تلاشهای شبانه روزی دستگاه اطلاعاتی رژیم حاکم بر ایران در جنگ با سازمان مجاهدین خلق و هرآنچه به حیات مبارزاتی آن مربوط است، امری عادی محسوب میشود. حداقل کسی در صحنه سیاسی ایران روی این نکته تردیدی نشان نداده است. جنگ مجاهدین با کلیت این رژیم و دستگاه اطلاعاتی تبهکار آن هم در سی سال گذشته لحظهای توقف نداشته و همچنان ادامه دارد. خصلت اصلی این جنگ هم روشن است، هماوردی یک نیروی بخوبیسازمانیافته مقاومت، در مقابل ویرانگریهای یک رژیم فاشیستی و قویاً مذهبی، برای رسیدن به «آزادی و دموکراسی» درایران.
جدا از نوع بینش و روشهای خاص مجاهدین خلق در مبارزه با این رژیم از جمله اینکه، برای رسیدن به حداقل آزادیهای دموکراتیک در ایران، کلیت این رژیم باید از قدرت کنار برود، و اینکه، این رژیم با مسالمت و تعارف قصد رها کردن حاکمیت ددمنشانه خود را ندارد و باید با قدرت آن را سرنگون و در تاریخ دفن کرد، بقیه ماجرا مثل همیشه به ملاک یک مبارزه انقلابی، هدایت جنبش همگانی مردم برای دفع این رژیم است.
تأکید روی نکات بالا ضرورت دارد چون در عرصه سیاست و مبارزه در ایران، بسیاری از جریانهای سیاسی روی این نکات توافق دارند. نگاهی به نوشتهها و ادعاهای روزمره آنها این موضوع را نشان میدهد.
در همین عرصه افراد و جریانهای سیاسی دیگری هم هستند که درست در نقطه مقابل این منطق، طی سالهای گذشته کماکان به تغییرات تدریجی و انجام اصلاحات در این نظام نظر داشته و تلاش برای پیدا کردن راهی برای نرم کردن سیاستهای خرد و کلان این رژیم بدون توجه به ضرباتی که این تلاشهای بیثمر به جنبش مردم وارد کرده است، مشغولند. این افراد و جریانهای بهدلیل اینکه در این رودررویی عملاً کمکی به اهداف اول نمیکنند، این نوشته رو به آنها ندارد. خود دانند و تاریخ روی آنها قضاوت خود را کرده و باز هم خواهد کرد.
نامه ۳۷ نفر از لابیها و افراد شناخته شده حامی رژیم حاکم بر ایران به وزیر خارجه آمریکا و حمایت فعال سایت «کلمه»، ناشر افکار میرحسین موسوی، از نفی حیات مبارزاتی و تشکیلاتی مجاهدین خلق و طلب نابودی آنها از آمریکا، رویدادی مهم تلقی شد و موضعگیریهای فراوانی را در تقبیح این توطئه بهدنبال داشت.
برای مقاومت ایران و بالاخص مجاهدین خلق، عمل ننگین این افراد بستری جز اجرای سفارشات وزارت اطلاعات نداشته و ندارد و بهجا افشاء شده و میشود.
مسأله مهم در این معادله روشن، ابهاماتی است که بعضیها در حاشیه آن ایجاد میکنند. یکی از این ابهامات سکوتی است که بعضی از افراد و جریانهای سیاسی مخالف موجودیت رژیم، به شکلی آزاردهنده در مقابل این عمل ننگین در پیش گرفتهاند.
تلاشهای وزارت اطلاعات و حامیان خارج کشوری آن، نمیتواند جدا از معادله قدرت و ضد قدرت در ایران باشد. این توطئهها جزیی از اقدامات رژیم برعلیه مردم ایران و نیروهای مخالف آن است که به این شکل بروز کرده است. درک و فهم این موضوع بسیار ساده است و اگر کسی مثلاً بگوید این مسأله بین مجاهدین و رژیم است و به من مربوط نیست، یا باید ادعای مبارزه اصولی و همهجانبه با این رژیم را کنار بگذارد یا بهروشنی بگوید در کجای این عرصه قرار گرفته است. چون هر اتفاق و هر حادثهای علیه مخالفان رخ دهد و رژیم به نوعی در آن دست داشته باشد، سریعاً به موضوع روز بدل میشود و موضعگیری روشن نیروها و جریانهای سیاسی در محکوم کردن آن را طلب میکند. سکوت در برخورد با معادله گفته شده چون توازن قوا را تحت تاثیر قرار میدهد و کفه را به زیان مخالفان رژیم سنگین میکند، نمیتواند قابل دفاع باشد.
