728 x 90

به یاد دوست از دست رفته و هم بندیمان ایوب کریمی

اعدام جنایتکارانه ایوب کریمی، زندانی عقیدتی کُرد در زندان قزلحصار کرج توسط قضاییه جلادان خامنه‌ای
اعدام جنایتکارانه ایوب کریمی، زندانی عقیدتی کُرد در زندان قزلحصار کرج توسط قضاییه جلادان خامنه‌ای

هموطنان، هم شهریان و هم نوعان می‌خواهیم بخشی از آنچه بر ما گذشته و می‌گذرد را با شما در میان بگذاریم:

بعد از قریب به یک هفته ایوب کریمی، دو فرزند او، خانواده او، هم بندیان او و به واقع همه ما را، طناب بر گردن، بر روی چارپایه در انتظار مرگ نگه‌داشتند تا به‌زعم خودشان هولناکترین و جگرسوزترین تأثیر را داشته باشد. و به واقع چنین هم شد.

گوئیا از کشیدن چارپایه از صدای خرخر گلو، قطع شدن نخاع و آخرین تکانه‌های مرگ اعدام شدگان بر چوبه‌های دار و همین‌طور ضجه و زاری عزیزانشان در پشت دربهای زندان در انتظاری هولناک برای تحویل گرفتن پیکر عزیز سلاخی شده‌شان، شرورانه سرمست غرور و اقتدار پلیدانه‌شان می‌شوند و نمایش از اقتدار به اجرا می‌گذارند.

هر روز تعدادی را اعدام و هر هفته و ماه بر تعداد اعدامها افزوده می‌شود. آن‌چنان که هر سپیده دم، طلوع آفتاب و بانگ اذان را به خون جوانانمان آغشته‌اند...

در این میان اعدام زندانیان و هموطنان کرد و بلوچ‌مان فراوانی بیشتری گرفته اگر چه تنها مختص به آنها نیست و در اقصی نقاط ایران چوبه‌های دار برپا کرده و به‌قتل‌عام زندانیان پرداخته‌اند. گویی که ایران را به «جنگل چوبه‌های دار» تبدیل کرده و زندانها و به‌ویژه زندان «قزلحصار» را به کانون این قتل‌عامها و مرکزی برای سلاخی و کشتارگاهی برای کشتار دسته‌جمعی جوانان این آب و خاک مبدل کرده‌اند.

 

روزانه دو، سه، و یا چند زندانی را غافلگیرانه می‌قاپند. دست‌بند و زنجیر کرده به سلول‌های انفرادی سرد و تاریک می‌برند. در انتظار اعدام... از همان لحظه فروانداختن زندانی اعدامی در سلول‌های انفرادی، نه فقط زندانی مربوطه که خانواده، عزیزان، دوستان و هم بندیانش را هر لحظه در بهت اعدام او فرو می‌برند. چرا که لحظه لحظه حیاتٍ در انتظار مرگ او را برای بازسازی، بازسازی و باز هم بازسازی می‌کنند... که با خود چه می‌گوید؟ در آن ساعات آخرین زندگی به چه چیز و به چه کسانی فکر می‌کنند؟ در آخرین ملاقات به همسر و فرزند و عزیزانش که دیگر آنها را نخواهد دید، چه می‌گوید؟ آنها به او چه می‌گویند؟ هر کدام لحظات و ساعات جانکاه و جگرسوزی را که باید تحمل کند را تصور می‌کنند و عذاب می‌کشند. اغلب بدین دلیل است که آن‌گونه دلخراش و سوزناک ضجه می‌زنند. به برای خود!

اینها را بارها و بارها تجریه کرده و دیده‌ایم و چندان دور از انتظار نیست که کسانی که بارها این صحنه‌ها و شرایط هولناک را شاهد بوده، گذرانده و یا می‌گذرانند هم دچار فروپاشی روحی و روانی گردند. چرا که در اعدام عزیزان جز اندوه «زنده ماندن» در قفای آن چیزی باقی نمی‌ماند. و از «دستانمان» جز برای کوبیدن بر سر کاری برنمی‌آید که خدایا ما را هم بمیران که این زندگانی ما را کشت!

ترسیدن ما چون هم از بیم بلا بود

اکنون زچه ترسیم که در عین بلائیم

 

طرفه این‌که این همه اعدام و کشتار و جنایت را با جنایتی دیگر یعنی بر سر نیزه کردن اجساد بیش از ۱۵هزار کودک بی‌گناه فلسطینی و مردم فلسطین (با ژست دلسوزی) می‌خواهند از چشم جهانیان مخفی کنند.

ای کاش می‌توانستیم ذره ذره وجود خود را فریاد بزنیم. ای کاش می‌توانستیم همه خلایق را از این همه کشتار و اعدام و از انبوه انبوه دیکر که برای اعدام به صف کرده، به انفرادی برده و در انتظار مرگ می‌نشانند، مطلع سازیم.

ای کاش می‌توانستیم که مظلومیت و بی‌گناهی خسرو بشارت، فرهاد سلیمی، داوود عبداللهی، انور خضری و هزاران هزار دیگر را که در کردستان و بلوچستان، لرستان و گیلان و اقصی نقاط ایران در صف اعدام قرار داده شده‌اند، به گوش جهانیان برسانیم.

ای کاش می‌توانستیم...

 

زندانیان سیاسی زندان قزلحصار

آذر ۱۴۰۲

 

 

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/7a5b616e-5992-4d28-a632-80e03f9bf948"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات