یا رب این کعبه مقصود تماشاگه کیست
که مغیلان طریقش گل و نسرین من است
دیدن روی تو را دیده جان بین باید
وین کجا مرتبه چشم جهان بین من است
که مغیلان طریقش گل و نسرین من است
دیدن روی تو را دیده جان بین باید
وین کجا مرتبه چشم جهان بین من است
مختصری از سابقه تاریخی - ایدئولوژیک مناسک حج
إنّ أوّل بیتٍ وضع للنّاس للّذی ببکّة مبارکًا وهدًی لّلعالمین ﴿96 آل عمران ﴾
قطعا که نخستین خانهای که برای مردم ساخته شده همان است که در مکه است و مبارک و برای جهانیان هدایت است
قطعا که نخستین خانهای که برای مردم ساخته شده همان است که در مکه است و مبارک و برای جهانیان هدایت است
مقدمه
مناسک حج و زیارت خانه خدا، یکی از اعمال عبادی مسلمین بعد از نماز، روزه، زکات و خمس است. این مناسک، گستردهترین و جمعیترین عمل عبادی میباشد که بر طبق آیات قرآن از ” ناس “ یعنی همه مردم برای شرکت در آن دعوت بهعمل آمده است و خطاب آن فقط به مؤمنین یا مسلمین نیست. گستردگی و مساوات و فضای تعامل و وحدت حاکم بر آن و کنار گذاشتن نسبی تضادهای فردی و طبقاتی و حتی تضاد با طبیعت، بهعنوان نمادی از مناسبات انسانی، بیانگر معنای ژرف اجتماعی و ایدئولوژیک این مناسک میباشد. شکل و محتوایی که در مناسک حج با آن روبهرو هستیم و همچنین کعبهای که کانون این عمل است از یک سابقه تاریخی و ایدئولوژیک ویژهای برخوردار میباشد. اشراف به این سابقه تاریخی و مضامین عمیق توحیدی آن، الزام درک معنای مناسک حج است. بنابراین برای پی بردن به عمق و ”لب“ موضوع، ابتدا به بررسی سابقه تاریخی و آرمانی آن پرداخته و سپس به کنکاش درباره مناسک حج در شرایط کنونی میپردازیم.
حقیقت این است که کلیه اعمال عبادی و مناسک حج که در اسلام آمده و واجب اعلام شده است، این هدف را دنبال میکند که: مؤمنین، یعنی کسانی که به خدا و رسولش ایمان آوردهاند، بتوانند در جهت تثبیت ایمانشان گام برداشته، آن را اعتلا بخشیده و در صحنه عمل اجتماعی در بالاترین مدار ممکن پیاده و اجرا بکنند. هیچیک از اعمال عبادی روبه درون و روبه فرد نیست، هر چند از تزکیه فرد بهمثابه سنگ بنای ضروری جامعه آرمانی و عنصری که دارای اختیار و قدرت انتخاب است شروع میکند، ولی در این مدار متوقف نشده و بازده هر گونه رشد و اعتلای فردی را در عمل اجتماعی - یعنی همان مسئولیت پیشبرد تکامل و بار امانتی که خدا بر دوش انسان گذاشته است - بهرسمیت میشناسد. حج نیز از همین مضمون برخوردار است. اما هر کدام از وجوه مختلف آن آنقدر غنی و سرشار است که میطلبد، مکرر در مکرر نسبت به آن به اندیشه و تعمق نشست. حال به بررسی تکتک اعمال و واقعیتهای تاریخی که در حج با آن مواجه هستیم میپردازیم.
1-کعبه
کعبه، خانه خدا است و به آن بیت الله الحرام گفته میشود. از آن جهت «حرام» است که برای آن حریم و محدوده و ضوابط و حرمتهایی تعیین شده که همه ملزم به رعایت آن هستند. این حرمتها اساساً در طول تاریخ حفظ شده است. بهطور خاص در داخل خود شهر مکه هیچ جنگ و خونریزی بزرگ صورت نگرفته است. (برعکس بیتالمقدس که بارها در جنگها دست به دست شده است) و پیروان ادیان مختلف و حتی بت پرستان، حرمت آن را بهجا آوردهاند.
خدا خودش دستور ساختن این خانه را به پیامبرش ابراهیم خلیل داد. البته در تواریخ ثبت است که قبل از او در همان محل حضرت آدم کعبه را ساخته و بعد از حضرت آدم نیز نوح اینکار را کرده است. ولی آنچه که امروز ما شاهد آن هستیم، استمرار همان ساختمانی است که در 1892سال قبل از میلاد، یعنی تقریباً 4000سال قبل حضرت ابراهیم علیهالسلام، آن را بنا کرده است.
خدا در قرآن به صراحت این خانه را ”بیتی“ یعنی”خانه من“ معرفی میکند و آن را به خودش نسبت میدهد. سپس میگوید که این اولین خانه است که برای مردم (ناس) ساخته شده است. و مبارک و هدایت برای همه جهانیان است إنّ أوّل بیتٍ وضع للنّاس للّذی ببکّة مبارکًا وهدًی لّلعالمین ﴿96-آل عمران﴾
”قطعا که نخستین خانهای که برای مردم ساخته شده همان است که در مکه است و مبارک و برای جهانیان هدایت است“.
به این ترتیب خانه خدا و خانه و محل تجمع مردم، مرادف یکدیگر آورده شده که از همینجا میتوان به مضمون و پیام نهایی خانه خدا راه برد. همچنین خدا گفته که در این شهر ساکن و وارد یکسان هستند. میدانیم که خانههای مکه درب نداشت و برای اولین بار معاویه بر روی خانهاش در این شهر یک درب دو لنگه گذاشت و پس از آن این سنت برچیده شد.
إنّ الّذین کفروا ویصدّون عن سبیلاللّه والمسجد الحرام الّذی جعلناه للنّاس سواء العاکف فیه والباد و من یرد فیه بإلحادٍ بظلمٍ نذقه من عذابٍ ألیمٍ ﴿25-سوره حج)
”بیگمان کسانی که کافر شدند و از راه خدا و مسجدالحرام که آن را برای مردم اعم از مقیم در آنجا و بادیهنشین یکسان قرار دادهایم جلوگیری میکنند و [نیز] هر که بخواهد در آنجا به ستم [از حق] منحرف شود او را از عذابی دردناک میچشانیم “.
وإذ جعلنا البیت مثابةً لّلنّاس وأمناً واتّخذوا من مّقام إبراهیم مصلًّی وعهدنا إلی إبراهیم وإسماعیل أن طهّرا بیتی للطّائفین والعاکفین والرّکّع السّجود ﴿125-بقره﴾
”و چون خانه [کعبه] را برای مردم محل اجتماع و [جای] امنی قرار دادیم [و فرمودیم] در مقام ابراهیم نمازگاهی برای خود اختیار کنید و به ابراهیم و اسماعیل فرمان دادیم که خانه مرا برای طوافکنندگان و معتکفان و رکوع و سجودکنندگان پاکیزه کنید “.
مضامینی که در قرآن برای این خانه ذکر شده، تماماً حاکی از تعلق آن به عامه مردم و حذف و نفی هر گونه تشخص و برتری طلبی فردی و طبقاتی در این خانه میباشد.
در رابطه با این بنای کوچک و ساده، سؤال این است که: برای هدایت و تکامل بشر چه نیازی هست یک چاردیواری بهنام خانه خدا وجود داشته باشد. بهخصوص که میبینیم از ابتدای شروع وحی و از اولین پیامبر، چنین خانهای بنا نهاده شده است. حتماً که یک ضرورت و الزام جدا نشدنی از امر تکامل و هدایت بشر وجود دارد، که خدا آن را محقق کرده است و برای آن، بالاترین پیامبرانش که پیامبران اولیالعزم باشند را مأمور و مکلف کرده است.
جواب البته که مثبت است. یعنی قطعاً وجود چنین بنا و ساختمانی ضروری بوده است. انسان باید که خدا را ببیند!. باید که خدا را در بالاترین وجه تجلیاش در این جهان ببیند تا در اعماق اندیشه و عواطفش حک شود. مگر خدایی که دیده نشود را میتوان عبادت کرد. از حضرت علی علیهالسلام سؤال شد که آیا خدا را دیدهای؟ جواب داد که: آری ولی نه با این چشم... . پس این نیاز هر انسان مؤمن به خدا است. مؤمنی که میخواهد در همین جهان، در عینیترین رابطه با خدا قرار بگیرد و او را لمس و مس کند. این برمیگردد به ویژگیهای انسان که برای درک جهان خارج از ذهنش فقط از حواسش استفاده میکند و آنگاه دادههای حواس را در اندیشهاش به اوج میبرد.
بنابراین در مناسک حج ما با برترین وجه تجلی عینی خدا در زمین مواجه هستیم. این وجه تجلی برتر، همان انسانهای حج کنندهیی هستند، که در کمیت بسیار زیاد، در هیأت تن واحد عمل میکند. یعنی به این درجه از رشد و بهکارگیری اراده رسیدهاند که کلیه عناصر تمیز دهنده فرد از فرد و فرد از جمع را ترک میکند و خود را در بحر مواج جمع غرق مینمایند. دیگر ” خود “ وجود ندارد. فرد در جمع ذوب میشود، ولی در همان حال، فردیت فرابرنده انسانی نیز در عالیترین نقطه درخشش، در همان جمع حضور دارد. اینجا خدا در کسوت “ ناس“ یعنی مردم یک پارچهای که بهدعوت خدا پاسخ مثبت میدهند، متجلی شده است. این همان چیزی است که انسانها را منقلب میکند. و قلبها را به آتش میکشد. این جنبهای از ضرورت وجود کعبه است. حقیقت این است که خدا تمام اسباب هدایت انسانها را ارزانی داشته و هرگز بندگانش را رها نکرده و نمیکند. این کار به دور از رحمت عام و خاص اوست.
بهطور خلاصه باید گفت که حج که در زیارت کعبه بارز میشود، تصویر واضحی از جامعه آرمانی مکتب توحید، یعنی همان جامعه بیطبقه توحیدی است. این تصویر خود را در تجمع بزرگ سالانه برگرد خانه خدا و گفتن پاسخ آری به او و نفی آگاهانه همه امتیازات فردی و طبقاتی و قومی و نژادی و متمرکز شدن روی عنصر مشترک یعنی اعتقاد به خدای واحد آشکار میکند. این مناسک زمینه برقراری پیوند و رابطهای را ایجاد میکند که به قیام بزرگ ناس یعنی همه مردم، برای تثبیت حاکمیت مستضعفین میانجامد. این ضرورت تاریخی – ایدئولوژیک و تضادهایی که هرکس بایستی در این مسیر حل کند، به اعتبار وجود کعبه هرساله مانور میشود تا سرانجام صورت عملی به خود بگیرد.
2- سازندگان کعبه
همه میدانیم که کعبه را ابراهیم ابوالانبیاء ساخته است. اما حدود 20سال قبل از آن به فرمان خدا، ابراهیم، خانواده خودش که شامل همسرش هاجر و فرزند تازه بدنیا آمدهاش اسماعیل میشد را از محل سکونتش در فلسطین، در یک سفر شتابان، به محل کنونی کعبه، میبرد. آنها را در آنجا ترک میکند و برمیگردد. این محل همان محل کعبه است که قبلاً نوح پیامبر در آنجا چاردیواری ساخته بود زیرا ابراهیم در حالی که هنوز خودش کعبهای را نساخته است، در هنگام ترک خانوادهاش برای آنها به شکل زیر دعا میکند:
رّبّنا إنّی أسکنت من ذرّیّتی بوادٍ غیرذی زرعٍ عند بیتک المحرّم ربّنا لیقیموا الصّلاة فاجعل أفئدةً مّن النّاس تهوی إلیهم وارزقهم مّن الثّمرات لعلّهم یشکرون ﴿سوره ابراهیم-37﴾ پروردگارا من فرزندانم را در درهای بیکشت نزد خانه محترم تو سکونت دادم پروردگارا تا نماز را بهپا دارند پس دلهای برخی از مردم را به سوی آنان گرایش ده و آنان را از محصولات روزی ده باشد که سپاسگزاری کنند (37)
ابراهیم در این دعا میگوید که خدایا من، خانواده و ذریه خودم را در کنار خانه حریم دار تو ساکن کردم. بیابانی که هیچ زراعتی در آن نیست. بنابراین برای ابراهیم روشن بوده است که اینجا کجاست. علاوه بر این با گفتن اینکه اینجا وادی غیرقابل کشت وزرعی است، نشان میدهد که بهطور معمول اینجا محل سکونت انسانها نیست و با گفتن اینکه من ساکن کردم میخواهد بگوید که مأموریتم را انجام دادم. . بعد از گفتن این واقعیتها، علت و هدف از این ساکن کردن را میگوید که: تا نماز رابهپادارند. اقامه نماز در حقیقت بیان ضرورت و نیاز رابطه انسان با مبدأ و غایت جهان یعنی الله است. با این جمله حکمت و جوهره بنای کعبه که بعداً عملی میشود، از هماکنون تأکید و تصریح شده است. سپس به درگاه خدا دعا میکند. دعای خیری که در حقیقت توشه اصلی هاجر و اسماعیل میشود. ابراهیم از خدا میخواهد که: خدایا دلهای عدهیی از مردم را به سوی آنها بگردان و آنها را از میوهها روزی بده، امید است که سپاسگزار و شاکر تو باشند.