در مورد اعدامها در ایران همه با هم متحد میشوند و آن را محکوم میکنند. حتی آنهاییکه با رژیم سر جنگ ندارند و این سرکوبگریها را به ضرر بقای رژیم میدانند، از زاویه منافع خود به مخالفت با این کار بر میخیزند. در مورد سرکوبی زنان و جوانان میهن هم به همین شکل عمل میشود. جنایات رژیم در مقابل اقلیتهای قومی و مذهبی نیز در همین دایره به درستی محکوم و مورد انزجار قرار میگیرد. مسئولیت رژیم در انهدام محیط زیست در ایران عکسالعمل شدید فعالان سیاسی و اجتماعی را علیه آن برمیانگیزد. نمونه فراوان است.
در دنیای سیاست و تجارت حرف اصلی را منافع سیاسی و اقتصادی میزند. اما در دنیای انسانها و مدافعان حقوق آنها، صحبت از ارزشهای انسانی است. کسانی که برای این ارزشها مبارزه میکنند، در هر قدم با این سؤال روبهرو هستند که در کجا قرار دارند.
قرار دادن نام مجاهدین در لیست تروریستی آمریکا، یک عمل سیاسی بود و هست. نامه ننگین این ۳۷ نفر و موضعگیری سایت «کلمه» هم یک عمل سیاسی در تراز خواسته ملاهای حاکم بر ایران بود و هست. بنابراین با همین نگاه میشود گفت، سکوت در مقابل این توطئه هم یک آکت سیاسی بوده و هست. مدعیان آزادی و آزادیخواهی که در این مورد سکوت را ترجیح دادهاند، اگر دلایل دیگری دارند لطفاً اعلام کنند تا مردم بتوانند قضاوت کنند.
موضوع اشرف و اشرفیان جدا از رزم سنگینی که برعلیه رژیم در پیش گرفتهاند، در این مقطع زمانی قبل از هر چیز یک موضوع انسانی است و به همه مربوط میشود. فراموش نکنیم، بهانه و دستاویز حمله مزدوران عراقی ولیفقیه به اشرف و کشتار آنها، همین قرار داشتن نام سازمان مجاهدین در لیست سیاه آمریکا بود و هست. مالکی بارها و بارها این لیست را در بلندگوهای خارجی برای توجیه اعمال جنایتکارانه خود مطرح کرده است و همه شنیدهاند.
حمله نیروهای نظامی مالکی به اشرف و کشتار مجاهدین یک جنایت علیه بشریت بود و از همه طرف محکوم شد ولی خطر تکرار آن برطرف نشده است. پس با این استدلال، تلاش برای خروج نام مجاهدین از لیست سیاه آمریکا و محکوم کردن اقدام این ۳۷ نفر و بهخصوص عمل سایت «کلمه» و اعوان و انصارش، از طرف فعالان سیاسی و فرهنگی و اجتماعی و... میتواند یک تلاش انسانی و حقوقبشری باشد و نه سیاسی.
برای دفاع از جان انسانها نمیتوان منافع سیاسی را ارجح دانست و به بیراهه نرفت. هرکس میتواند برای رهایی انسانها از ظلمی که در حقشان روا داشته میشود تلاش کند. این کار اتفاقاً مواضع سیاسی تلاشگران و مبارزین راه مردم را، تقویت میکند و نه تضعیف.
