تو آمدی ز دورها و دورها
ز سرزمین عطرها و نورها
نشاندهیی مرا کنون به زورقی
ز عاجها، ز ابرها، بلورها
مرا ببر امید دلنواز من
ببر به شهر شعرها و شورها
به راه پرستاره میکشانیام
فراتر از ستاره مینشانیام
نگاه کن!
من از ستاره سوختم
لبالب از ستارگان تب شدم
چو ماهیان سرخ رنگ ساده دل
ستارهچین برکههای شب شدم
...
ز سرزمین عطرها و نورها
نشاندهیی مرا کنون به زورقی
ز عاجها، ز ابرها، بلورها
مرا ببر امید دلنواز من
ببر به شهر شعرها و شورها
به راه پرستاره میکشانیام
فراتر از ستاره مینشانیام
نگاه کن!
من از ستاره سوختم
لبالب از ستارگان تب شدم
چو ماهیان سرخ رنگ ساده دل
ستارهچین برکههای شب شدم
...
[فروغ فرخزاد- شعر آفتاب میشود]
تو آمدی ، دلم دوباره عشق را بهانه کرد
کبوتر پریده باز میل بام خانه کرد
تو آمدی و دل -که جام شوکران کینه بود-
شکر شکر شکفت و نغمههای عاشقانه کرد
کبوتر پریده باز میل بام خانه کرد
تو آمدی و دل -که جام شوکران کینه بود-
شکر شکر شکفت و نغمههای عاشقانه کرد
خزان ، تبر به ریشهٴ نهال دل نهاده بود
ز عطر سبز نام تو ، جوان شد و جوانه کرد
پرید زاغ شوم و هدهدی به شاخه سبز شد
سکوت موریانه خیز را پر از ترانه کرد
ز عطر سبز نام تو ، جوان شد و جوانه کرد
پرید زاغ شوم و هدهدی به شاخه سبز شد
سکوت موریانه خیز را پر از ترانه کرد
پرندهییست ، گفتی آدمی در آسمان ، رها؟
ببین که مرغ پر شکسته ترک آشیانه کرد
ببین که مرغ پر شکسته ترک آشیانه کرد
در آسمان آبی سحر پرنده شد دلم ،
نگاه زرفشان آفتاب را نشانه کرد
نگاه زرفشان آفتاب را نشانه کرد
سبک شدم ، نسیم بال قمریان رهگذر ،
مرا چو قاصدان به باغهای گل روانه کرد.
مرا چو قاصدان به باغهای گل روانه کرد.
ع. طارق.