خامنهای در سخنرانی روز اول فروردین94 در مشهد دود و دم راه انداخت که تحریمها ”فرصت بسیاربزرگی“ برای نظام آخوندی ایجاد کرده است.
وی در همین سخنرانی تأکید کرد که دیکته کشورهای 1+5 بهویژه آمریکا را نمیپذیرد، ضمن اینکه: ”آنها به این مذاکرات احتیاج دارند، آمریکا به مذاکرات هستهیی بسیار احتیاج دارد... “. !
خلیفه ارتجاع برای ادامه مذاکرات بهاصطلاح شرط و شروط گذاشت که ”رفع تحریمها باید بدون هیچ فاصلهای در هنگام رسیدن به توافق انجام بگیرد، یعنی رفع تحریم جزء توافق است نه چیزی مترتب بر توافق“ و تأکید داشت که توافق باید یک مرحلهای باشد.
اما آنچه که در بیانیه لوزان اتفاق افتاد برخلاف خواست و تمایلات خامنهای و شعارهای او در مشهد بود، و درلوزان آنچه که میبایست به رژیم دیکته میشد دیکته شد.
در مذاکرات لوزان رژیم آخوندی و مذاکرهکنندگان هستهیی آن نبودند که شرط و شروط برای لغو یا تعلیق تحریمها را مشخص کنند، بلکه کشورهای 1+5 بودند که شروطشان را بر رژیم تحمیل کردند.
اینجا این سؤال مطرح میشود بهرغم سخنان خامنهای در مشهد، چرا رژیم ناگزیر به یک گام کیفی عقبنشینی در زمینه اتمی شد و مجبور شد به مفاد بیانیه لوزان تن بدهد؟
عقبنشینی رژیم در مذاکرات لوزان نیز در شرایطی بود که رژیم آخوندی سالیان متمادی از تن دادن به مذاکره جدی در زمینه هستهیی پرهیز داشت. زیرا موضوع اتمی و دستیابی به سلاح اتمی را یکی از عوامل اصلی بقای خود میدانست.
واقعیت این است که بنبست اقتصادی و آثار فرساینده تحریمها و وضعیت انفجاری جامعه، رژیم را مجبور کرد تا پای میز مذاکره بیاید و مشخصاً درمذاکرات ژنو در آذرماه سال 92 یک گام اولیه عقبنشینی را برداشت و شرایط تحمیلی کشورهای 1+5 را پذیرفت.
اما طبعاً برای کشورهای 5+1 این قدم اول بود و این حد از ذلت و پذیرش شرایط آنها از طرف رژیم کافی نبود، و از طرفی رژیم هم تلاش میکرد تا آنجا که میتواند با کش دادن مذاکرات از برداشتن گام جدی در مسیر زهرخوران سر باززند.
محاسبه اصلی نظام ولایت هم این بود که با تکیه بر صدور تروریسم و بنیادگرایی و دخالت در عراق، سوریه، یمن و به قول ولیفقیه و سرکردگان سپاه با تکیه بر ”عمق استراتژیک“ میتواند از برداشتن گامهای جدی در مسیر عقب نشینی در زمینه هستهیی اجتناب کند و به قول معروف با برگ برنده موفقیت در عراق و یمن سر میز مذاکره، امتیاز کسب کند.
به همین دلیل بود که خامنهای در سخنرانیاش در مشهد به نیروهای وارفته رژیم اینطور القا میکرد که گویا این کشورهای 5+1 هستند که به مذاکره با رژیم نیازمند هستند.
اما پس از شکستهای رژیم در دخالتهایش در منطقه (عراق و یمن) و تاثیر متقابل آنها بر پروژه اتمی رژیم، عملاً رژیم برگ برندهاش را از دست داد، بهنحوی که آثار این شکستها و همچنین اخطارها و فشارهای پیاپی کنگره آمریکا و سنای این کشور در زمینه تشدید تحریمها، سرانجام رژیم را ناگزیر به برداشتن یک گام کیفی در راستای خوردن زهر اتمی وادارکرد.