بهرغم این، ابراهیم نگران است و نمیداند که سرنوشت آنها با چه آزمایشها و پیچ و خمهایی روبهرو است. زیرا میداند که در درجه اول آب و غذا به سرعت تمام خواهد شد. اما او به خدا و لطف او متکی است و در این زمینه تجربهها دارد. ابراهیم دعا و راز و نیازش با خدا را ادامه میدهد و میگوید که: خدایا قطعاً آنچه را که پنهان کنم و یا آشکار کنم میدانی و هیچ چیز در زمین و آسمان بر تو پنهان نیست. ابراهیم در اینجا نگرانی و غوغای درونش را از ترک کردن هاجر و اسماعیل در آن بیابان بیآب و علف و بدون سرپناه، بیان نمیکند و در ادامه دعا خدا را حمد میگوید که اسماعیل و اسحاق را در پیری به او داده است و بار دیگر از خدا میخواهد که خودش و آنها را برپادارندگان نماز بگرداند.
ربّنا إنّک تعلم ما نخفی و ما نعلن و ما یخفی علی اللّه من شیءٍ فیالأرض ولا فیالسّماء ﴿38﴾ الحمد للّه الّذی وهب لی علی الکبر إسماعیل وإسحق إنّ ربّی لسمیع الدّعاء ﴿39﴾ ربّ اجعلنی مقیم الصّلاة و من ذرّیّتی ربّنا وتقبّل دعاء ﴿سوره ابراهیم-40﴾
”پروردگارا بیگمان تو آنچه را که پنهان میداریم و آنچه را که آشکار میسازیم میدانی و چیزی در زمین و در آسمان بر خدا پوشیده نمیماند () سپاس خدای را که با وجود سالخوردگی اسماعیل و اسحاق را به من بخشید به راستی پروردگار من شنونده دعاست () پروردگارا مرا برپادارنده نماز قرار ده و از فرزندان من نیز پروردگارا و دعای مرا بپذیر ()
در تواریخ نوشتهاند که عشیره کوچکی که در همان اطراف بودهاند وقتی پرواز پرندگان را به سمت مشخصی میبینند، بنا به تجاربی که از زندگی در بیابان داشتند، متوجه میشوند که این پرندگان به سمت آب میروند. آنگاه مسیر پرندگان را دنبال میکنند و به هاجر و اسماعیل و آب زمزم میرسند. بهخاطر آب محل خود را تغییر میدهند و در کنار هاجر و اسماعیل ساکن میشوند و چون هاجر مالک این آب بوده است، قبیله جرهم با او شریک میشود و به این ترتیب دلها به سوی هاجر و اسماعیل متمایل میشود و زندگی آنها شکل میگیرد. به این ترتیب شهر مکه بنا نهاده شده و اسماعیل نیز کم کم بزرگ میشود.
اما مأموریت اقامه نماز - چه در شکل خاص خود بهمثابه یک عمل عبادی فردی و جمعی و چه در محتوای عام و انسانشناسانهاش - به قوت خود باقی است و بایستی ببینیم که ابراهیم و اسماعیل و هاجر این مأموریت را چگونه عملی میکنند. در یک جمله باید گفت که سرگذشت و اعمال خودشان همان اقامه نماز است و دنبال چیز دیگری نباید بود. اینطور نیست که آنها هم زندگی بکنند و هم در بخشی از زندگی و یا در کنار زندگی خود مأموریت اقامه نماز را هم انجام داده باشند. به زبان امروز خودمان، آنها حرفهای مکتب توحید بودند. زندگی و مأموریتشان یک چیز بوده است و هویتشان همان هویت ایدئولوژیکیشان بوده است. آنها توحید را با ”تمام وجودشان“ نمایندگی و پیاده و عملی کردند.
3-هاجر و تپههای صفا و مروه
وقتی ابراهیم بنا به فرمان خدا ذریه خودش را در مکه ترک میکند و برای آنها دعا کرده و دور میشود، زمان به سرعت میگذرد و ذخیره آب برای هاجر و فرزند کوچکش به اتمام میرسد. هاجر مسئولیت نگهداری از اسماعیل را بر عهده دارد و نمیداند چه کند. بهدنبال آب میرود. کودک را رها میکند و به سوی یک بلندی که در همان نزدیکی است میدود تا شاید آبی بهدست آورد و یا کاروان رهگذری را ببیند و از آنها آب بگیرد. در آن بیابان خشک و سوزان سرابی را در نزدیکی خودش میبیند و آب میپندارد و دوان دوان به سوی آن میرود، اما وقتی به آنجا میرسد جز خشکی چیزی نمیبیند. به پشت سر نگاه میکند دوباره سرابی را میبیند و آن را آب میپندارد و به سرعت به سمت آن میدود. این صحنه بارها تکرار میشود. هاجر هر بار در حین عبور از نزدیکی فرزندش صدای گریه او را میشنود و مصممتر برای دسترسی به آب میدود. نمیدانیم که چند بار این صحنه تکرار میشود، اما در تواریخ نوشتهاند که هاجر هفت بار این مسیر را میدود. معنای عدد هفت برای ما روشن است. این عدد در منطق قران دال بر کثرت است. معنای آن، این است که هاجر تلاش بسیار زیاد و مستمری برای پیدا کردن آب میکند. تلاشی که تا رسیدن به نتیجه ادامه مییابد. مسیری که هاجر میدویده، فاصله بین دو بلندی است که یکی صفا و دیگری مروه نام داشته است. این فاصله 420 متر است. نهایتاً وقتی هاجر تمام تلاش خود را میکند، در آخرین بار و در هنگام دویدن وقتی به نزدیکی فرزندش میرسد، دیگر صدای او را نمیشنود. این بار به سوی فرزند میرود و مشاهده میکند در همانجایی که اسماعیل از شدت تشنگی پا به زمین میکوبیده، چشمهای جاری شده است و کودکش در آب دست و پا میزند و دیگر نمیگرید.
به این ترتیب این دوندگی و تلاش به بخشی از مناسک حج تبدیل شد و بهمثابه شاخص تلاش بیانتها تا رسیدن به نتیجه، برای حجاج و برای همه دیدارکنندگان با خدا، باقی ماند. اما باگذشت زمان و غلبه مجدد بت پرستی بر جامعه آنروز مکه و سرزمین حجاز، بت پرستان ضمن حفظ حریم کعبه و صفا و مروه، بتهای خود را در این نقاط قرار دادند. بهطور مشخص یک بت را بر روی تپه صفا و یک بت را بر روی تپه مروه گذاشتند. اما هرکس آزاد بود که در این محیط امن و امان که بهمثابه یک سنت باقی مانده بود، اعمال عبادی خودش را انجام دهد. ”حنفا“ یعنی پیروان حضرت ابراهیم نیز بهرغم حضور بت پرستان، اعمال عبادی و از جمله طواف و سعی بین صفا و مروه را انجام میدادند. ولی بهدلیل وجود بتها در همان نقاط، نوعی کراهت و عدم تمایل در آنها وجود داشت. سرانجام خدا آیه زیر را میفرستد و میگوید که بدون توجه به بتها شما عبادت خود را انجام بدهید و دچار تناقض نباشید. در حقیقت وقتی ارتجاع و جاهلیت یک ارزشی را آلوده میکند، نبایستی بهدلیل این آلودگی از آن ارزش صرفنظر کرد، بلکه برعکس بایستی با استمرار و اصرار بر محتوای آن ارزش، آن را از دست ارتجاع خارج کرده و مجدداً آن را در جایگاه حقیقیاش قرار داد. همین کار نیز نهایتاً تکمیل شد و بعد از فتح مکه تمام بتها از کعبه و حریم کعبه، به دست توانای علی علیهالسلام برچیده شدند.
إنّ الصّفا والمروه من شعآئر اللّه فمن حجّ البیت أو اعتمر فلا جناح علیه أن یطّوّف بهما و من تطوّع خیرًا فإنّ اللّه شاکر علیم ﴿بقره-158﴾
”در حقیقت صفا و مروه از شعایر خداست [که یادآور اوست] پس هر که خانه [خدا] را حج کند یا عمره گزارد بر او گناهی نیست که میان آن دو سعی به جای آورد و هر که افزون بر فریضه کار نیکی کند خدا حق شناس و داناست (158)
وقایعی که 4000سال قبل هاجر آنها را خلق کرد، صحنههای تخیلی یک داستان سرگرم کننده نیستند. این وقایع سرآغاز یک مأموریت بزرگ است که یک ”زن“، یکه و تنها با فرزندی شیرخوار، و با قلبی پر از ایمان به خدای یکتا و اندیشهای مصمم برای انجام مأموریت، آن را انجام داده است. این وقایع، بنیانگذاری شهر مکه است، این وقایع، مرحله اول ساختن کعبه و خانه خدا است و سرانجام این وقایع آغاز شکل گرفتن مناسک حج است که میلیونها مسلمان هرساله به آن قیام میکنند تا نماز برپا داشته شود و همه چیز در ارتباط با خدا معنای حقیقی خود را بیابد.
بگذارید کمی شخصیت هاجر را کنکاش کنیم. ابراهیم وقتی بهمراه سارا از زادگاهش خارج میشود مسافت طولانی تا مصر را میرود و سپس به فلسطین برمیگردد. در این مسیر هاجر به آنها طی یک وقایعی ملحق میشود و بهعنوان خدمتکار و کنیز در خدمت سارا در میآید. او در سنخیت کامل با سارا بود و در کنار پیامبر خدا، شاهد و همراه ایفای رسالت او بوده است. از آنجا که سارا عقیم و نازا بود، به ابراهیم پیشنهاد میدهد که با هاجر ازدواج کند تا شاید صاحب فرزند شود. اما ابراهیم در این ازدواج نیز دارای فرزند نمیشود. سرانجام ابراهیم دست به دعا برمیدارد و از خدا میخواهد که اسباب استمرار رسالت او را برای آینده فراهم کند. دعا مستجاب میشود و خدا اسماعیل را به او میدهد. بنابراین هاجر میدانست که فرزند دار شدنش بنا به دعای ابراهیم –یعنی پیامبر خدا - بوده است و این، امر مهمی است. حال او مسئولیت نگهداری و رشد این فرزند را بر عهده دارد. علاوه بر این وقتی ابراهیم هاجر را در مکه ترک میکند، در دعایش به درگاه خدا، مأموریت و رسالت هاجر و اسماعیل را اینگونه عنوان میکند که: خدایا من آنها را در بیابان خشک ترک کردم تا قیام به نماز کنند. یعنی که مأموریت ابلاغ شده به هاجر در آن بیابان ” قیام به نماز“ است. بنابراین هاجر در اشراف کامل نسبت به مأموریت و وظیفهاش بوده و در این دستگاه عمل میکرده است.
