زیر ضرب رفتن رئیسی جلاد در نمایش۱۶آذر
پیامد فضای ملتهب قیامی و سرکوب اعتراضات در خیابان
سرباز کردن حرفهای مجاهدین در بحران درونی نظام
و سؤالات بی سابقه یک دانشجوی بسیجی از رئیسی
نا پرهیزی و دو جایه خوری رئیسی، که هم از آخور حذف رقبا توسط خامنهای میخورد و هم از توبره سفرها و دیدارهای نمایشی، کار دست اش داد و باعث شد بحران مرگبار درونی رژیم و فضای ملتهب بعد از قیام اصفهان در جلسه دیدار نمایشیاش در۱۶آذر در دانشگاه شریف شریف سرباز کند و در همان جمع سوت و کور و گزینشی به کلی مفتضح شود.
در متنی از این اظهارات که به سایتهای حکومتی درز پیدا کرده است، یک دانشجوی بسیجی خطاب به رئیسی میگوید:
«جناب آقای رئیسی ما اکنون با شما نه بهعنوان رئیس جمهوری برآمده از آرای مردم و در بستر انتخاباتی آزاد، بلکه بهعنوان نمایندهٔ حاکمیت سخن میگوییم. شما حاصل غیررقابتیترین انتخابات طول تاریخ جمهوری اسلامی با پایینترین میزان مشارکت بودهاید. امروز دیگر حاکمیت یک دست شده است؛ امروز دیگر دولت هم دست شماست و هر بخشی از آن را به نماینده یکی از باندهای فاسد و یا ناکارآمد قدرت و ثروت بذل و بخشش کرده اید؛ حالا سؤال اینجاست که در این حاکمیت سرتاپا یکدست، آن فسادستیزی ای که وعده میدادید کو؟ آن رفع فاصله طبقاتی و مبارزه با بیعدالتی ای که میگفتید، کو؟
جناب آقای رئیسی! لطفاً به دوستان هم گوشزد کنید، در نرخ رشد صفر درصدی، در انزوای سیاسی، در عدم شفافیت و هر آن چیزی که هزینههای گزاف بر ملت ایران تحمیل میکند هیچ عزت و احترامی نیست».
جلاد ۶۷ که مات و درمانده شاهد سرریز شدن تضاد اصلی بین مردم و جامعه به ستوه آمده با رژیم یکدست شده با جلادان و پاسداران ولایت بود و حرفهای مجاهدین از زبان بسیجیان دست چین شده در نمایش ۱۶آذر بر سر و کلهاش کوبیده میشد، با سؤالات تندتری مواجه میشود و دانشجوی مربوطه در ادامه میگوید:
«مردمی که از رانت و فساد و ناکارآمدی و بیتدبیری به ستوه امده و معترضند، پاسخی جز شعارهای تو خالی ایجاد یک میلیون شغل و ساخت یک میلیون مسکن در طول سال و یا خیالپردازیهای پوچ درباره بهبود وضعیت اقتصادی کشور نمیشنوند؛ وگرنه که در این سالها پاسخ رسمی و معمول، چیزی جز سرکوب و بازداشت و باتون و اشکآور و گلوله جنگی و ساچمه نبوده است... . شما به ما بگویید در چنین شرایطی جز در افتادن در ورطهٔ شوم خشونت چه راهی پیش پای مردم مانده است؟
حتماً از جوی خون راه افتاده در آبان ۹۸ مطلعید، همانگونه که از سرکوب مردم تشنهٔ خوزستان و اصفهان مطلعید. شما به ما بگویید سرکوب شدید این اعتراضات جز به این معناست که حاکمیت نه تنها توانایی گفگتو با مردم را از دست داده بلکه اساساً پذیرفته است که باید به ضرب گلوله خود را حفظ نماید؟».