زمان تصمیمگیری وزیر خارجه آمریکا در مورد خروج یا عدم خروج نام سازمان مجاهدین خلق ایران از لیست سیاه تروریستی آمریکا نزدیک شده است. دشمن مردم ایران با درک پیامدهای غیرقابل انکار این امر برعلیه موجودیت ننگینش بهشدت هراسان شده و به هر دری میزند تا از این کار جلوگیری کند. رژیم از زبان لابیهای رنگارنگ و مطبوعات خارجی وابسته به آنها تلاش میکند با خلط مبحث و با وقاحت تمام صورت مسأله که در اینجا «تروریست بودن یا تروریست نبودن مجاهدین» است را با چیزهای دیگر عوض کند. یکی از این جان نثاران ولایت میگوید مجاهدین خطرناک هستند چون با حذف از لیست سیاه، امکان جذب جوانان ایرانی مقیم آمریکا را پیدا میکنند و به این دلیل باید در لیست بمانند. دیگری از روابط درونی مجاهدین و قدرت سازماندهی آنها دم میزند و میخواهد ترس ایجاد کند. سومی صحبت از سکت بودن مجاهدین و خطرناک بودن آن برای جوانان ایران میکند.
اینها همه ترم های شناخته شدهای هستند که سالهاست توسط وزارت اطلاعات از زبان مزدورانش در خارج تبلیغ میشوند. چیز تازهیی ندارند. آن چیز که تازه است حکم دادگاه آمریکاست که با رد این اراجیف، مشت محکمی به چهره سیاه این همکاران رژیم زده و آنها را گیج کرده است. اینها باید بهجای دخیل بستن به وزارتخارجه آمریکا، اقدام به شکایت از این دادگاه که به خود جرأت داده و بر خلاف حکم ولیفقیه، به وزارتخارجه و وزیر آن دستور بازبینی این لیستگذاری را داده است، میکردند. چه بسا با این کار راهی برای شکایت از دادگاه اسپانیا هم پیدا میکردند تا مالکی جنایتکار را نجات دهند.
اینها با قانون و قانون مداری رابطهای ندارند. برای این ۳۷ نفر و دیگر لباس شخصیهای خارج کشوری رژیم، حکم فقط حکم حکومتی ولایت فقیه است و بس.
«بی طرفی» در دفاع از حقوق انسان و انسانیت معنی ندارد، همانگونه که سکوت در قبال جنایت علیه بشریت، «بی طرفی» محسوب نمیشود و معنی دیگری دارد. این نکته به نظر میرسد که توسط بعضی از مدعیان حقوقبشر وطنی به عمد به فراموشی سپرده شده است. برای پیروزی انسانیت بر جهل و جنایت، حمایت خود را از اشرفیان دریغ نکنیم.
جدا از نوع بینش و روشهای خاص مجاهدین خلق در مبارزه با این رژیم از جمله اینکه، برای رسیدن به حداقل آزادیهای دموکراتیک در ایران، کلیت این رژیم باید از قدرت کنار برود، و اینکه، این رژیم با مسالمت و تعارف قصد رها کردن حاکمیت ددمنشانه خود را ندارد و باید با قدرت آن را سرنگون و در تاریخ دفن کرد، بقیه ماجرا مثل همیشه به ملاک یک مبارزه انقلابی، هدایت جنبش همگانی مردم برای دفع این رژیم است.
تأکید روی نکات بالا ضرورت دارد چون در عرصه سیاست و مبارزه در ایران، بسیاری از جریانهای سیاسی روی این نکات توافق دارند. نگاهی به نوشتهها و ادعاهای روزمره آنها این موضوع را نشان میدهد.
در همین عرصه افراد و جریانهای سیاسی دیگری هم هستند که درست در نقطه مقابل این منطق، طی سالهای گذشته کماکان به تغییرات تدریجی و انجام اصلاحات در این نظام نظر داشته و تلاش برای پیدا کردن راهی برای نرم کردن سیاستهای خرد و کلان این رژیم بدون توجه به ضرباتی که این تلاشهای بیثمر به جنبش مردم وارد کرده است، مشغولند. این افراد و جریانهای بهدلیل اینکه در این رودررویی عملاً کمکی به اهداف اول نمیکنند، این نوشته رو به آنها ندارد. خود دانند و تاریخ روی آنها قضاوت خود را کرده و باز هم خواهد کرد.
