سازمان بهزیستی نظام آخوندی اعتراف کرد که طی سالهای اخیر بهطور متوسط هر سال ضریب رشد آسیبهای اجتماعی 15درصد افزایش داشته است؛ آسیبها و تهدیدهایی از قبیل بیکاری، بحران هویت، فرسایش سرمایه اجتماعی، خودکشی، دختران فراری، کودکان خیابانی، فرار مغزها، فقر، شکاف طبقاتی، نابرابری، بیعدالتی اجتماعی، فساد مالی و اداری، رشوه و ارتشا، قاچاق انسان، خشونت و پرخاشگری، طلاق و اعتیاد. (روزنامه جوان - ۷/۲/۹۴)
همچنین بر اساس گزارش مؤسسه معتبر نظرسنجی گالوپ در سال 93، مردم تحت حاکمیت آخوندها از نظر شادی در سطح جهان در مرتبهای پایین قرار دارند. ایرانیان از غمگینترین ملتهای جهان هستند و ایران از نظر سهم اندوه در جهان، در مقام دوم قرار گرفته است.
سرکوب و اختناق و انواع فشارهای سیاسی و اقتصادی که رژیم بر اقشار مختلف مردم وارد میکند باعث بروز گسترده افسردگی و ناراحتیهای روانی در جامعه میشود؛ پدیده شومی که روزبهروز در حال گسترش و افزایش است. افسردگی یا ناامیدی نسبت به آینده، در مراحل پیشرفتهتر منجر به خودکشی میشود. پدیدهای که ایران تحت حاکمیت رژیم آخوندی در این زمینه هم رکورددار آن در جهان است. سیاههای بیپایان از خودکشیها، داغ ننگی است بر پیشانی آخوندهای حاکم بر کشورمان. آمار خودکشی در ایران در ابتدای انقلاب ضدسلطنتی به عددی نزدیک به صفر رسیده بود اما الآن بر اثر حاکمیت غارتگر و فقرگستر آخوندی به 11نفر در روز یعنی بیش از 4هزار نفر در سال رسیده است که البته خود کارگزاران رژیم میگویند این آمارها کمتر از واقعیت است. (سایت حکومتی تابناک -23فروردین93) سال گذشته صالحی نسب عضو ارتجاع، آمار اقدام به خودکشی فقط در دشت آزادگان را طی یک سال، بیش از صد عدد بیان کرد. (ایلنا-۲۹/۱۰/۹۳)
یونس عساکره، امید راشدی، سیروس نیکخو، منصور کیهانی، زرین کامرانی، فریناز خسروانی، علی اکبری، حمید فرخی دیزج ملک، عبدالکریم احمدی، شهلا طاهری از جمله هموطنانی هستند که در ماههای اخیر مجبور شدند در اثر ظلم و تعدی آخوندها به زندگی خود پایان ببخشند.
در دوم فروردین 94، یونس عساکره 31ساله که در یک اقدام اعتراضی خودش را به آتش کشیده بود جان باخت. تمام زندگی یونس یک دکة کوچک میوه فروشی بود که مأموران رژیم در خرمشهر آن را نابود کردند و از بین بردند. یونس عساکره در آتش ظلم رژیم آخوندی سوخت و باعث شد تا شعلهٴ خیزش و اعتراض در خرمشهر و اهواز طی چند هفته بر افروخته شود.
فریناز خسروانی در اعتراض به قصد تعدی مأموران اطلاعات رژیم آخوندی دست به خودکشی زد. این خودکشی منجر به قیام مردم مهاباد علیه لانهٴ فساد وزارت بدنام اطلاعات آخوندی در این شهر به نام هتل تارا شد.
امید راشدی فوقلیسانس 36ساله در اعتراض به چپاولگری ایادی رژیم در شهرداری رامشیر که منجر به اخراج او از کار شد خود را به آتش کشید.
منصور کیهانی معلمی که در رشته علوم تجربی تدریس میکرد، در یک اقدام اعتراضی علیه حکومت آخوندی در محوطه مجتمع اداری فرمانداری رژیم در سنقر خود را به آتش کشید و جان سپرد.
روز 23شهریور 94 در بندرانزلی یک کارگر شهرداری به نام عبدالله شافعی در اثر فشارهای ناشی از فقر و بیپولی در محل کارش خود را حلقآویز کرد.
البته نمونههای تکاندهندهتر، اقدام به خودکشی خانوادگی است؛ پدیدهای که که قلب هر انسانی را به آتش میکشد.
روزنامه حکومتی جهان صنعت 9اردیبهشت دربارهٴ خودکشیهای خانوادگی مینویسد: «پدر یک خانواده در شهر ایوان در استان ایلام به علت فقر و نداری به دو فرزند خود سم خوراند». همین روزنامه در ادامه مینویسد: «جسد مردی 37ساله در کنار اجساد همسر و دو کودکش در خانهای در نیشابور پیدا شد».