بهرغم اینکه در تواریخ کمتر در مورد هاجر و نقش و جایگاه ایدئولوژیکی او نوشتهاند، اما او و فرزندش اسماعیل که بنیانگذار شهر مکه و اولین متولیان خانه خدا بودهاند، در کنار خانه و در نزدیکی آن دفن شدهاند و محدوده مزار آنها بهمثابه بخشی از کعبه، بهنام ”حجر اسماعیل“ در محدوده طواف حجاج است. یعنی طواف کنندگان بایستی ضمن طواف بر گرد کعبه، دور مزار هاجر و اسماعیل نیز بچرخند. من نمیدانم که این موضوع را چگونه میتوان تفسیر کرد، اما فقط میدانم که بایستی یک نفر خیلی شأن و مقام یکتا پرستانه والایی داشته باشد که در کنار خانه خدا و در محدوده طواف حجاج قرار بگیرد.
نکته بسیار مهم دیگر اینکه:
آخرین بخش از مناسک حج، طواف مجددی به گرد خانه خدا است که” طواف نسا“ نام دارد. تنها پس از این طواف و خواندن دو رکعت نماز به همین نام است که مناسک حج کامل میشود والا زن و مرد دیگر محرم هم نیستند. از آنجا که تاریخاً رابطه بین زن و مرد، رابطهای با نگرش جنسیتی و استثماری میباشد، در مسیر نفی کامل اندیشه و عمل استثماری، در انتهای مناسک حج، طواف نسا انجام میشود. این طواف به همه اعم از زن یا مرد واجب است. مضمون و پیام این طواف آن است که رابطه بین زن و مرد، تنها در صورتی خالی از هر گونه عنصر استثماری و نگرش جنسیتی میشود که مبتنی بر قانونمندیها و ضرورتهای تکاملی بوده و حائل و مانع برقراری و استمرار پیوند با حقیقت یگانه حاکم بر هستی نباشد و نشود. زیرا در جامعه آرمانی مکتب توحید، که مناسک حج نماد اعلای آن بوده و یگانگی و یکتاپرستی را در همه ابعاد و در بالاترین مدار خود به تصویر میکشد، هیچیک از وجوه مختلف استثمار و بهرهکشی انسان از انسان پذیرفته نیست. این معنا، خود حامل بخشی از معنای” قیام به نماز“ نیز هست. از اینرو خدا بهعنوان برترین مدافع انسان در برابر شیطان، با معرفی شاخصهای قوی و مؤثری از زنان موحد در طول تاریخ ضربات کاری بر این اندیشه و عمل زده و حاکمیت مناسبات توحید بین انسانها و از جمله زن و مرد را در مقابل انظار تاریخ قرار داده است. مناسک حج و جایگاه هاجر یکی از این نمونهها است. بیتردید با قیمتی که خود زنان در امر مبارزه اجتماعی پرداخته و میپردازند، حقیقت و حقانیت هاجر و امثال او هر روز بیشتر شناخته و بر جسته میشود بهراستی که او مأموریت ” اقامه نماز“ را به بهترین صورت ممکن انجام داد. پس درود بر هاجر، زن یکتاپرستی که در کنار همسرش ابراهیم، پیامبر اولیالعزم خدا و فرزندش اسماعیل، پیامبر خدا، نقش و مسئولیت خود را بردوش کشید و در کنار کعبه جاویدان شد و پرچمدار طواف آخر به گرد خانه خدا گردید.
3- فرمان خدا به ابراهیم برای قربانی کردن اسماعیل
ابراهیم میدانست که ساکن کردن هاجر و اسماعیل در مکه، برای مأموریت ساختن مجدد کعبه و رونق دادن به این منطقه و به گردش انداختن مناسک حج است. اما قبل از اجرای این مأموریت ناگهان با فرمان دیگری مواجه میشود که شاید غیرمنتظره و بسیار سخت مینماید. او در خواب میبیند که بایستی فرزندش اسماعیل را در راه خدا قربانی کند. پس بار دیگر ابراهیم از فلسطین راهی مکه میشود و ظاهراً مثل هر بار به دیدار خانواده، یعنی هاجر و اسماعیل میرود. اسماعیل حالا بزرگ شده و تحت تربیت مادری چون هاجر و پدری چون ابراهیم که بعضاً به آنها سرکشی میکرده، به خودآگاهی کامل رسیده است. بقیه داستان را از خود قرآن و از سوره صافات میخوانیم:
ربّ هب لی من الصّالحین ﴿100﴾ فبشّرناه بغلامٍ حلیمٍ ﴿101﴾ فلمّا بلغ معه السّعی قال یا بنیّ إنّی أری فیالمنام أنّی أذبحک فانظر ماذا تری قال یا أبت افعل ما تؤمر ستجدنی إن شاء اللّه من الصّابرین ﴿102﴾ فلمّا أسلما وتلّه للجبین ﴿103﴾ ونادیناه أن یا إبراهیم ﴿104﴾ قد صدّقت الرّؤیا إنّا کذلک نجزی المحسنین ﴿105﴾ إنّ هذا لهو البلاء المبین ﴿106﴾ وفدیناه بذبحٍ عظیمٍ ﴿107﴾ وترکنا علیه فیالآخرین ﴿108﴾ سلام علی إبراهیم ﴿109﴾ إنّه من عبادنا المؤمنین ﴿111﴾ وبشّرناه بإسحق نبیًّا مّن الصّالحین ﴿112﴾
”ای پروردگار من مرا [فرزندی] از شایستگان بخش (100) پس او را به پسری بردبار مژده دادیم (101) و وقتی با او به جایگاه سعی رسید گفت: ای پسرک من من در خواب [چنین] میبینم که تو را سر میبرم پس ببین چه به نظرت میآید گفت: ای پدر من آنچه را ماموری بکن انشاءالله مرا از شکیبایان خواهی یافت (102) پس وقتی هر دو تن در دادند و [پسر] را به پیشانی بر خاک افکند (103) او را ندا دادیم کهای ابراهیم (104) رؤیا [ی خود] را حقیقت بخشیدی ما نیکوکاران را چنین پاداش میدهیم (105) راستی که این همان آزمایش آشکار بود (106) و او را در ازای قربانی بزرگی باز رهانیدیم (107) و در [میان] آیندگان این سنت را به جای گذاشتیم (108) درود بر ابراهیم (109) در حقیقت او از بندگان با ایمان ما بود (111) “.
آیات کاملاً روشن و واضح هستند. ابراهیم و اسماعیل هر دو از یک ابتلای سخت، سرفراز بیرون میآیند و خدا به آنها درود میفرستد و او را به فرزند دیگری بهنام اسحاق از همسر دیگرش که سارا باشد بشارت میدهد. اسحاقی که او نیز پیامبری از تبار صالحین است. اما آنچه که مهم است این است که این سنت، یعنی قربانی که شاخص فدای همه چیز در راه نزدیکی به خدا است، بهمثابه یک سنت یعنی یک قانون تغییر ناپذیر برای آیندگان از این به بعد باقی میماند (وترکنا علیه فیالآخرین). خدا باقی گذاشتن چنین سنتی را به خودش نسبت میدهد و انجام آن را شاخص عباد مؤمن بیان میکند و در ادامه میگوید که حتی اگر اسماعیل هم قربانی شده بود برتو بشارت که اسحاقی در راه است. همچنین در آیات به شخصیت و مدار ایدئولوژیک اسماعیل نیز اشاره شده است. هم در آنجا که اسماعیل به پدرش قاطعانه میگوید که دستور خدا را اجرا کن و هم وقتی میگوید که من را از ”صابران“ خواهی یافت و هم در آنجا که خدا میگوید: هر دو به فرمان من تسلیم شدند. به این ترتیب اندک اندک میتوان مقصود از ”قیام به نماز“ را هم بهتر و عمیقتر فهم کرد.
حج گزار نیز بایستی مانند ابراهیم، قبل از دیدار باخدا همه موانع وصل را کنار بزند و قمیت آن هرچه که باشد را بپردازد. ولو قیمت خونین. همه عواملی که حتی رنگ و بویی از تعلق و وابستگی داشته باشد، باید از سر راه برداشته شود. بنابراین کسی لایق دیدار خدا میشود که همه عوامل وابستگی را کشته باشد یعنی که هیچ علامتی از حیات دیگر نداشته باشد. حال میخواهد این اسماعیل باشد، یا خودش باشد و یا هر چیز دیگر.
در همین راستا حج گزار نیز باید خودش گوسفندی را به نشانه نیت و تصمیمگیری برای پشت سر گذاشتن همه عناصر وابستگی آفرین به دست خودش قربانی کند. طبعاً اسماعیل برای ابراهیم بسیار ذیقیمت بود. میدانیم که ابراهیم برای تداوم امر توحید از خدا برای خودش جانشین و ادامه دهنده میخواهد و خدا دعای او را پاسخ میدهد و به او اسماعیل را هدیه میکند. بنابراین در دستگاه ایدئولوژی توحید، اسماعیل شاخص و عامل تداوم توحید اجتماعی و استمرار رسالت ابراهیم است، از این زاویه برای ابراهیم خیلی ذی ارزش است. بنابراین قربانی کردن او بسیار سخت مینماید. اما ابراهیم که خود امتحانهای بسیاری را از سرگذارنده بود به خوبی میدانست که تداوم و استمرار حرکت تکاملی و توحیدی تاریخ انسان، قبل از اینکه مشروط به اسماعیل بهمثابه یک فرد باشد، مشروط به مشیت و اراده لایزال خدا است و اوست که بر همه چیز توانا است. بنابراین در قربانی کردن اسماعیل تردید به خود راه نمیدهد. مشکلی که ابراهیم با آن مواجه بود و در آیات فوق میتوان آن را بهخوبی فهمید این بود که ابراهیم، چگونه این موضوع را به فرزندش بگوید و نمیدانست که اسماعیل چگونه با این دستور خدا برخورد خواهد کرد. بنابراین در کمال نرمش و احتیاط، موضوع را با اسماعیل مطرح میکند. طبعاً وقتی واکنش توحیدی اسماعیل را میبیند، خیالش راحت میشود و او را به زمین میخواباند تا فرمان خدا را اجرا کند. اینجا نقطهای است که ابراهیم دیگر بهطور کامل دل از اسماعیل کنده است و بر یقین است که تداوم راه خدا حتی به بقای اسماعیل هم مشروط نیست. بلکه دقیقاً بر عکس به فدای اسماعیل مشروط است.
فراموش نکنیم که ابراهیم کسی است که در جوانی و در هنگامی که میخواستند او را به آتش بیندازند، کمکهای همه ملائک برای حفظ جانش را پس زد تا جایی که دیگر خدا خودش وارد صحنه میشود و میگوید که من خودم مستقیماً به آتش فرمان دادم که بر ابراهیم سرد و سلامت باش. ابراهیم از چنین امتحاناتی در رابطه باخودش عبور کرده بود. اما امتحان قربانی کردن اسماعیل چیزی دیگری بود زیرا ابراهیم در پیری از خدا درخواست عنصر صالحی را کرده بود که تضمین تداوم رسالت او باشد و خدا در پاسخ به این درخواست اسماعیل را به او داده بود و حالا همان خدا به او میگوید که اسماعیل را قربانی کند. به این ترتیب اولین حاجی و ”حاجی اول“ خود ابراهیم است و بعد هم اسماعیل و هاجر. سه شخصیتی که این مناسک را قبل از همه انجام داده و شکل دادند.