نامه ۳۷ نفر از لابیها و افراد شناخته شده حامی رژیم حاکم بر ایران به وزیر خارجه آمریکا و حمایت فعال سایت «کلمه»، ناشر افکار میرحسین موسوی، از نفی حیات مبارزاتی و تشکیلاتی مجاهدین خلق و طلب نابودی آنها از آمریکا، رویدادی مهم تلقی شد و موضعگیریهای فراوانی را در تقبیح این توطئه بهدنبال داشت.
برای مقاومت ایران و بالاخص مجاهدین خلق، عمل ننگین این افراد بستری جز اجرای سفارشات وزارت اطلاعات نداشته و ندارد و بهجا افشاء شده و میشود.
مسأله مهم در این معادله روشن، ابهاماتی است که بعضیها در حاشیه آن ایجاد میکنند. یکی از این ابهامات سکوتی است که بعضی از افراد و جریانهای سیاسی مخالف موجودیت رژیم، به شکلی آزاردهنده در مقابل این عمل ننگین در پیش گرفتهاند.
تلاشهای وزارت اطلاعات و حامیان خارج کشوری آن، نمیتواند جدا از معادله قدرت و ضد قدرت در ایران باشد. این توطئهها جزیی از اقدامات رژیم برعلیه مردم ایران و نیروهای مخالف آن است که به این شکل بروز کرده است. درک و فهم این موضوع بسیار ساده است و اگر کسی مثلاً بگوید این مسأله بین مجاهدین و رژیم است و به من مربوط نیست، یا باید ادعای مبارزه اصولی و همهجانبه با این رژیم را کنار بگذارد یا بهروشنی بگوید در کجای این عرصه قرار گرفته است. چون هر اتفاق و هر حادثهای علیه مخالفان رخ دهد و رژیم به نوعی در آن دست داشته باشد، سریعاً به موضوع روز بدل میشود و موضعگیری روشن نیروها و جریانهای سیاسی در محکوم کردن آن را طلب میکند. سکوت در برخورد با معادله گفته شده چون توازن قوا را تحت تاثیر قرار میدهد و کفه را به زیان مخالفان رژیم سنگین میکند، نمیتواند قابل دفاع باشد.
در مورد اعدامها در ایران همه با هم متحد میشوند و آن را محکوم میکنند. حتی آنهاییکه با رژیم سر جنگ ندارند و این سرکوبگریها را به ضرر بقای رژیم میدانند، از زاویه منافع خود به مخالفت با این کار بر میخیزند. در مورد سرکوبی زنان و جوانان میهن هم به همین شکل عمل میشود. جنایات رژیم در مقابل اقلیتهای قومی و مذهبی نیز در همین دایره به درستی محکوم و مورد انزجار قرار میگیرد. مسئولیت رژیم در انهدام محیط زیست در ایران عکسالعمل شدید فعالان سیاسی و اجتماعی را علیه آن برمیانگیزد. نمونه فراوان است.
در دنیای سیاست و تجارت حرف اصلی را منافع سیاسی و اقتصادی میزند. اما در دنیای انسانها و مدافعان حقوق آنها، صحبت از ارزشهای انسانی است. کسانی که برای این ارزشها مبارزه میکنند، در هر قدم با این سؤال روبهرو هستند که در کجا قرار دارند.
قرار دادن نام مجاهدین در لیست تروریستی آمریکا، یک عمل سیاسی بود و هست. نامه ننگین این ۳۷ نفر و موضعگیری سایت «کلمه» هم یک عمل سیاسی در تراز خواسته ملاهای حاکم بر ایران بود و هست. بنابراین با همین نگاه میشود گفت، سکوت در مقابل این توطئه هم یک آکت سیاسی بوده و هست. مدعیان آزادی و آزادیخواهی که در این مورد سکوت را ترجیح دادهاند، اگر دلایل دیگری دارند لطفاً اعلام کنند تا مردم بتوانند قضاوت کنند.