شهلا طاهری 30ساله اهل کرمانشاه، بهدلیل بیکاری و فقر با ریختن نفت بر روی خود و همسرش دست به خودسوزی زد و جان سپرد.
به نوشته روزنامه حکومتی خراسان 20شهریور 1394 در نیشابور یک زن ۲۹ ساله باردار به نام حوّا با ریختن بنزین روی خودش دست به خودسوزی زده و شوهر ۳۰ ساله و پسر خردسالش نیز که قصد کمک به وی را داشتند دچار سوختگی شدید شدند.
واکنشهای مردم در مورد یونس عساکره و فریناز خسروانی نشان میدهد که این معضل اجتماعی، راه به اعتراض و طغیان مردم میبرد. حرفهای تکاندهنده برادر امید راشدی که در ابتدای مهر دست به خودسوزی زد نمونهای از این دست است:
«مملکت ما جوری است که از دزد بیشتر حمایت میکنند تا آدمی که دنبال حق است. نفری را دفتر نمایندهٴ شهر ما کردهاند؛ اعتراضات مردم باعث شد که او را از آنجا بردارند. گفتند کسی که تو بهعنوان دفتر نمایندگی رامشیر گذاشتی دزد، کلاهبردار و اختلاسگر است.
نماینده لج کرده بود با این بنده خدا که چرا با من همکاری نمیکند. گفتم نمیخواهد با تو همکاری کند، پاتو از کفش او بکش بیرون؛ با تو همکاری نمیکند میخواهد برگردد سر کارش… اصلاً عدالت وجود ندارد. من تا نفس دارم، دادم را همه جا میزنم، تا آنجا که جان دارم؛ جایی هم که باید جانم را بدهم، میدهم؛ فرقی برایم نمیکند؛ مرگ یکبار، شیون یکبار».
حرفهای برادر امید راشدی نشاندهندهٴ تجربه مردم ما در مقابله با حاکمیتی است که جز گرسنگی و سرکوب و فحشا و اعتیاد و خودکشی، ارمغانی برایشان نداشته است؛ اینکه تنها دفاع مؤثر در برابر عوارض ناشی از این رژیم ضدانسانی و عوارض مخرب آن بر روح و روان انسانها، مقاومت و مبارزه با آن است. افسردگی و پیامدهای شوم آن ناشی از فرو خوردن و در خود ریختن تعارض با نظام حاکم است. هنگامی که یک عنصر آگاه در برابر شرایط مخرب و تحمیلهای ارتجاعی رژیم و زورگوییهای ایادی آن قیام میکند و با آن به مبارزه برمیخیزد، هم خود از عوارض افسردگی در امان میماند و هم پیرامون خود را در برابر آن مصون میسازد. آری عنصر احیا کننده فرد و جامعه، مقاومت است؛ از این طریق است که مردم از رنجهای جانکاهی که رژیم آخوندی نصیبشان کرده رهایی یافته و به آسایش و بهروزی خواهند رسید.
همچنین بر اساس گزارش مؤسسه معتبر نظرسنجی گالوپ در سال 93، مردم تحت حاکمیت آخوندها از نظر شادی در سطح جهان در مرتبهای پایین قرار دارند. ایرانیان از غمگینترین ملتهای جهان هستند و ایران از نظر سهم اندوه در جهان، در مقام دوم قرار گرفته است.
سرکوب و اختناق و انواع فشارهای سیاسی و اقتصادی که رژیم بر اقشار مختلف مردم وارد میکند باعث بروز گسترده افسردگی و ناراحتیهای روانی در جامعه میشود؛ پدیده شومی که روزبهروز در حال گسترش و افزایش است. افسردگی یا ناامیدی نسبت به آینده، در مراحل پیشرفتهتر منجر به خودکشی میشود. پدیدهای که ایران تحت حاکمیت رژیم آخوندی در این زمینه هم رکورددار آن در جهان است. سیاههای بیپایان از خودکشیها، داغ ننگی است بر پیشانی آخوندهای حاکم بر کشورمان. آمار خودکشی در ایران در ابتدای انقلاب ضدسلطنتی به عددی نزدیک به صفر رسیده بود اما الآن بر اثر حاکمیت غارتگر و فقرگستر آخوندی به 11نفر در روز یعنی بیش از 4هزار نفر در سال رسیده است که البته خود کارگزاران رژیم میگویند این آمارها کمتر از واقعیت است. (سایت حکومتی تابناک -23فروردین93) سال گذشته صالحی نسب عضو ارتجاع، آمار اقدام به خودکشی فقط در دشت آزادگان را طی یک سال، بیش از صد عدد بیان کرد. (ایلنا-۲۹/۱۰/۹۳)
یونس عساکره، امید راشدی، سیروس نیکخو، منصور کیهانی، زرین کامرانی، فریناز خسروانی، علی اکبری، حمید فرخی دیزج ملک، عبدالکریم احمدی، شهلا طاهری از جمله هموطنانی هستند که در ماههای اخیر مجبور شدند در اثر ظلم و تعدی آخوندها به زندگی خود پایان ببخشند.
