نزار جاف روز یکشنبه ۲۳بهمن در مطلبی که در وبسایت ایلاف لندن منتشر شده درباره تظاهرات ایرانیان در پاریس که در حمایت از قیام مردم ایران و برای برپایی جمهوری دموکراتیک و سرنگونی رژیم آخوندی همراه با سخنرانی خانم مریم رجوی همراه بود نوشت: هزاران تن از ایرانیان که روز یکشنبه گذشته در پاریس تظاهرات کردند و پلاکارد به دست داشتند و در نفی توأمان دیکتاتوری تاج و عمامه شعار دادند، حقیقتی است که به سیلی بر گوش رژیم آخوندی و یتیمان و وابستگان رژیم شاه شباهت بیشتری دارد. آنچه اکنون در ایران جریان دارد تماماً همانگونه است که مریم رجوی در سخنرانیش گفت: «ما در کشاکش یک انقلاب دموکراتیک نوین هستیم. آنچه مردم ما میخواهند یک جمهوری دموکراتیک است؛ یک جمهوری، عاری از شکنجه و کشتار و عاری از استبداد و وابستگی؛ و الا؛ دیکتاتوری، دیکتاتوری است؛ چه با عمامه باشد، چه با تاج».
نزار جاف مینویسد:
نمیگویم که سازمان مجاهدین خلق بمثابهٔ دست آویزی است که رژیم آخوندی در ایران بابت هر شکست یا واگشت سیاسی و حتی امنیتی، خود را از آن آویزان میکند، اما بدون شک مجاهدین خلق بهمثابهٔ پاشنه آشیل این رژیم هستند؛ با در نظر گرفتن اینکه این سازمان همین نقش را در رابطه با رژیم شاه نیز داشت. بهویژه که مجاهدین خلق با وجود تفاوت بسیار در نیرو و امکانات محدودشان در مقایسه با نیرو و امکانات نامحدود رژیم آخوندی، با بکارگیری شیوههای هوشیارانه که در نبرد با این رژیم بکار گرفته است، توانسته در میدان نبرد و رویارویی باقی بماند و صحنه را برخلاف اغلب نیروها و طرفهای سیاسی اپوزیسیون این رژیم، خالی نکند.
سؤالی که مایلم اینجا مطرح کنم رو به اغلب نویسندگان و تحلیلگران سیاسی است که نقش سازمان مجاهدین خلق را ناچیز شمرده و میگویند این سازمان پایگاه مردمی در داخل ایران ندارد: به راستی طی ۴۳سال گذشته، چرا رژیم آخوندی در بیشتر رویدادها و تحولات کیفی که در کشور رخ داده و بهویژه در چهار قیامی که علیه این رژیم بهوقوع پیوسته است بیوقفه انگشت اتهام را علیه سازمان نشانه میگیرد؟
سؤال دیگر که نباید صرفاً به آن پاسخ داد بلکه باید عمیقاً در آن درنگ کرده و اندیشید اینست: آیا یک اپوزیسیون سیاسی ملی در ایران وجود دارد که ۱۲۰هزار قربانی در نبرد و رویارویی علیه این رژیم تقدیم کرده باشد؟ و سؤال دیگری که ناگزیر از طرح آن هستم اینست: آیا یک اپوزیسیون سیاسی ایرانی وجود دارد که توانسته باشد همچون سازمان مجاهدین خلق نقش فعال و مؤثری در داخل و خارج ایران ایفا کند؟
این مقدمه، اجتنابناپذیر بود. زیرا من از نزدیک و بهطور ویژه پس از قیام ۱۶سپتامبر ۲۰۲۲ روی نقش بچهٔ شاه مخلوع در رویدادها و تحولات جاری در ایران تمرکز کرده و آنرا پیگیری نمودهام. همچنین تلاش او برای مطرح شدندش بهعنوان «وکیل» که از مردم خواست برای نجات مردم از چنگال رژیم آخوندی برای این وکالت به او امضا بدهند را نیز دنبال کردهام! (بنظر من) این وکالتی که بچهٔ شاه از مردم میخواهد بهعنوان خواست صریحی است از مردم ایران مبنی بر اینکه به خطای خود در انقلاب علیه رژیم پدرش محمدرضا پهلوی اعتراف کنند!