پس از پیروزی در این امتحان است که خدا به ابراهیم میگوید که من تو را برای مردم ” امام “ قرار دادم و ابراهیم را در مقام امامت، یعنی پیشرو بودن و سرمشق عملی بودن برای همه مردم بهرسمیت میپذیرد. به زبان سادهتر یعنی هرکاری ابراهیم کرد بقیه نیز باید همان کار را بکنند و او یک الگوی تمامعیار است. خدا دقیقاً در همین نقطه است که تأکید میکند، سنت قربانی کردن و قربانی شدن را برای تمامی کسانی که در آینده میآیند باقی میگذاریم (و ترکنا علیه فیالآخرین). یعنی که استمرار راه خدا نیازمند پرداخت مستمر از بهترینها و دوست داشتنیترینها است و همانجا خدا تأکید میکند که البته به جای اسماعیل من در موقع خودش ذبح و قربانی بزرگی را فدا خواهم کرد (و فدیناه بذبح عظیم)
وإذ ابتلی إبراهیم ربّه بکلماتٍ فأتمّهنّ قال إنّی جاعلک للنّاس إمامًا قال و من ذرّیّتی قال لا ینال عهدی الظّالمین ﴿124-بقره﴾
”و چون ابراهیم را پروردگارش با کلماتی بیازمود و وی آن همه را به انجام رسانید [خدا به او] فرمود من تو را پیشوای مردم قرار دادم [ابراهیم] پرسید از دودمانم [چطور] فرمود پیمان من به بیدادگران نمیرسد. ﴿124) ”
4- ساختن کعبه و حرمت آن
بعد از فرمان قربانی کردن اسماعیل و سرفرازی ابراهیم و اسماعیل در انجام این فرمان، دستور بنای کعبه از جانب خدا به ابراهیم صادر میشود. خدا خانه خودش را، محل تجمع و مراجعه مردم مینامد و همانطور که در آیه 96 آل عمران آمده است، تأکید میکند که این خانه اولین خانهای است که برای مردم ساخته شده است و به همین دلیل مبارک است و در آن جوهره و مضمون هدایت مستتر میباشد. این دو موضوع در آیات زیر آمده است:
إنّ أوّل بیتٍ وضع للنّاس للّذی ببکّة مبارکًا وهدًی لّلعالمین ﴿96 آل عمران ﴾
”در حقیقت نخستین خانهای که برای [عبادت] مردم نهاده شده همان است که در مکه است و مبارک و برای جهانیان [مایه] هدایت است (96) ”
وإذ بوّأنا لإبراهیم مکان البیت أن لّا تشرک بیشیئًا وطهّر بیتی للطّائفین والقائمین والرّکّع السّجود ﴿حج -26﴾ و چون برای ابراهیم جای خانه را معین کردیم [بدو گفتیم] چیزی را با من شریک مگردان و خانهام را برای طوافکنندگان و قیامکنندگان و رکوعکنندگان [و] سجدهکنندگان پاکیزهدار (26)
وإذ جعلنا البیت مثابةً لّلنّاس وأمناً واتّخذوا من مّقام إبراهیم مصلًّی وعهدنا إلی إبراهیم وإسماعیل أن طهّرا بیتی للطّائفین والعاکفین والرّکّع السّجود ﴿125بقره﴾
”و چون خانه [کعبه] را برای مردم محل اجتماع و [جای] امنی قرار دادیم [و فرمودیم] در مقام ابراهیم نمازگاهی برای خود اختیار کنید و به ابراهیم و اسماعیل فرمان دادیم که خانه مرا برای طوافکنندگان و معتکفان و رکوع و سجودکنندگان پاکیزه کنید (125)“
اگر سابقه تاریخی ساختن ”خانه“ را دنبال کنیم، میبینیم که بشر در پروسه رشد اندیشه و شناختش از جهان، در مرحلهای که دیگر از غارها خارج شد، توانست در شرایط و محیطهایی که برای حیاتش مناسبتر بودند، برای خودش «سرپناه» درست کند. طبعاً در ابتدا این سرپناه بهصورت چادر و یا با استفاده از برگ درختان و... بود و در مسیر رشد خود به استفاده از خاک و گل رسید و انسان توانست خانههای گلی درست کند و در آن به زندگی خود آنطور که برایش مناسبتر بود، سر و سامان بدهد. اما هر خانهای که هرکس میساخت، طبعاً متعلق به سازنده آن میشد و بر آن ”حکم مالکیت“ تعلق میگرفت. به این ترتیب مالکیت برای همه امری مشروع و مقبول بود.
اما کعبه همانطور که در آیه فوق آمده است، وضعیت و ”حکم“ دیگری دارد. اولین خانهای است که برای سازندهاش، ساخته نشده است، بلکه برای”ناس“ یعنی مردم ساخته شده و دقیقاً به همین دلیل ”مبارک“ است، دقیقاً به همین دلیل ”هدایت“ است. این معنی که ”خانه خدا “ همان ”خانه مردم“ است، برای همه جدید است. آگاهی و اندیشه جدیدی است که وارد فرهنگ انسانها میشود.
طبعا این معنا از آغاز برای بشر ضرورت داشته است، اما زمان ابراهیم ویژگی خاصی دارد. توضیح اینکه بعد از توفان نوح جمعیت بسیار اندکی باقی ماندند. عملکرد اصلی آنها گسترش نسل بشری بود. حالا بعد از حدود 1000سال که نسل بشری گسترش پیدا کرده و تضادهای اجتماعی نیز عمق یافته بود، استمرار مبارزات پراکنده اجتماعی به جهش نوینی بالغ شده که شاخص آن حضور پیامبر اولیالعزمی مانند ابراهیم است. این شرایط، الزامات و اسباب خودش را برای ادامه حرکت هدایت شده تاریخ نیاز دارد. ساختن خانه خدا که همان خانه مردم است، یکی از این الزامات و اسباب است. همچنین حفاظت از آن و پاک نگهداشتن آن و ارزش قابل شدن برای آن و حفظ حرمت آن، بقای یک آرمان را با تمام مفاهیم یگانه ساز آن تضمین میکند.
به کلام خدا در آیه 96 بقره که به ابراهیم میگوید خانه من محل تجمع و محل امن برای مردم است و به تعهدی که از ابراهیم و اسماعیل میگیرد که خانه مرا برای طواف کنندگان و برای ساکنان و برای رکوع کنندگان و سجده کنندگان پاکیزه نگهدار توجه کنید. و همچنین به فرمان خدا که به ”ناس “میگوید که دقیقاً پا جای پای ابراهیم بگذارید و مانند او نماز بگذارید، دقت کنید، تا هم ضرورت وجود کعبه و هم عملکرد این خانه بیشتر فهم شود.
حال هرکس که مانع تحقق این امر بشود و به این خانه که دارای حرمت است، یعنی که رعایت ضوابط آن الزامی است، تعرضی بکند با خود خدا طرف است و خدا تأکید میکند که به او عذاب الیم میچشانم. خدا در آیه زیر بار دیگر تأکید میکند که در این خانه هیچ امتیازی برای ساکنان مکه نیست. هرکس که وارد شود و با کسی که از قبل ساکن باشد، تفاوتی نمیکند. زیرا اینجا خانه من است. یعنی که خانه همه مردم است. حتماً داستان اصحاب فیل را شنیدهاید که وقتی ابرهه، حاکم یمن، با لشکری از فیل و فیل سواران میخواست برای خراب کردن خانه بیاید، ابوطالب که متولی خانه بود با عمق ایمانش گفت که ”خانه صاحب دارد و خودش از خانه دفاع میکند“. آنگاه پرندگان سجیل به فرمان خدا، لشکر فیل را متلاشی کردند.
إنّ الّذین کفروا ویصدّون عن سبیلاللّه والمسجد الحرام الّذی جعلناه للنّاس سواء العاکف فیه والباد و من یرد فیه بإلحادٍ بظلمٍ نذقه من عذابٍ ألیمٍ ﴿25- حج﴾
”بیگمان کسانی که کافر شدند و از راه خدا و مسجدالحرام که آن را برای مردم اعم از مقیم در آنجا و بادیهنشین یکسان قرار دادهایم جلوگیری میکنند و [نیز] هر که بخواهد در آنجا به ستم [از حق] منحرف شود او را از عذابی دردناک میچشانیم (25)“
نکته آخری که بایستی تأکید کنیم اینکه کعبه، مسجد و عبادتگاه معمولی نیست. تمام مساجد و عبادتگاهها بنا به خواست و نیازمندی عدهیی از مردم ساخته شده است. بهطور معمول محل مساجد و کم و کیف ساختن بنا را سازندگان آن مشخص میکنند. اما این یکی متفاوت است. هم موقعیت و هم کم و کیف و ابعاد آن را خود خدا مشخص کرده است. سازندگان آن را نیز خدا مکلف و موظف کرده است و آنها به ابتکار خود اینکار را انجام ندادهاند. قبل از شروع به ساخت، این سازندگان را در یک پروسه سخت و سنگین پرورش و امتحان به نقطه شایستگی و تطهیر و تزکیه لازم رسانده است و آنگاه فرمان ساخت خانه را داده است. زیرا که ساختن خانهای بهنام خدا، نیازمند شایستگی بسیار ویژهای است. بنابراین در خشت خشت این خانه ”او“ یعنی” الله “ متجلی است. به همین دلیل سزاوار طواف است. تنها این خانه سزاوار طواف است و بس. کانون و قلب زمین و زمان.
5- درخواستهای ابراهیم از خدا برای کعبه و مکه
ابراهیم در حالیکه به کمک اسماعیل و هاجر مشغول ساختن خانه است، در دل و در بیان خود با خدا راز و نیازهای فراوانی دارد. ابراهیم عمیقاً میداند که مشغول انجام چه کاری است. هر چند در ظاهر و در آن مقطع از زمان، کسانی که معنای ساختن این خانه را فهم کنند، نبودند و یا بسیار اندک بودند، اما ابراهیم آینده این خانه را بهوضوح میدید، ضرورت و نقش آن را عمیقاً درک میکرد و با تکیه بر همین معرفت با خدا درباره این کار اصیل و رو به آینده سخن میگفت:
وإذ یرفع إبراهیم القواعد من البیت وإسماعیل ربّنا تقبّل منّا إنّک أنت السّمیع العلیم ﴿بقره-127﴾ و هنگامی که ابراهیم و اسماعیل پایههای خانه [کعبه] را بالا میبردند [میگفتند] ای پروردگار ما از ما بپذیر که در حقیقت تو شنوای دانایی (127)
معلوم است که ابراهیم و اسماعیل در تمام لحظاتی که تکتک خشتهای خانه را حمل کرده و یکی بر دیگری سوار میکردند، حال و هوای خاصی داشتهاند. آیه فوق به این معنا اشاره دارد. وقتی که ذره ذره دیوار خانه را بالا میبردند، احساس میکردند که خدا لحظه به لحظه آنها را زیر نظر دارد، به کارشان آگاه است و آنها را میشنود. آخر آنها دائماً مشغول سخن گفتن با خدا بودند. به خدا میگفتند که این کار را از ما بپذیر. زیرا اینکار آنقدر عظیم است که هنوز خود را سزاوار و لایق آن نمیدانند. بهرغم امتحاناتی که پس داده بودند، بهرغم اینکه خدا خودش آنها را برای این کار پذیرفته و مأمور کرده بود، باز هم خود را مدیون چنین مأموریت و بدهکار عظمت آن میدیدند و از خدا میخواستند که تو به اعتبار خودت بپذیر. آخر تو همه چیز را میدانی.
