غلامرضا تاجگردون عضو پیشین مجلس ارتجاع بعد از سیلی خوردن استاندار رئیسی جلاد در آذربایجان شرقی گفت: «همه ما سیلی هایی را که زدهایم، خواهیم خورد. دیر و زود دارد، لکن سوخت و سوز ندارد. صبور باشیم». دیدن فیلم کوتاه سیلی خوردن استاندار جدید آذربایجان شرقی در ابتدای مراسم معارفهاش مرا به یاد نوشته عطااللّه مهاجرانی فعلاً لندن نشین و "داستان یک سیلی" انداخت.
سایت حکومتی روز نو به تاریخ سوم آبانماه داستانی را از سیلی خوردن مهاجرانی در نماز جمعه تهران در شهریورماه سال۱۳۷۷ نقل کرده است و بر میگردد به مرداد ماه سال۱۳۴۷ در ۱۳-۱۲ سالگی، بهنگام دریافت کارنامه ششم ابتدایی در مدرسه خودشان در ده محل تولد از توابع شهرستان همدان، به گوش دانشآموز دیگری زده بود.
دانش آموز ششم ابتدایی که پس از زدن سیلی به گوش دانشآموز دیگر درگیری ذهنی شدیدی با خود پیدا میکند و راه نجاتی از آن نمییابد، تصمیم میگیرد که به ده مارون برود و از حاج آخوند، ملای ده، که قوم و خویش هم بودهاند، چارهجویی کند.
ملا به او میگوید: میتوانی آن پسر را پیدا کنی؟ مثلا همیشه به همان حمام برو. پسر جوانی را دیدی دقت کن شاید همو باشد. از او بخواه که تو را ببخشد و حلالت کند. اگر پیداش نکنی کار مشکل میشود. با صدایی آرام و محکم گفت:"سیلی میخوری... مکث کرد... یک روزی سیلی میخوری. نمیدانم زودتر بخوری به نفعت هست یا دیرتر. سی سال هم که بگذرد سیلی خواهی خورد. تو توی کوه که فریاد میزنی صدایت بر میگردد، چطور ممکن است سیلی بر نگردد. تو توی صورت آن جوان سیلی زدی، اما روح خودت سیلی خورده. جای سیلی تو و دردش تمام شده. اما این سیلی که به خودت زدی هیهات. "
عطااللّه مهاجرانی نوشته است: روز جمعه ۱۳شهریور سال۱۳۷۷ رفتم نماز جمعه تهران. آقای میان سالی آمد و از برنامه طعم آفتاب انتقاد کرد. چند نفر دیگر هم جمع شدند و صداها بلند شد. ...درست در همان لحظه فرد میان سال کوتاه قامتی با دست پر گوشت و سنگین سیلی توی گوشم خواباند که برق از سرم پرید و خندیدم. ... جواب سیلی سی سال مانده را خورده بودم. صدای حاج آخوند توی گوشم زنگ میزد: "سیلی میخوری... سی سال هم که بگذرد سیلی خواهی خورد!"