موضوع اشرف و اشرفیان جدا از رزم سنگینی که برعلیه رژیم در پیش گرفتهاند، در این مقطع زمانی قبل از هر چیز یک موضوع انسانی است و به همه مربوط میشود. فراموش نکنیم، بهانه و دستاویز حمله مزدوران عراقی ولیفقیه به اشرف و کشتار آنها، همین قرار داشتن نام سازمان مجاهدین در لیست سیاه آمریکا بود و هست. مالکی بارها و بارها این لیست را در بلندگوهای خارجی برای توجیه اعمال جنایتکارانه خود مطرح کرده است و همه شنیدهاند.
حمله نیروهای نظامی مالکی به اشرف و کشتار مجاهدین یک جنایت علیه بشریت بود و از همه طرف محکوم شد ولی خطر تکرار آن برطرف نشده است. پس با این استدلال، تلاش برای خروج نام مجاهدین از لیست سیاه آمریکا و محکوم کردن اقدام این ۳۷ نفر و بهخصوص عمل سایت «کلمه» و اعوان و انصارش، از طرف فعالان سیاسی و فرهنگی و اجتماعی و... میتواند یک تلاش انسانی و حقوقبشری باشد و نه سیاسی.
برای دفاع از جان انسانها نمیتوان منافع سیاسی را ارجح دانست و به بیراهه نرفت. هرکس میتواند برای رهایی انسانها از ظلمی که در حقشان روا داشته میشود تلاش کند. این کار اتفاقاً مواضع سیاسی تلاشگران و مبارزین راه مردم را، تقویت میکند و نه تضعیف.
زمان تصمیمگیری وزیر خارجه آمریکا در مورد خروج یا عدم خروج نام سازمان مجاهدین خلق ایران از لیست سیاه تروریستی آمریکا نزدیک شده است. دشمن مردم ایران با درک پیامدهای غیرقابل انکار این امر برعلیه موجودیت ننگینش بهشدت هراسان شده و به هر دری میزند تا از این کار جلوگیری کند. رژیم از زبان لابیهای رنگارنگ و مطبوعات خارجی وابسته به آنها تلاش میکند با خلط مبحث و با وقاحت تمام صورت مسأله که در اینجا «تروریست بودن یا تروریست نبودن مجاهدین» است را با چیزهای دیگر عوض کند. یکی از این جان نثاران ولایت میگوید مجاهدین خطرناک هستند چون با حذف از لیست سیاه، امکان جذب جوانان ایرانی مقیم آمریکا را پیدا میکنند و به این دلیل باید در لیست بمانند. دیگری از روابط درونی مجاهدین و قدرت سازماندهی آنها دم میزند و میخواهد ترس ایجاد کند. سومی صحبت از سکت بودن مجاهدین و خطرناک بودن آن برای جوانان ایران میکند.
اینها همه ترم های شناخته شدهای هستند که سالهاست توسط وزارت اطلاعات از زبان مزدورانش در خارج تبلیغ میشوند. چیز تازهیی ندارند. آن چیز که تازه است حکم دادگاه آمریکاست که با رد این اراجیف، مشت محکمی به چهره سیاه این همکاران رژیم زده و آنها را گیج کرده است. اینها باید بهجای دخیل بستن به وزارتخارجه آمریکا، اقدام به شکایت از این دادگاه که به خود جرأت داده و بر خلاف حکم ولیفقیه، به وزارتخارجه و وزیر آن دستور بازبینی این لیستگذاری را داده است، میکردند. چه بسا با این کار راهی برای شکایت از دادگاه اسپانیا هم پیدا میکردند تا مالکی جنایتکار را نجات دهند.
اینها با قانون و قانون مداری رابطهای ندارند. برای این ۳۷ نفر و دیگر لباس شخصیهای خارج کشوری رژیم، حکم فقط حکم حکومتی ولایت فقیه است و بس.
«بی طرفی» در دفاع از حقوق انسان و انسانیت معنی ندارد، همانگونه که سکوت در قبال جنایت علیه بشریت، «بی طرفی» محسوب نمیشود و معنی دیگری دارد. این نکته به نظر میرسد که توسط بعضی از مدعیان حقوقبشر وطنی به عمد به فراموشی سپرده شده است. برای پیروزی انسانیت بر جهل و جنایت، حمایت خود را از اشرفیان دریغ نکنیم.