«چیست پیری؟»
پرسیدم:
از خرچنگ سرد ساکت فرتوت
بر ریگهای ساکن
...
چندش آور جنبید
یعنی که گذار قطار ثانیههاست
چون رنجیر ،
از مقابل چشم
پرسیدم:
از خرچنگ سرد ساکت فرتوت
بر ریگهای ساکن
...
چندش آور جنبید
یعنی که گذار قطار ثانیههاست
چون رنجیر ،
از مقابل چشم
- زنگ خوردن صدا و نفس ،
آغاز توقف پر خزه قلب ،
شروع پوسیدن ، در انزوا
آوار کاخ عاج دندان ،
آنگاه که باز ماند آرواره از کار جویدن نقرهی ماهیها
...
از ساحل برکه ،
گریختم
خرچنگ
ماند
با مرگ ،
تنها.
***
«جوانی چیست؟»
از بادام بن کهنسال باغ سبز، پرسیدم:
گفت:
«به بار و برگ نشستن
و شکوفیدن ،
در پرند دستان بهار؛
با آنکه پوسیده ، ترا اندام»،
آغاز توقف پر خزه قلب ،
شروع پوسیدن ، در انزوا
آوار کاخ عاج دندان ،
آنگاه که باز ماند آرواره از کار جویدن نقرهی ماهیها
...
از ساحل برکه ،
گریختم
خرچنگ
ماند
با مرگ ،
تنها.
***
«جوانی چیست؟»
از بادام بن کهنسال باغ سبز، پرسیدم:
گفت:
«به بار و برگ نشستن
و شکوفیدن ،
در پرند دستان بهار؛
با آنکه پوسیده ، ترا اندام»،
آغاز جوشش دوبارهی قلب است ، جوانی
زادن بیشماربارهی خود
زادن بیشماربارهی خود
بوسیدمش و به راه شتافتم.
ع. طارق.
ع. طارق.