیر طولانی باشد این مسیر پر خار و سخت را بر علیه رژیم ادامه خواهند داد در غیراینصورت مردم ایران بهای سنگین آن را در بقا و تداوم این رژیم خواهند پرداخت و منطقه و جهان نیز هرگز از شر این رژیم و تعرضهای بیحد و حصر آنکه سال به سال افزایش مییابد رهایی نخواهند داشت.