وإذ قال إبراهیم ربّ اجعل هذا بلدًا آمنًا وارزق أهله من الثّمرات من آمن منهم باللّه والیوم الآخر قال و من کفر فأمتّعه قلیلاً ثمّ أضطرّه إلی عذاب النّار وبئس المصیر ﴿بقره126﴾
”و چون ابراهیم گفت پروردگارا این [سرزمین] را شهری امن گردان و مردمش را هر کس از آنان که به خدا و روز بازپسین ایمان بیاورد از فرآوردهها روزی بخش فرمود و [لی] هر کس کفر بورزد اندکی برخوردارش میکنم سپس او را با خواری به سوی عذاب آتش میکشانم و چه بد سرانجامی است (126) “
ابراهیم آنقدر شوق دارد که از خدا میخواهد که خدایا برای همیشه این آبادی را در امن و امان قرار بده و هرکس که در آن است را از میوهها و ثمرات روزی بده. سپس برای آنکه مرزبندی کرده باشد، میگوید که مقصودم کسانی است که به خدا و قیامت ایمان داشته باشند. اما خود خدا وارد میشود و برای اینکه هیچ شبههای باقی نماند مرزبندی را تیز و برجسته میکند و میگوید که کسی که کفر بورزد، اندکی بهرهمندش میکنم ولی در آن دنیا به سختی عذاب میشود. و به این ترتیب بهطور ضمنی نیز به ابراهیم میگوید که اصل دعای تو مستجاب شد. اما شوق ابراهیم باز هم ادامه دارد:
ربّنا واجعلنا مسلمین لک و من ذرّیّتنا أمّةً مّسلمهً لّک وأرنا مناسکنا وتب علینآ إنّک أنت التّوّاب الرّحیم ﴿128 -بقره﴾
”پروردگارا ما را تسلیم [فرمان] خود قرار ده و از نسل ما امتی فرمانبردار خود [پدید آر] و آداب دینی ما را به ما نشان ده و بر ما ببخشای که تویی توبهپذیر مهربان (128) “
وإذ قال إبراهیم ربّ اجعل هذا البلد آمنًا واجنبنی وبنیّ أن نّعبد الأصنام ﴿- 35﴾ ربّ إنّهنّ أضللن کثیرًا مّن النّاس فمن تبعنی فإنّه منّی و من عصانی فإنّک غفور رّحیم ﴿36- ابراهیم﴾ و [یاد کن] هنگامی را که ابراهیم گفت پروردگارا این شهر را ایمن گردان و مرا و فرزندانم را از پرستیدن بتان دور دار (35) پروردگارا آنها بسیاری از مردم را گمراه کردند پس هر که از من پیروی کند بیگمان او از من است و هر که مرا نافرمانی کند به یقین تو آمرزنده و مهربانی (36)
ابراهیم از خدا میخواهد که من و اسماعیل را از تسلیم شدگان به خودت قرار بده. این حرف بعد از داستان قربانی کردن اسماعیل است که خدا در آنجا تسلیم شدن آنها را یک بار مهر کرد. ولی ابراهیم چون میداند که تا خودش و اسماعیل زنده هستند، امتحان تمام نمیشود، باز هم از خدا چنین درخواستی دارد، اما این بار این درخواست را برای خودش به تنهایی نمیخواهد و رو به آینده برای امتی که پیروان او هستند نیز دعا میکند. حتماً میدانید که دعای ابراهیم و امثال او حتماً مستجاب میشود، زیرا در بالاترین درجات تطبیق با ”وجود“ هستند. ضمنا ابراهیم در اینجا از خدا میخواهد که مناسک ما را نیز به ما بیاموز. (در این رابطه با مناسک بعداً صحبت میکنیم). - ابراهیم باز هم به دعا ادامه میدهد و از خدا میخواهد که:
ربّنا وابعث فیهم رسولاً مّنهم یتلوا علیهم آیاتک ویعلّمهم الکتاب والحکمه ویزکّیهم إنّک أنت العزیز الحکیم ﴿129- بقره﴾ ”پروردگارا در میان آنان فرستادهای از خودشان برانگیز تا آیات تو را بر آنان بخواند و کتاب و حکمت به آنان بیاموزد و پاکیزهشان کند زیرا که تو خود شکستناپذیر حکیمی (129) “
ابراهیم در اینجا بهعنوان آخرین طلب از خدا میخواهد که در میان امت این شهر، رسولی را قرار بده که آیات تو را بخواند و... . در رابطه با مستجاب شدن این دعا بایستی به کلام پیامبر خاتم، حبیب خدا اشاره کنیم که در رابطه با جایگاه خودش گفت: أنا دعوه إبراهیم و بشری عیسی، من همان دعای ابراهیم و بشارت عیسی هستم. پس دعای ابراهیم به بهترین شکل ممکن در وجود محمد حبیب مستجاب شد.
بعد از این دعاها و پاسخ ها و تضمینها، خدا میگوید که هرکس از آیین و کیش ابراهیم دست بردارد حقا که سفیه و نادان است. آیا اینطور نیست؟
و من یرغب عن مّلّة إبراهیم إلاّ من سفه نفسه ولقد اصطفیناه فیالدّنیا وإنّه فیالآخرهٴ لمن الصّالحین ﴿ 130﴾ إذ قال له ربّه أسلم قال أسلمت لربّ العالمین ﴿131-بقره﴾
”و چه کسی جز آنکه به سبکمغزی گراید از آیین ابراهیم روی برمیتابد و ما او را در این دنیا برگزیدیم و البته در آخرت [نیز] از شایستگان خواهد بود (130) هنگامی که پروردگارش به او فرمود تسلیم شو گفت به پروردگار جهانیان تسلیم شدم (131) “
6- رجم نمادهای شیطان در مسیر قربانگاه
در حال حاضر سه نماد شیطان در نزدیکی کعبه، در منطقه منی و در فاصله تقریباً 6 کیلومتری قرار دارد که حج کنندگان بایستی این سه نماد را رجم یا سنگسار کنند. مقصود از رجم کردن، زدن 7 سنگ به نشانه تهاجم مستمر و بیوقفه به شیطان و تاراندن او میباشد. در تواریخ و قصص انبیا آمده است که وقتی ابراهیم برای قربانی کردن اسماعیل به سوی قربانگاه قدم برمیداشت و از مکه فاصله میگرفت و میرفت تا فرمان خدا را به اجرا در آورد، شیطان سه بار در هیأت یک فرد به او نزدیک شده و در او وسوسه میکرد که چرا میخواهی فرزندت را قربانی کنی و شاید هزاران وسوسه دیگر که ما نمیدانیم چه بوده و در درون ابراهیم چه میگذشته است.
اما واقعیت این است که پرداخت کردن در راه خدا، آن هم پرداخت فرزندی مثل اسماعیل که شاخص امید به آینده هدایت یک امت است، بسیار سنگین میباشد. حتی اگر پیامبر خدا هم باشی، از آنجا که ساخت و بافت انسان دارای دو وجه فجور و تقوا است، در بزنگاه امتحان و ابتلا، وسوسه که کارکرد شیطان، یعنی همان ضدانسان، است، به درجات مختلف بسراغ آدمی میآید. این مهم نیست که چنین وسوسههایی سراغ آدمی میآید، مهم این است که با این وسوسهها هرکس چه میکند. آیا به خدا پناه میبرد، یا شیطان را همراهی میکند. حال در این سختترین امتحان، ابراهیم نیز با شیطان مواجه میشود. اما از آنجا که ابراهیم، تصمیم خود را مبنی بر انجام فرمان خدا گرفته و با تکیه بر بالاترین کارکرد انسانی یک انسان یعنی ”انتخاب“، مصمم بود که اسماعیل را در راه خدا قربانی کند، در تهاجم و نبرد با شیطان تردید به خود راه نمیدهد و با سنگ به او حملهور میشود، بهنحوی که میگویند شیطان به سرعت فرار میکند. اما شیطان دست بردار نیست و چند قدم آنطرفتر مجدداً ظاهر میشود. ابراهیم مجدداً تهاجم را با پرتاب سنگ و هجوم به سمت او تکرار میکند و پس از بار سوم که شیطان مورد تهاجم ابراهیم قرار میگیرد، ناچار صحنه را ترک میکند.
در اینجا ابراهیم و اسماعیل دیگر به قربانگاه در همان منطقه منی نزدیک شدهاند و ابراهیم در خلوص کامل شروع به قربانی کردن یعنی کشیدن کارد به گلوی اسماعیل میکند. اما میدانیم که کارد به فرمان خدا، گلوی اسماعیل را نمیبرد. ابراهیم از شدت ناراحتی و اینکه نمیتواند فرمان خدا را اجرا کند، چنان کارد را به سنگی میکوبد که سنگ شکاف برمیدارد و ناله از کارد بلند میشود که: الخلیل یأمرنی و الجلیل ینهانی. ابراهیم خلیل به من امر میکند که ببر، اما خدای جلیل مرا از بریدن نهی میکند. . در اینجا بود که ندای جبرئیل آمد که: ... . قد صدقت الرؤیا، ای ابراهیم صداقت خود را در خوابی که دیده بودی اثبات کردی و قربانی از تو پذیرفته شد. ابراهیم پرداخت خونینی که میبایستی در راه خدا بکند را انجام داد و بعد از این پرداخت است که طبق آیات قرآن سزاوار مقام «امامت» میشود و خدا به او میگوید که من تو را، امام این امت قرار دادم. یعنی پیشوایی که کارهایش سرمشق کارهای مردم است.
7- بیابانهای عرفه و مشعر الحرام و منی
این بیابانها بر سر راه طائف به مکه قرار دارند و بهطور معمول ابراهیم در هنگام سفر از فلسطین به مکه، از آنها همیشه عبور میکرده است. اما این بار که برای قربانی کردن اسماعیل مأمور شده بود، در هنگام نزدیک شدن به مکه، و وقتی آخرین کوهها و بیابانها را طی میکرده، حتماً که اندیشههای فراوانی از ذهنش عبور میکرده و شاید که در همین مسیر، محلی بهنام منی محل قربانی کردن اسماعیل را نیز انتخاب کرده است. زیرا وقتی ابراهیم برای اجرای حکم خدا در مورد اسماعیل، دست او را میگیرد و به بهانه جمعآوری هیزم از محل سکونت هاجر دور میشود به سوی منی میآید. در همین مسیر است که شیطان بر آنها ظاهر شد و ابراهیم با سنگسار کردن شیطان، او را راند و واجب خود را ادا کرد.
این سه بیابان را امروز حاجیان بهعنوان قسمت اول حج و قبل از طواف طی میکنند. مسیر همان مسیر ابراهیم است، همه ما از زمان ابراهیم تا قیامت همان راهی را بایستی برویم که ابراهیم رفت. اسامی این بیابانها خود دال بر محتوای آنها و نزدیک شدن به درک توحیدی از مسیر زندگی و نبرد انسان تا رسیدن به جامعه بیطبقه توحید است. بیابان عرفه، سرزمین شناخت، بیابان مشعر سرزمین ادراک و شناخت عمیق، بیابان منی، که به سرزمین آرزوها و عشق ترجمه شده و میدان جنگ با شیطان و قربانی کردن است. این خلاصه زندگی هر انسان و مسیری است که بایستی آن را طی کند تا لایق طواف خانه خدا و دیدار با او بشود و لبیکی که خطاب به خدا میگوید برآمده از عمل او باشد. زیرا در ارزیابی نهایی، این عمل انسان است که در ترازوی سنجش قرار میگیرد.
پس هر حاجی در شروع مناسک بایستی مسیر حرکت ابراهیم را در پیش بگیرد و پا جای پای او بگذارد. در طول مسیر لبیک گویان باشد، شیطان را سنگسار کند و قربانی کند تا بتواند وارد عید قربان شده و آنگاه به طواف برود.
مناسک حج و زیارت خانه خدا، یکی از اعمال عبادی مسلمین بعد از نماز، روزه، زکات و خمس است. این مناسک، گستردهترین و جمعیترین عمل عبادی میباشد که بر طبق آیات قرآن از ” ناس “ یعنی همه مردم برای شرکت در آن دعوت بهعمل آمده است و خطاب آن فقط به مؤمنین یا مسلمین نیست. گستردگی و مساوات و فضای تعامل و وحدت حاکم بر آن و کنار گذاشتن نسبی تضادهای فردی و طبقاتی و حتی تضاد با طبیعت، بهعنوان نمادی از مناسبات انسانی، بیانگر معنای ژرف اجتماعی و ایدئولوژیک این مناسک میباشد. شکل و محتوایی که در مناسک حج با آن روبهرو هستیم و همچنین کعبهای که کانون این عمل است از یک سابقه تاریخی و ایدئولوژیک ویژهای برخوردار میباشد. اشراف به این سابقه تاریخی و مضامین عمیق توحیدی آن، الزام درک معنای مناسک حج است. بنابراین برای پی بردن به عمق و ”لب“ موضوع، ابتدا به بررسی سابقه تاریخی و آرمانی آن پرداخته و سپس به کنکاش درباره مناسک حج در شرایط کنونی میپردازیم.
حقیقت این است که کلیه اعمال عبادی و مناسک حج که در اسلام آمده و واجب اعلام شده است، این هدف را دنبال میکند که: مؤمنین، یعنی کسانی که به خدا و رسولش ایمان آوردهاند، بتوانند در جهت تثبیت ایمانشان گام برداشته، آن را اعتلا بخشیده و در صحنه عمل اجتماعی در بالاترین مدار ممکن پیاده و اجرا بکنند. هیچیک از اعمال عبادی روبه درون و روبه فرد نیست، هر چند از تزکیه فرد بهمثابه سنگ بنای ضروری جامعه آرمانی و عنصری که دارای اختیار و قدرت انتخاب است شروع میکند، ولی در این مدار متوقف نشده و بازده هر گونه رشد و اعتلای فردی را در عمل اجتماعی - یعنی همان مسئولیت پیشبرد تکامل و بار امانتی که خدا بر دوش انسان گذاشته است - بهرسمیت میشناسد. حج نیز از همین مضمون برخوردار است. اما هر کدام از وجوه مختلف آن آنقدر غنی و سرشار است که میطلبد، مکرر در مکرر نسبت به آن به اندیشه و تعمق نشست. حال به بررسی تکتک اعمال و واقعیتهای تاریخی که در حج با آن مواجه هستیم میپردازیم.