عجیب آن چیزیست که در هزارهٔ سوم پس از میلاد، بهطور مشخص در ایران جریان دارد. بهطور ویژه از بابت بازیچه قرار دادن حقایق و انداختن آن در مسیر مشکوک و استفاده کردن در خدمت منافع کسانی که بهیکباره و غیرمنتظره روی رویدادها و تحولات پریده و فرصتطلبانه سوار آن میشوند. مانند کاری که بچهٔ شاه از زمان مشخصی انجام داده است. آنچه اینجا بسیار جالب توجه است سخنرانی خانم مریم رجوی رئیسجمهور برگزیدهٔ مقاومت ایران روز یکشنبه گذشته بهمناسبت راهپیمایی عظیمی است که نزدیک به دههزار نفر از ایرانیان مقیم فرانسه در حمایت از قیام مردم ایران و برای برپایی جمهوری دموکراتیک و سرنگونی رژیم آخوندی برگزار کردند؛ آنجا که توجه همهٔ جهان را به آنچه دیروز بچهٔ شاه گفت یعنی ستایشی واضح نه از رژیم بلکه از دو نیروی سرکوبگر بدنامش بهعمل آورد جلب نمود. خانم رجوی گفت: «و حالا که شیخ حاکم است، بقایای شاه، جانب سپاه جهنمی شیخ را گرفتهاند و علناً میگویند سپاه و بسیج "اولین نیروی تضمینکننده امنیت و ثبات آینده ایران هستند"»! بچهٔ شاه این حرف را علنی گفته است؛ این دقیقاً خلاف آنچیزی است که ملاحظه میشود، بهطوریکه امروز همپیمان متزلزل دیروز، دشمن سرسخت رژیم و جایگزینش شده است؟!
همچنانکه در سخنرانی خانم رجوی آمده، پسر شاه شخصاً موضع صریحی دربارهٔ سازمان مجاهدین خلق گرفته و گفته بود: «اگر انتخابی بین این رژیم و مجاهدین باشد، مردم بهاحتمال قریببهیقین خواهند گفت، آخوندها». این موضع که ممکن است برخی آنرا عجیب بدانند، یک موضع بسیار طبیعی است زیرا عوامل مشترکی وجود دارد که رژیم شاه و رژیم آخوندی را به هم نزدیک میکند. و عکس آن هم کاملاً صحیح است و آن هم تفاوتهای واضحی است میان رژیم شاه و سازمان مجاهدین. آری مریم رجوی به درستی در سخنرانی فوقالذکر گفت: «دشمنی تاریخی شاه و شیخ با مجاهدین و همه نیروها و افراد ملی و میهنی و ترقیخواه و همچنین ملیتهای تحت ستم، وحدت ماهوی آنها را نشان میدهد و بیانگر خط قرمز همیشگی شاه و شیخ در برابر جبهه خلق است». قطعاً آن که دیکتاتور دیروز بود نمیتواند بهیکبار دموکرات امروز شود. و این دقیقاً مانند این است که کسی تا دیروز یک عیاش جنایتکار پست بوده، امروز دعوتکننده به نیکی و از گرامیان و خیران قوم بشود!
هزاران تن از ایرانیان که روز یکشنبه گذشته در پاریس تظاهرات کردند و پلاکارد به دست داشتند و در نفی توأمان دیکتاتوری تاج و عمامه شعار دادند، حقیقتی است که به سیلی بر گوش رژیم آخوندی و یتیمان و وابستگان رژیم شاه شباهت بیشتری دارد. آنچه اکنون در ایران جریان دارد تماماً همانگونه است که مریم رجوی در سخنرانیش گفت: «ما در کشاکش یک انقلاب دموکراتیک نوین هستیم. آنچه مردم ما میخواهند یک جمهوری دموکراتیک است؛ یک جمهوری، عاری از شکنجه و کشتار و عاری از استبداد و وابستگی؛ و الا؛ دیکتاتوری، دیکتاتوری است؛ چه با عمامه باشد، چه با تاج».