عقبنشینی رژیم آنچنان مفتضحانه است که نه تنها هیچ یک از شرایطی که خامنهای برای مذاکراه قایل بود محقق نشد، بلکه مذاکرهکنندگان رژیم با خفت تمام شروط طرف مقابل را پذیرفتند و اکنون دلواپسان باند خامنهای با سوتهدلی مفاد بیانیه لوزان را لوزان چای مینامند.
خبرگزاری نیروی تروریستی قدس (تسنیم) 13فروردین94مینویسد: ”تفاهم یا توافقی که در آن لغو تحریمها نباشد اساساً خالی از هر گونه فایده برای کشور ماست“.
پاسدار شریعتمداری نماینده خامنهای در یادداشت روز کیهان 15فروردین94 درباره نقض مرز سرخهای خامنهای در توافقنامه لوزان نوشت: «فقط نیم نگاهی به متن توافق لوزان بهوضوح نشان میدهد امتیازاتی که ایران سخاوتمندانه تقدیم حریف کرده است، شفاف و قابلاندازهگیری است اما، آنچه حریف برعهده گرفته است، مبهم، چندپهلو و تفسیرپذیر است بهگونهیی که «وعده نسیه» گویاترین تعریف برای آن است... “
پاسدار شریعتمداری اضافه میکند :«قرار بود و به صراحت اعلام شده بود که ایران به توافق دو مرحلهای تن نمیدهد ولی آقایان ابتدا یک توافق با چارچوب تعهدآور را پذیرفتهاند و بحث و توافق درباره جزئیات را به بعد موکول کرده اند! چرا این خط قرمز را که همان کلاه گشاد توافق ژنو است نادیده گرفته اند؟!».
واقعیت این است که در کنار عقبنشینی ذلتبار آخوندها، آنچه در سخنان و لحن اوباما و جان کری کاملاً مشهود است، تنظیم از موضع بالای آنها همراه با زدن توی سر رژیم است که در اصل ریشه در ضعف رژیم دارد. ضعفی که محصول وضعیت وخیم اقتصادی، به سنگ خوردن سر رژیم در دخالتهایش از طریق شبهنظامیان وابسته به خودش در جریان تکریت و نیز مقابله ائتلاف عربی با دخالتهای رژیم در یمن و درهم شکستن آن است.
وی در همین سخنرانی تأکید کرد که دیکته کشورهای 1+5 بهویژه آمریکا را نمیپذیرد، ضمن اینکه: ”آنها به این مذاکرات احتیاج دارند، آمریکا به مذاکرات هستهیی بسیار احتیاج دارد... “. !
خلیفه ارتجاع برای ادامه مذاکرات بهاصطلاح شرط و شروط گذاشت که ”رفع تحریمها باید بدون هیچ فاصلهای در هنگام رسیدن به توافق انجام بگیرد، یعنی رفع تحریم جزء توافق است نه چیزی مترتب بر توافق“ و تأکید داشت که توافق باید یک مرحلهای باشد.
اما آنچه که در بیانیه لوزان اتفاق افتاد برخلاف خواست و تمایلات خامنهای و شعارهای او در مشهد بود، و درلوزان آنچه که میبایست به رژیم دیکته میشد دیکته شد.
در مذاکرات لوزان رژیم آخوندی و مذاکرهکنندگان هستهیی آن نبودند که شرط و شروط برای لغو یا تعلیق تحریمها را مشخص کنند، بلکه کشورهای 1+5 بودند که شروطشان را بر رژیم تحمیل کردند.
اینجا این سؤال مطرح میشود بهرغم سخنان خامنهای در مشهد، چرا رژیم ناگزیر به یک گام کیفی عقبنشینی در زمینه اتمی شد و مجبور شد به مفاد بیانیه لوزان تن بدهد؟
عقبنشینی رژیم در مذاکرات لوزان نیز در شرایطی بود که رژیم آخوندی سالیان متمادی از تن دادن به مذاکره جدی در زمینه هستهیی پرهیز داشت. زیرا موضوع اتمی و دستیابی به سلاح اتمی را یکی از عوامل اصلی بقای خود میدانست.