1-کعبه
کعبه، خانه خدا است و به آن بیت الله الحرام گفته میشود. از آن جهت «حرام» است که برای آن حریم و محدوده و ضوابط و حرمتهایی تعیین شده که همه ملزم به رعایت آن هستند. این حرمتها اساساً در طول تاریخ حفظ شده است. بهطور خاص در داخل خود شهر مکه هیچ جنگ و خونریزی بزرگ صورت نگرفته است. (برعکس بیتالمقدس که بارها در جنگها دست به دست شده است) و پیروان ادیان مختلف و حتی بت پرستان، حرمت آن را بهجا آوردهاند.
خدا خودش دستور ساختن این خانه را به پیامبرش ابراهیم خلیل داد. البته در تواریخ ثبت است که قبل از او در همان محل حضرت آدم کعبه را ساخته و بعد از حضرت آدم نیز نوح اینکار را کرده است. ولی آنچه که امروز ما شاهد آن هستیم، استمرار همان ساختمانی است که در 1892سال قبل از میلاد، یعنی تقریباً 4000سال قبل حضرت ابراهیم علیهالسلام، آن را بنا کرده است.
خدا در قرآن به صراحت این خانه را ”بیتی“ یعنی”خانه من“ معرفی میکند و آن را به خودش نسبت میدهد. سپس میگوید که این اولین خانه است که برای مردم (ناس) ساخته شده است. و مبارک و هدایت برای همه جهانیان است إنّ أوّل بیتٍ وضع للنّاس للّذی ببکّة مبارکًا وهدًی لّلعالمین ﴿96-آل عمران﴾
”قطعا که نخستین خانهای که برای مردم ساخته شده همان است که در مکه است و مبارک و برای جهانیان هدایت است“.
به این ترتیب خانه خدا و خانه و محل تجمع مردم، مرادف یکدیگر آورده شده که از همینجا میتوان به مضمون و پیام نهایی خانه خدا راه برد. همچنین خدا گفته که در این شهر ساکن و وارد یکسان هستند. میدانیم که خانههای مکه درب نداشت و برای اولین بار معاویه بر روی خانهاش در این شهر یک درب دو لنگه گذاشت و پس از آن این سنت برچیده شد.
إنّ الّذین کفروا ویصدّون عن سبیلاللّه والمسجد الحرام الّذی جعلناه للنّاس سواء العاکف فیه والباد و من یرد فیه بإلحادٍ بظلمٍ نذقه من عذابٍ ألیمٍ ﴿25-سوره حج)
”بیگمان کسانی که کافر شدند و از راه خدا و مسجدالحرام که آن را برای مردم اعم از مقیم در آنجا و بادیهنشین یکسان قرار دادهایم جلوگیری میکنند و [نیز] هر که بخواهد در آنجا به ستم [از حق] منحرف شود او را از عذابی دردناک میچشانیم “.
وإذ جعلنا البیت مثابةً لّلنّاس وأمناً واتّخذوا من مّقام إبراهیم مصلًّی وعهدنا إلی إبراهیم وإسماعیل أن طهّرا بیتی للطّائفین والعاکفین والرّکّع السّجود ﴿125-بقره﴾
”و چون خانه [کعبه] را برای مردم محل اجتماع و [جای] امنی قرار دادیم [و فرمودیم] در مقام ابراهیم نمازگاهی برای خود اختیار کنید و به ابراهیم و اسماعیل فرمان دادیم که خانه مرا برای طوافکنندگان و معتکفان و رکوع و سجودکنندگان پاکیزه کنید “.
مضامینی که در قرآن برای این خانه ذکر شده، تماماً حاکی از تعلق آن به عامه مردم و حذف و نفی هر گونه تشخص و برتری طلبی فردی و طبقاتی در این خانه میباشد.
در رابطه با این بنای کوچک و ساده، سؤال این است که: برای هدایت و تکامل بشر چه نیازی هست یک چاردیواری بهنام خانه خدا وجود داشته باشد. بهخصوص که میبینیم از ابتدای شروع وحی و از اولین پیامبر، چنین خانهای بنا نهاده شده است. حتماً که یک ضرورت و الزام جدا نشدنی از امر تکامل و هدایت بشر وجود دارد، که خدا آن را محقق کرده است و برای آن، بالاترین پیامبرانش که پیامبران اولیالعزم باشند را مأمور و مکلف کرده است.
جواب البته که مثبت است. یعنی قطعاً وجود چنین بنا و ساختمانی ضروری بوده است. انسان باید که خدا را ببیند!. باید که خدا را در بالاترین وجه تجلیاش در این جهان ببیند تا در اعماق اندیشه و عواطفش حک شود. مگر خدایی که دیده نشود را میتوان عبادت کرد. از حضرت علی علیهالسلام سؤال شد که آیا خدا را دیدهای؟ جواب داد که: آری ولی نه با این چشم... . پس این نیاز هر انسان مؤمن به خدا است. مؤمنی که میخواهد در همین جهان، در عینیترین رابطه با خدا قرار بگیرد و او را لمس و مس کند. این برمیگردد به ویژگیهای انسان که برای درک جهان خارج از ذهنش فقط از حواسش استفاده میکند و آنگاه دادههای حواس را در اندیشهاش به اوج میبرد.
بنابراین در مناسک حج ما با برترین وجه تجلی عینی خدا در زمین مواجه هستیم. این وجه تجلی برتر، همان انسانهای حج کنندهیی هستند، که در کمیت بسیار زیاد، در هیأت تن واحد عمل میکند. یعنی به این درجه از رشد و بهکارگیری اراده رسیدهاند که کلیه عناصر تمیز دهنده فرد از فرد و فرد از جمع را ترک میکند و خود را در بحر مواج جمع غرق مینمایند. دیگر ” خود “ وجود ندارد. فرد در جمع ذوب میشود، ولی در همان حال، فردیت فرابرنده انسانی نیز در عالیترین نقطه درخشش، در همان جمع حضور دارد. اینجا خدا در کسوت “ ناس“ یعنی مردم یک پارچهای که بهدعوت خدا پاسخ مثبت میدهند، متجلی شده است. این همان چیزی است که انسانها را منقلب میکند. و قلبها را به آتش میکشد. این جنبهای از ضرورت وجود کعبه است. حقیقت این است که خدا تمام اسباب هدایت انسانها را ارزانی داشته و هرگز بندگانش را رها نکرده و نمیکند. این کار به دور از رحمت عام و خاص اوست.
بهطور خلاصه باید گفت که حج که در زیارت کعبه بارز میشود، تصویر واضحی از جامعه آرمانی مکتب توحید، یعنی همان جامعه بیطبقه توحیدی است. این تصویر خود را در تجمع بزرگ سالانه برگرد خانه خدا و گفتن پاسخ آری به او و نفی آگاهانه همه امتیازات فردی و طبقاتی و قومی و نژادی و متمرکز شدن روی عنصر مشترک یعنی اعتقاد به خدای واحد آشکار میکند. این مناسک زمینه برقراری پیوند و رابطهای را ایجاد میکند که به قیام بزرگ ناس یعنی همه مردم، برای تثبیت حاکمیت مستضعفین میانجامد. این ضرورت تاریخی – ایدئولوژیک و تضادهایی که هرکس بایستی در این مسیر حل کند، به اعتبار وجود کعبه هرساله مانور میشود تا سرانجام صورت عملی به خود بگیرد.
2- سازندگان کعبه
همه میدانیم که کعبه را ابراهیم ابوالانبیاء ساخته است. اما حدود 20سال قبل از آن به فرمان خدا، ابراهیم، خانواده خودش که شامل همسرش هاجر و فرزند تازه بدنیا آمدهاش اسماعیل میشد را از محل سکونتش در فلسطین، در یک سفر شتابان، به محل کنونی کعبه، میبرد. آنها را در آنجا ترک میکند و برمیگردد. این محل همان محل کعبه است که قبلاً نوح پیامبر در آنجا چاردیواری ساخته بود زیرا ابراهیم در حالی که هنوز خودش کعبهای را نساخته است، در هنگام ترک خانوادهاش برای آنها به شکل زیر دعا میکند:
رّبّنا إنّی أسکنت من ذرّیّتی بوادٍ غیرذی زرعٍ عند بیتک المحرّم ربّنا لیقیموا الصّلاة فاجعل أفئدةً مّن النّاس تهوی إلیهم وارزقهم مّن الثّمرات لعلّهم یشکرون ﴿سوره ابراهیم-37﴾ پروردگارا من فرزندانم را در درهای بیکشت نزد خانه محترم تو سکونت دادم پروردگارا تا نماز را بهپا دارند پس دلهای برخی از مردم را به سوی آنان گرایش ده و آنان را از محصولات روزی ده باشد که سپاسگزاری کنند (37)
ابراهیم در این دعا میگوید که خدایا من، خانواده و ذریه خودم را در کنار خانه حریم دار تو ساکن کردم. بیابانی که هیچ زراعتی در آن نیست. بنابراین برای ابراهیم روشن بوده است که اینجا کجاست. علاوه بر این با گفتن اینکه اینجا وادی غیرقابل کشت وزرعی است، نشان میدهد که بهطور معمول اینجا محل سکونت انسانها نیست و با گفتن اینکه من ساکن کردم میخواهد بگوید که مأموریتم را انجام دادم. . بعد از گفتن این واقعیتها، علت و هدف از این ساکن کردن را میگوید که: تا نماز رابهپادارند. اقامه نماز در حقیقت بیان ضرورت و نیاز رابطه انسان با مبدأ و غایت جهان یعنی الله است. با این جمله حکمت و جوهره بنای کعبه که بعداً عملی میشود، از هماکنون تأکید و تصریح شده است. سپس به درگاه خدا دعا میکند. دعای خیری که در حقیقت توشه اصلی هاجر و اسماعیل میشود. ابراهیم از خدا میخواهد که: خدایا دلهای عدهیی از مردم را به سوی آنها بگردان و آنها را از میوهها روزی بده، امید است که سپاسگزار و شاکر تو باشند.
بهرغم این، ابراهیم نگران است و نمیداند که سرنوشت آنها با چه آزمایشها و پیچ و خمهایی روبهرو است. زیرا میداند که در درجه اول آب و غذا به سرعت تمام خواهد شد. اما او به خدا و لطف او متکی است و در این زمینه تجربهها دارد. ابراهیم دعا و راز و نیازش با خدا را ادامه میدهد و میگوید که: خدایا قطعاً آنچه را که پنهان کنم و یا آشکار کنم میدانی و هیچ چیز در زمین و آسمان بر تو پنهان نیست. ابراهیم در اینجا نگرانی و غوغای درونش را از ترک کردن هاجر و اسماعیل در آن بیابان بیآب و علف و بدون سرپناه، بیان نمیکند و در ادامه دعا خدا را حمد میگوید که اسماعیل و اسحاق را در پیری به او داده است و بار دیگر از خدا میخواهد که خودش و آنها را برپادارندگان نماز بگرداند.
ربّنا إنّک تعلم ما نخفی و ما نعلن و ما یخفی علی اللّه من شیءٍ فیالأرض ولا فیالسّماء ﴿38﴾ الحمد للّه الّذی وهب لی علی الکبر إسماعیل وإسحق إنّ ربّی لسمیع الدّعاء ﴿39﴾ ربّ اجعلنی مقیم الصّلاة و من ذرّیّتی ربّنا وتقبّل دعاء ﴿سوره ابراهیم-40﴾
”پروردگارا بیگمان تو آنچه را که پنهان میداریم و آنچه را که آشکار میسازیم میدانی و چیزی در زمین و در آسمان بر خدا پوشیده نمیماند () سپاس خدای را که با وجود سالخوردگی اسماعیل و اسحاق را به من بخشید به راستی پروردگار من شنونده دعاست () پروردگارا مرا برپادارنده نماز قرار ده و از فرزندان من نیز پروردگارا و دعای مرا بپذیر ()
در تواریخ نوشتهاند که عشیره کوچکی که در همان اطراف بودهاند وقتی پرواز پرندگان را به سمت مشخصی میبینند، بنا به تجاربی که از زندگی در بیابان داشتند، متوجه میشوند که این پرندگان به سمت آب میروند. آنگاه مسیر پرندگان را دنبال میکنند و به هاجر و اسماعیل و آب زمزم میرسند. بهخاطر آب محل خود را تغییر میدهند و در کنار هاجر و اسماعیل ساکن میشوند و چون هاجر مالک این آب بوده است، قبیله جرهم با او شریک میشود و به این ترتیب دلها به سوی هاجر و اسماعیل متمایل میشود و زندگی آنها شکل میگیرد. به این ترتیب شهر مکه بنا نهاده شده و اسماعیل نیز کم کم بزرگ میشود.