در دوم فروردین 94، یونس عساکره 31ساله که در یک اقدام اعتراضی خودش را به آتش کشیده بود جان باخت. تمام زندگی یونس یک دکة کوچک میوه فروشی بود که مأموران رژیم در خرمشهر آن را نابود کردند و از بین بردند. یونس عساکره در آتش ظلم رژیم آخوندی سوخت و باعث شد تا شعلهٴ خیزش و اعتراض در خرمشهر و اهواز طی چند هفته بر افروخته شود.
فریناز خسروانی در اعتراض به قصد تعدی مأموران اطلاعات رژیم آخوندی دست به خودکشی زد. این خودکشی منجر به قیام مردم مهاباد علیه لانهٴ فساد وزارت بدنام اطلاعات آخوندی در این شهر به نام هتل تارا شد.
امید راشدی فوقلیسانس 36ساله در اعتراض به چپاولگری ایادی رژیم در شهرداری رامشیر که منجر به اخراج او از کار شد خود را به آتش کشید.
منصور کیهانی معلمی که در رشته علوم تجربی تدریس میکرد، در یک اقدام اعتراضی علیه حکومت آخوندی در محوطه مجتمع اداری فرمانداری رژیم در سنقر خود را به آتش کشید و جان سپرد.
روز 23شهریور 94 در بندرانزلی یک کارگر شهرداری به نام عبدالله شافعی در اثر فشارهای ناشی از فقر و بیپولی در محل کارش خود را حلقآویز کرد.
البته نمونههای تکاندهندهتر، اقدام به خودکشی خانوادگی است؛ پدیدهای که که قلب هر انسانی را به آتش میکشد.
روزنامه حکومتی جهان صنعت 9اردیبهشت دربارهٴ خودکشیهای خانوادگی مینویسد: «پدر یک خانواده در شهر ایوان در استان ایلام به علت فقر و نداری به دو فرزند خود سم خوراند». همین روزنامه در ادامه مینویسد: «جسد مردی 37ساله در کنار اجساد همسر و دو کودکش در خانهای در نیشابور پیدا شد».
شهلا طاهری 30ساله اهل کرمانشاه، بهدلیل بیکاری و فقر با ریختن نفت بر روی خود و همسرش دست به خودسوزی زد و جان سپرد.
به نوشته روزنامه حکومتی خراسان 20شهریور 1394 در نیشابور یک زن ۲۹ ساله باردار به نام حوّا با ریختن بنزین روی خودش دست به خودسوزی زده و شوهر ۳۰ ساله و پسر خردسالش نیز که قصد کمک به وی را داشتند دچار سوختگی شدید شدند.
واکنشهای مردم در مورد یونس عساکره و فریناز خسروانی نشان میدهد که این معضل اجتماعی، راه به اعتراض و طغیان مردم میبرد. حرفهای تکاندهنده برادر امید راشدی که در ابتدای مهر دست به خودسوزی زد نمونهای از این دست است:
«مملکت ما جوری است که از دزد بیشتر حمایت میکنند تا آدمی که دنبال حق است. نفری را دفتر نمایندهٴ شهر ما کردهاند؛ اعتراضات مردم باعث شد که او را از آنجا بردارند. گفتند کسی که تو بهعنوان دفتر نمایندگی رامشیر گذاشتی دزد، کلاهبردار و اختلاسگر است.
نماینده لج کرده بود با این بنده خدا که چرا با من همکاری نمیکند. گفتم نمیخواهد با تو همکاری کند، پاتو از کفش او بکش بیرون؛ با تو همکاری نمیکند میخواهد برگردد سر کارش… اصلاً عدالت وجود ندارد. من تا نفس دارم، دادم را همه جا میزنم، تا آنجا که جان دارم؛ جایی هم که باید جانم را بدهم، میدهم؛ فرقی برایم نمیکند؛ مرگ یکبار، شیون یکبار».
حرفهای برادر امید راشدی نشاندهندهٴ تجربه مردم ما در مقابله با حاکمیتی است که جز گرسنگی و سرکوب و فحشا و اعتیاد و خودکشی، ارمغانی برایشان نداشته است؛ اینکه تنها دفاع مؤثر در برابر عوارض ناشی از این رژیم ضدانسانی و عوارض مخرب آن بر روح و روان انسانها، مقاومت و مبارزه با آن است. افسردگی و پیامدهای شوم آن ناشی از فرو خوردن و در خود ریختن تعارض با نظام حاکم است. هنگامی که یک عنصر آگاه در برابر شرایط مخرب و تحمیلهای ارتجاعی رژیم و زورگوییهای ایادی آن قیام میکند و با آن به مبارزه برمیخیزد، هم خود از عوارض افسردگی در امان میماند و هم پیرامون خود را در برابر آن مصون میسازد. آری عنصر احیا کننده فرد و جامعه، مقاومت است؛ از این طریق است که مردم از رنجهای جانکاهی که رژیم آخوندی نصیبشان کرده رهایی یافته و به آسایش و بهروزی خواهند رسید.