واقعیت این است که بنبست اقتصادی و آثار فرساینده تحریمها و وضعیت انفجاری جامعه، رژیم را مجبور کرد تا پای میز مذاکره بیاید و مشخصاً درمذاکرات ژنو در آذرماه سال 92 یک گام اولیه عقبنشینی را برداشت و شرایط تحمیلی کشورهای 1+5 را پذیرفت.
اما طبعاً برای کشورهای 5+1 این قدم اول بود و این حد از ذلت و پذیرش شرایط آنها از طرف رژیم کافی نبود، و از طرفی رژیم هم تلاش میکرد تا آنجا که میتواند با کش دادن مذاکرات از برداشتن گام جدی در مسیر زهرخوران سر باززند.
محاسبه اصلی نظام ولایت هم این بود که با تکیه بر صدور تروریسم و بنیادگرایی و دخالت در عراق، سوریه، یمن و به قول ولیفقیه و سرکردگان سپاه با تکیه بر ”عمق استراتژیک“ میتواند از برداشتن گامهای جدی در مسیر عقب نشینی در زمینه هستهیی اجتناب کند و به قول معروف با برگ برنده موفقیت در عراق و یمن سر میز مذاکره، امتیاز کسب کند.
به همین دلیل بود که خامنهای در سخنرانیاش در مشهد به نیروهای وارفته رژیم اینطور القا میکرد که گویا این کشورهای 5+1 هستند که به مذاکره با رژیم نیازمند هستند.
اما پس از شکستهای رژیم در دخالتهایش در منطقه (عراق و یمن) و تاثیر متقابل آنها بر پروژه اتمی رژیم، عملاً رژیم برگ برندهاش را از دست داد، بهنحوی که آثار این شکستها و همچنین اخطارها و فشارهای پیاپی کنگره آمریکا و سنای این کشور در زمینه تشدید تحریمها، سرانجام رژیم را ناگزیر به برداشتن یک گام کیفی در راستای خوردن زهر اتمی وادارکرد.
عقبنشینی رژیم آنچنان مفتضحانه است که نه تنها هیچ یک از شرایطی که خامنهای برای مذاکراه قایل بود محقق نشد، بلکه مذاکرهکنندگان رژیم با خفت تمام شروط طرف مقابل را پذیرفتند و اکنون دلواپسان باند خامنهای با سوتهدلی مفاد بیانیه لوزان را لوزان چای مینامند.
خبرگزاری نیروی تروریستی قدس (تسنیم) 13فروردین94مینویسد: ”تفاهم یا توافقی که در آن لغو تحریمها نباشد اساساً خالی از هر گونه فایده برای کشور ماست“.
پاسدار شریعتمداری نماینده خامنهای در یادداشت روز کیهان 15فروردین94 درباره نقض مرز سرخهای خامنهای در توافقنامه لوزان نوشت: «فقط نیم نگاهی به متن توافق لوزان بهوضوح نشان میدهد امتیازاتی که ایران سخاوتمندانه تقدیم حریف کرده است، شفاف و قابلاندازهگیری است اما، آنچه حریف برعهده گرفته است، مبهم، چندپهلو و تفسیرپذیر است بهگونهیی که «وعده نسیه» گویاترین تعریف برای آن است... “
پاسدار شریعتمداری اضافه میکند :«قرار بود و به صراحت اعلام شده بود که ایران به توافق دو مرحلهای تن نمیدهد ولی آقایان ابتدا یک توافق با چارچوب تعهدآور را پذیرفتهاند و بحث و توافق درباره جزئیات را به بعد موکول کرده اند! چرا این خط قرمز را که همان کلاه گشاد توافق ژنو است نادیده گرفته اند؟!».
واقعیت این است که در کنار عقبنشینی ذلتبار آخوندها، آنچه در سخنان و لحن اوباما و جان کری کاملاً مشهود است، تنظیم از موضع بالای آنها همراه با زدن توی سر رژیم است که در اصل ریشه در ضعف رژیم دارد. ضعفی که محصول وضعیت وخیم اقتصادی، به سنگ خوردن سر رژیم در دخالتهایش از طریق شبهنظامیان وابسته به خودش در جریان تکریت و نیز مقابله ائتلاف عربی با دخالتهای رژیم در یمن و درهم شکستن آن است.