اما مأموریت اقامه نماز - چه در شکل خاص خود بهمثابه یک عمل عبادی فردی و جمعی و چه در محتوای عام و انسانشناسانهاش - به قوت خود باقی است و بایستی ببینیم که ابراهیم و اسماعیل و هاجر این مأموریت را چگونه عملی میکنند. در یک جمله باید گفت که سرگذشت و اعمال خودشان همان اقامه نماز است و دنبال چیز دیگری نباید بود. اینطور نیست که آنها هم زندگی بکنند و هم در بخشی از زندگی و یا در کنار زندگی خود مأموریت اقامه نماز را هم انجام داده باشند. به زبان امروز خودمان، آنها حرفهای مکتب توحید بودند. زندگی و مأموریتشان یک چیز بوده است و هویتشان همان هویت ایدئولوژیکیشان بوده است. آنها توحید را با ”تمام وجودشان“ نمایندگی و پیاده و عملی کردند.
3-هاجر و تپههای صفا و مروه
وقتی ابراهیم بنا به فرمان خدا ذریه خودش را در مکه ترک میکند و برای آنها دعا کرده و دور میشود، زمان به سرعت میگذرد و ذخیره آب برای هاجر و فرزند کوچکش به اتمام میرسد. هاجر مسئولیت نگهداری از اسماعیل را بر عهده دارد و نمیداند چه کند. بهدنبال آب میرود. کودک را رها میکند و به سوی یک بلندی که در همان نزدیکی است میدود تا شاید آبی بهدست آورد و یا کاروان رهگذری را ببیند و از آنها آب بگیرد. در آن بیابان خشک و سوزان سرابی را در نزدیکی خودش میبیند و آب میپندارد و دوان دوان به سوی آن میرود، اما وقتی به آنجا میرسد جز خشکی چیزی نمیبیند. به پشت سر نگاه میکند دوباره سرابی را میبیند و آن را آب میپندارد و به سرعت به سمت آن میدود. این صحنه بارها تکرار میشود. هاجر هر بار در حین عبور از نزدیکی فرزندش صدای گریه او را میشنود و مصممتر برای دسترسی به آب میدود. نمیدانیم که چند بار این صحنه تکرار میشود، اما در تواریخ نوشتهاند که هاجر هفت بار این مسیر را میدود. معنای عدد هفت برای ما روشن است. این عدد در منطق قران دال بر کثرت است. معنای آن، این است که هاجر تلاش بسیار زیاد و مستمری برای پیدا کردن آب میکند. تلاشی که تا رسیدن به نتیجه ادامه مییابد. مسیری که هاجر میدویده، فاصله بین دو بلندی است که یکی صفا و دیگری مروه نام داشته است. این فاصله 420 متر است. نهایتاً وقتی هاجر تمام تلاش خود را میکند، در آخرین بار و در هنگام دویدن وقتی به نزدیکی فرزندش میرسد، دیگر صدای او را نمیشنود. این بار به سوی فرزند میرود و مشاهده میکند در همانجایی که اسماعیل از شدت تشنگی پا به زمین میکوبیده، چشمهای جاری شده است و کودکش در آب دست و پا میزند و دیگر نمیگرید.
به این ترتیب این دوندگی و تلاش به بخشی از مناسک حج تبدیل شد و بهمثابه شاخص تلاش بیانتها تا رسیدن به نتیجه، برای حجاج و برای همه دیدارکنندگان با خدا، باقی ماند. اما باگذشت زمان و غلبه مجدد بت پرستی بر جامعه آنروز مکه و سرزمین حجاز، بت پرستان ضمن حفظ حریم کعبه و صفا و مروه، بتهای خود را در این نقاط قرار دادند. بهطور مشخص یک بت را بر روی تپه صفا و یک بت را بر روی تپه مروه گذاشتند. اما هرکس آزاد بود که در این محیط امن و امان که بهمثابه یک سنت باقی مانده بود، اعمال عبادی خودش را انجام دهد. ”حنفا“ یعنی پیروان حضرت ابراهیم نیز بهرغم حضور بت پرستان، اعمال عبادی و از جمله طواف و سعی بین صفا و مروه را انجام میدادند. ولی بهدلیل وجود بتها در همان نقاط، نوعی کراهت و عدم تمایل در آنها وجود داشت. سرانجام خدا آیه زیر را میفرستد و میگوید که بدون توجه به بتها شما عبادت خود را انجام بدهید و دچار تناقض نباشید. در حقیقت وقتی ارتجاع و جاهلیت یک ارزشی را آلوده میکند، نبایستی بهدلیل این آلودگی از آن ارزش صرفنظر کرد، بلکه برعکس بایستی با استمرار و اصرار بر محتوای آن ارزش، آن را از دست ارتجاع خارج کرده و مجدداً آن را در جایگاه حقیقیاش قرار داد. همین کار نیز نهایتاً تکمیل شد و بعد از فتح مکه تمام بتها از کعبه و حریم کعبه، به دست توانای علی علیهالسلام برچیده شدند.
إنّ الصّفا والمروه من شعآئر اللّه فمن حجّ البیت أو اعتمر فلا جناح علیه أن یطّوّف بهما و من تطوّع خیرًا فإنّ اللّه شاکر علیم ﴿بقره-158﴾
”در حقیقت صفا و مروه از شعایر خداست [که یادآور اوست] پس هر که خانه [خدا] را حج کند یا عمره گزارد بر او گناهی نیست که میان آن دو سعی به جای آورد و هر که افزون بر فریضه کار نیکی کند خدا حق شناس و داناست (158)
وقایعی که 4000سال قبل هاجر آنها را خلق کرد، صحنههای تخیلی یک داستان سرگرم کننده نیستند. این وقایع سرآغاز یک مأموریت بزرگ است که یک ”زن“، یکه و تنها با فرزندی شیرخوار، و با قلبی پر از ایمان به خدای یکتا و اندیشهای مصمم برای انجام مأموریت، آن را انجام داده است. این وقایع، بنیانگذاری شهر مکه است، این وقایع، مرحله اول ساختن کعبه و خانه خدا است و سرانجام این وقایع آغاز شکل گرفتن مناسک حج است که میلیونها مسلمان هرساله به آن قیام میکنند تا نماز برپا داشته شود و همه چیز در ارتباط با خدا معنای حقیقی خود را بیابد.
بگذارید کمی شخصیت هاجر را کنکاش کنیم. ابراهیم وقتی بهمراه سارا از زادگاهش خارج میشود مسافت طولانی تا مصر را میرود و سپس به فلسطین برمیگردد. در این مسیر هاجر به آنها طی یک وقایعی ملحق میشود و بهعنوان خدمتکار و کنیز در خدمت سارا در میآید. او در سنخیت کامل با سارا بود و در کنار پیامبر خدا، شاهد و همراه ایفای رسالت او بوده است. از آنجا که سارا عقیم و نازا بود، به ابراهیم پیشنهاد میدهد که با هاجر ازدواج کند تا شاید صاحب فرزند شود. اما ابراهیم در این ازدواج نیز دارای فرزند نمیشود. سرانجام ابراهیم دست به دعا برمیدارد و از خدا میخواهد که اسباب استمرار رسالت او را برای آینده فراهم کند. دعا مستجاب میشود و خدا اسماعیل را به او میدهد. بنابراین هاجر میدانست که فرزند دار شدنش بنا به دعای ابراهیم –یعنی پیامبر خدا - بوده است و این، امر مهمی است. حال او مسئولیت نگهداری و رشد این فرزند را بر عهده دارد. علاوه بر این وقتی ابراهیم هاجر را در مکه ترک میکند، در دعایش به درگاه خدا، مأموریت و رسالت هاجر و اسماعیل را اینگونه عنوان میکند که: خدایا من آنها را در بیابان خشک ترک کردم تا قیام به نماز کنند. یعنی که مأموریت ابلاغ شده به هاجر در آن بیابان ” قیام به نماز“ است. بنابراین هاجر در اشراف کامل نسبت به مأموریت و وظیفهاش بوده و در این دستگاه عمل میکرده است.
بهرغم اینکه در تواریخ کمتر در مورد هاجر و نقش و جایگاه ایدئولوژیکی او نوشتهاند، اما او و فرزندش اسماعیل که بنیانگذار شهر مکه و اولین متولیان خانه خدا بودهاند، در کنار خانه و در نزدیکی آن دفن شدهاند و محدوده مزار آنها بهمثابه بخشی از کعبه، بهنام ”حجر اسماعیل“ در محدوده طواف حجاج است. یعنی طواف کنندگان بایستی ضمن طواف بر گرد کعبه، دور مزار هاجر و اسماعیل نیز بچرخند. من نمیدانم که این موضوع را چگونه میتوان تفسیر کرد، اما فقط میدانم که بایستی یک نفر خیلی شأن و مقام یکتا پرستانه والایی داشته باشد که در کنار خانه خدا و در محدوده طواف حجاج قرار بگیرد.
نکته بسیار مهم دیگر اینکه:
آخرین بخش از مناسک حج، طواف مجددی به گرد خانه خدا است که” طواف نسا“ نام دارد. تنها پس از این طواف و خواندن دو رکعت نماز به همین نام است که مناسک حج کامل میشود والا زن و مرد دیگر محرم هم نیستند. از آنجا که تاریخاً رابطه بین زن و مرد، رابطهای با نگرش جنسیتی و استثماری میباشد، در مسیر نفی کامل اندیشه و عمل استثماری، در انتهای مناسک حج، طواف نسا انجام میشود. این طواف به همه اعم از زن یا مرد واجب است. مضمون و پیام این طواف آن است که رابطه بین زن و مرد، تنها در صورتی خالی از هر گونه عنصر استثماری و نگرش جنسیتی میشود که مبتنی بر قانونمندیها و ضرورتهای تکاملی بوده و حائل و مانع برقراری و استمرار پیوند با حقیقت یگانه حاکم بر هستی نباشد و نشود. زیرا در جامعه آرمانی مکتب توحید، که مناسک حج نماد اعلای آن بوده و یگانگی و یکتاپرستی را در همه ابعاد و در بالاترین مدار خود به تصویر میکشد، هیچیک از وجوه مختلف استثمار و بهرهکشی انسان از انسان پذیرفته نیست. این معنا، خود حامل بخشی از معنای” قیام به نماز“ نیز هست. از اینرو خدا بهعنوان برترین مدافع انسان در برابر شیطان، با معرفی شاخصهای قوی و مؤثری از زنان موحد در طول تاریخ ضربات کاری بر این اندیشه و عمل زده و حاکمیت مناسبات توحید بین انسانها و از جمله زن و مرد را در مقابل انظار تاریخ قرار داده است. مناسک حج و جایگاه هاجر یکی از این نمونهها است. بیتردید با قیمتی که خود زنان در امر مبارزه اجتماعی پرداخته و میپردازند، حقیقت و حقانیت هاجر و امثال او هر روز بیشتر شناخته و بر جسته میشود بهراستی که او مأموریت ” اقامه نماز“ را به بهترین صورت ممکن انجام داد. پس درود بر هاجر، زن یکتاپرستی که در کنار همسرش ابراهیم، پیامبر اولیالعزم خدا و فرزندش اسماعیل، پیامبر خدا، نقش و مسئولیت خود را بردوش کشید و در کنار کعبه جاویدان شد و پرچمدار طواف آخر به گرد خانه خدا گردید.