در جلسه روز ۱۶آذر در دانشگاه شریف رئیسی جلاد بهخاطر جنایاتش در قضاییه جلادن هم زیر ضرب قرار گرفت و با این سؤالات و هشدارها روبهرو شد:
-آیا میدانید که که بیش از دو سال است که همدانشگاهی ما، علی یونسی و امیرحسین مرادی، همچنان در حبس به سر میبرند؟
-آیا میدانید که دادگاهها در دوران ریاست شما بر قوه قضاییه، به جای محاکمهٔ شفاف و علنی و برخورد سریع، قاطع و صریح با عوامل اصلی جنایت اسقاط هواپیمای اوکراینی با موشک نظامی، برای دانشجویان معترض به این جنایت، پروندهسازی کردند؟
-و اما کلام آخر، جناب آقای رئیسی، همانطور که در ابتدا هم گفتیم، ما شما را نمایندهٔ حاکمیت میدانیم و لازم میدانیم که این هشدار را به شما بدهیم! اگر برای رهایی از وضعیت بحرانزدهٔ کنونی، راهحلی عقلانی، مبتنی بر تجربه و کارآمد ارائه ندهید، از جانب مردم پاسخی دریافت خواهید کرد که شاید نه سریع و نه حتی فوری باشد اما حتماً انقلابی و قاطع است.(سایت حکومتی ویرگول ۱۶آذر)
هشدار و اخطارها از درون حاکمیت پس از قیامهای بنیانکن دیماه ۹۶و آبان ۹۸نیز سابقه دارد.
قسمتی از بیانیه سالانه شورای ملی مقاومت در مرداد ۹۹
پس از دو قیام آبان و دی ۹۸ مردم ایران با تحریم قاطع نمایش انتخاباتی رژیم در ۲اسفند۹۸ یکی از بزرگترین حرکتهای اعتراضی در چهار دهه حاکمیت آخوندها را شکل دادند و رژیم را مجبور کردند که رسماً اعلام کند مشارکت در انتخابات بسیار پایین بوده است. در چنین شرایطی، سرکردگان و کارشناسان رژیم با توجه به ورشکستگی کامل اقتصادی و سقوط آسانسوری ارزش ریال و تلفات فزاینده کرونا بهطور مرتب در بارهٔ خطر انقلاب و قیامهای بنیانکن هشدار میدهند:
-محمدرضا مرتضوی، رئیس انجمن آردسازان ایران و رئیس کانون انجمنهای صنایع غذایی ایران، در ۵ خرداد۹۹ در یک اعتراف تکان دهنده گفت: «جاهایی را دیدم که پول آسانسورش به اندازه همه ثروت ۴۰ کارگر است، اینها تبعیض و پولهای دزدی است... این بغض از گلوی کارگر فرو نمیرود و منجر به انقلابات کارگری میشود... این بغض اجتماعی که گلوی طبقات متوسط را گرفته، یکی از عوامل بازدارنده رونق در کشور است... چون این بغض تبدیل به یک کینه اجتماعی میشود... .
روزی که انقلاب شد من یادم میاد یک عدهیی به خانهها میریختند و خانهها را میگرفتند و در خانهها و آپارتمانها مینشستند و... میگفتند چه کسی گفته متعلق به آنهاست؟ من آن روز را میبینم و مثل روز برایم روشن است میبینم که این باستی هیلز را میریزند میگیرند یعنی من، بهعنوان کسی که جامعه را میشناسم و دارم نگاه میکنم، میبینم که این بغض متراکم میشود... خدمات مالیات نمیدهد، حسابهای بانکی بهره میگیرند و بدون زحمت مالیات نمیدهند، طلا میخرند، ۲۵ هزار تا ۳۰ هزار میخرند، مالیات نمیدهند، آپارتمان و مسکن میخرند مالیات نمیدهند، کی مالیات میده؟ کارگران. کی مالیات میده؟ کارمندان... این اشرافیتی که در ایران میبینم، در هیچ جای دنیا نمیبینیم!... این پارتیهای شبانهای که من دیدم در هیچ جای دنیا نمیبینیم... . .
معلم فقیر! کارگر را میگیرند شلاق میزنند که آمده میگوید حقوق مرا نمیدهند، کسی که حقوق کارگر را نمیدهد صاحب کاخ است!... امضاهای طلایی ناموس این مملکت را فروخته است. این فقر برای تقسیم ناعادلانه ثروت است... . کاخ شاه در مقابل چیزهایی که اینها میسازند صفر است... شاهد باشید من گفتم، روزی فقرا این خانهها را آتش میزنند.