3- فرمان خدا به ابراهیم برای قربانی کردن اسماعیل
ابراهیم میدانست که ساکن کردن هاجر و اسماعیل در مکه، برای مأموریت ساختن مجدد کعبه و رونق دادن به این منطقه و به گردش انداختن مناسک حج است. اما قبل از اجرای این مأموریت ناگهان با فرمان دیگری مواجه میشود که شاید غیرمنتظره و بسیار سخت مینماید. او در خواب میبیند که بایستی فرزندش اسماعیل را در راه خدا قربانی کند. پس بار دیگر ابراهیم از فلسطین راهی مکه میشود و ظاهراً مثل هر بار به دیدار خانواده، یعنی هاجر و اسماعیل میرود. اسماعیل حالا بزرگ شده و تحت تربیت مادری چون هاجر و پدری چون ابراهیم که بعضاً به آنها سرکشی میکرده، به خودآگاهی کامل رسیده است. بقیه داستان را از خود قرآن و از سوره صافات میخوانیم:
ربّ هب لی من الصّالحین ﴿100﴾ فبشّرناه بغلامٍ حلیمٍ ﴿101﴾ فلمّا بلغ معه السّعی قال یا بنیّ إنّی أری فیالمنام أنّی أذبحک فانظر ماذا تری قال یا أبت افعل ما تؤمر ستجدنی إن شاء اللّه من الصّابرین ﴿102﴾ فلمّا أسلما وتلّه للجبین ﴿103﴾ ونادیناه أن یا إبراهیم ﴿104﴾ قد صدّقت الرّؤیا إنّا کذلک نجزی المحسنین ﴿105﴾ إنّ هذا لهو البلاء المبین ﴿106﴾ وفدیناه بذبحٍ عظیمٍ ﴿107﴾ وترکنا علیه فیالآخرین ﴿108﴾ سلام علی إبراهیم ﴿109﴾ إنّه من عبادنا المؤمنین ﴿111﴾ وبشّرناه بإسحق نبیًّا مّن الصّالحین ﴿112﴾
”ای پروردگار من مرا [فرزندی] از شایستگان بخش (100) پس او را به پسری بردبار مژده دادیم (101) و وقتی با او به جایگاه سعی رسید گفت: ای پسرک من من در خواب [چنین] میبینم که تو را سر میبرم پس ببین چه به نظرت میآید گفت: ای پدر من آنچه را ماموری بکن انشاءالله مرا از شکیبایان خواهی یافت (102) پس وقتی هر دو تن در دادند و [پسر] را به پیشانی بر خاک افکند (103) او را ندا دادیم کهای ابراهیم (104) رؤیا [ی خود] را حقیقت بخشیدی ما نیکوکاران را چنین پاداش میدهیم (105) راستی که این همان آزمایش آشکار بود (106) و او را در ازای قربانی بزرگی باز رهانیدیم (107) و در [میان] آیندگان این سنت را به جای گذاشتیم (108) درود بر ابراهیم (109) در حقیقت او از بندگان با ایمان ما بود (111) “.
آیات کاملاً روشن و واضح هستند. ابراهیم و اسماعیل هر دو از یک ابتلای سخت، سرفراز بیرون میآیند و خدا به آنها درود میفرستد و او را به فرزند دیگری بهنام اسحاق از همسر دیگرش که سارا باشد بشارت میدهد. اسحاقی که او نیز پیامبری از تبار صالحین است. اما آنچه که مهم است این است که این سنت، یعنی قربانی که شاخص فدای همه چیز در راه نزدیکی به خدا است، بهمثابه یک سنت یعنی یک قانون تغییر ناپذیر برای آیندگان از این به بعد باقی میماند (وترکنا علیه فیالآخرین). خدا باقی گذاشتن چنین سنتی را به خودش نسبت میدهد و انجام آن را شاخص عباد مؤمن بیان میکند و در ادامه میگوید که حتی اگر اسماعیل هم قربانی شده بود برتو بشارت که اسحاقی در راه است. همچنین در آیات به شخصیت و مدار ایدئولوژیک اسماعیل نیز اشاره شده است. هم در آنجا که اسماعیل به پدرش قاطعانه میگوید که دستور خدا را اجرا کن و هم وقتی میگوید که من را از ”صابران“ خواهی یافت و هم در آنجا که خدا میگوید: هر دو به فرمان من تسلیم شدند. به این ترتیب اندک اندک میتوان مقصود از ”قیام به نماز“ را هم بهتر و عمیقتر فهم کرد.
حج گزار نیز بایستی مانند ابراهیم، قبل از دیدار باخدا همه موانع وصل را کنار بزند و قمیت آن هرچه که باشد را بپردازد. ولو قیمت خونین. همه عواملی که حتی رنگ و بویی از تعلق و وابستگی داشته باشد، باید از سر راه برداشته شود. بنابراین کسی لایق دیدار خدا میشود که همه عوامل وابستگی را کشته باشد یعنی که هیچ علامتی از حیات دیگر نداشته باشد. حال میخواهد این اسماعیل باشد، یا خودش باشد و یا هر چیز دیگر.
در همین راستا حج گزار نیز باید خودش گوسفندی را به نشانه نیت و تصمیمگیری برای پشت سر گذاشتن همه عناصر وابستگی آفرین به دست خودش قربانی کند. طبعاً اسماعیل برای ابراهیم بسیار ذیقیمت بود. میدانیم که ابراهیم برای تداوم امر توحید از خدا برای خودش جانشین و ادامه دهنده میخواهد و خدا دعای او را پاسخ میدهد و به او اسماعیل را هدیه میکند. بنابراین در دستگاه ایدئولوژی توحید، اسماعیل شاخص و عامل تداوم توحید اجتماعی و استمرار رسالت ابراهیم است، از این زاویه برای ابراهیم خیلی ذی ارزش است. بنابراین قربانی کردن او بسیار سخت مینماید. اما ابراهیم که خود امتحانهای بسیاری را از سرگذارنده بود به خوبی میدانست که تداوم و استمرار حرکت تکاملی و توحیدی تاریخ انسان، قبل از اینکه مشروط به اسماعیل بهمثابه یک فرد باشد، مشروط به مشیت و اراده لایزال خدا است و اوست که بر همه چیز توانا است. بنابراین در قربانی کردن اسماعیل تردید به خود راه نمیدهد. مشکلی که ابراهیم با آن مواجه بود و در آیات فوق میتوان آن را بهخوبی فهمید این بود که ابراهیم، چگونه این موضوع را به فرزندش بگوید و نمیدانست که اسماعیل چگونه با این دستور خدا برخورد خواهد کرد. بنابراین در کمال نرمش و احتیاط، موضوع را با اسماعیل مطرح میکند. طبعاً وقتی واکنش توحیدی اسماعیل را میبیند، خیالش راحت میشود و او را به زمین میخواباند تا فرمان خدا را اجرا کند. اینجا نقطهای است که ابراهیم دیگر بهطور کامل دل از اسماعیل کنده است و بر یقین است که تداوم راه خدا حتی به بقای اسماعیل هم مشروط نیست. بلکه دقیقاً بر عکس به فدای اسماعیل مشروط است.
فراموش نکنیم که ابراهیم کسی است که در جوانی و در هنگامی که میخواستند او را به آتش بیندازند، کمکهای همه ملائک برای حفظ جانش را پس زد تا جایی که دیگر خدا خودش وارد صحنه میشود و میگوید که من خودم مستقیماً به آتش فرمان دادم که بر ابراهیم سرد و سلامت باش. ابراهیم از چنین امتحاناتی در رابطه باخودش عبور کرده بود. اما امتحان قربانی کردن اسماعیل چیزی دیگری بود زیرا ابراهیم در پیری از خدا درخواست عنصر صالحی را کرده بود که تضمین تداوم رسالت او باشد و خدا در پاسخ به این درخواست اسماعیل را به او داده بود و حالا همان خدا به او میگوید که اسماعیل را قربانی کند. به این ترتیب اولین حاجی و ”حاجی اول“ خود ابراهیم است و بعد هم اسماعیل و هاجر. سه شخصیتی که این مناسک را قبل از همه انجام داده و شکل دادند.
پس از پیروزی در این امتحان است که خدا به ابراهیم میگوید که من تو را برای مردم ” امام “ قرار دادم و ابراهیم را در مقام امامت، یعنی پیشرو بودن و سرمشق عملی بودن برای همه مردم بهرسمیت میپذیرد. به زبان سادهتر یعنی هرکاری ابراهیم کرد بقیه نیز باید همان کار را بکنند و او یک الگوی تمامعیار است. خدا دقیقاً در همین نقطه است که تأکید میکند، سنت قربانی کردن و قربانی شدن را برای تمامی کسانی که در آینده میآیند باقی میگذاریم (و ترکنا علیه فیالآخرین). یعنی که استمرار راه خدا نیازمند پرداخت مستمر از بهترینها و دوست داشتنیترینها است و همانجا خدا تأکید میکند که البته به جای اسماعیل من در موقع خودش ذبح و قربانی بزرگی را فدا خواهم کرد (و فدیناه بذبح عظیم)
وإذ ابتلی إبراهیم ربّه بکلماتٍ فأتمّهنّ قال إنّی جاعلک للنّاس إمامًا قال و من ذرّیّتی قال لا ینال عهدی الظّالمین ﴿124-بقره﴾
”و چون ابراهیم را پروردگارش با کلماتی بیازمود و وی آن همه را به انجام رسانید [خدا به او] فرمود من تو را پیشوای مردم قرار دادم [ابراهیم] پرسید از دودمانم [چطور] فرمود پیمان من به بیدادگران نمیرسد. ﴿124) ”
4- ساختن کعبه و حرمت آن
بعد از فرمان قربانی کردن اسماعیل و سرفرازی ابراهیم و اسماعیل در انجام این فرمان، دستور بنای کعبه از جانب خدا به ابراهیم صادر میشود. خدا خانه خودش را، محل تجمع و مراجعه مردم مینامد و همانطور که در آیه 96 آل عمران آمده است، تأکید میکند که این خانه اولین خانهای است که برای مردم ساخته شده است و به همین دلیل مبارک است و در آن جوهره و مضمون هدایت مستتر میباشد. این دو موضوع در آیات زیر آمده است:
إنّ أوّل بیتٍ وضع للنّاس للّذی ببکّة مبارکًا وهدًی لّلعالمین ﴿96 آل عمران ﴾
”در حقیقت نخستین خانهای که برای [عبادت] مردم نهاده شده همان است که در مکه است و مبارک و برای جهانیان [مایه] هدایت است (96) ”
وإذ بوّأنا لإبراهیم مکان البیت أن لّا تشرک بیشیئًا وطهّر بیتی للطّائفین والقائمین والرّکّع السّجود ﴿حج -26﴾ و چون برای ابراهیم جای خانه را معین کردیم [بدو گفتیم] چیزی را با من شریک مگردان و خانهام را برای طوافکنندگان و قیامکنندگان و رکوعکنندگان [و] سجدهکنندگان پاکیزهدار (26)
وإذ جعلنا البیت مثابةً لّلنّاس وأمناً واتّخذوا من مّقام إبراهیم مصلًّی وعهدنا إلی إبراهیم وإسماعیل أن طهّرا بیتی للطّائفین والعاکفین والرّکّع السّجود ﴿125بقره﴾
”و چون خانه [کعبه] را برای مردم محل اجتماع و [جای] امنی قرار دادیم [و فرمودیم] در مقام ابراهیم نمازگاهی برای خود اختیار کنید و به ابراهیم و اسماعیل فرمان دادیم که خانه مرا برای طوافکنندگان و معتکفان و رکوع و سجودکنندگان پاکیزه کنید (125)“
اگر سابقه تاریخی ساختن ”خانه“ را دنبال کنیم، میبینیم که بشر در پروسه رشد اندیشه و شناختش از جهان، در مرحلهای که دیگر از غارها خارج شد، توانست در شرایط و محیطهایی که برای حیاتش مناسبتر بودند، برای خودش «سرپناه» درست کند. طبعاً در ابتدا این سرپناه بهصورت چادر و یا با استفاده از برگ درختان و... بود و در مسیر رشد خود به استفاده از خاک و گل رسید و انسان توانست خانههای گلی درست کند و در آن به زندگی خود آنطور که برایش مناسبتر بود، سر و سامان بدهد. اما هر خانهای که هرکس میساخت، طبعاً متعلق به سازنده آن میشد و بر آن ”حکم مالکیت“ تعلق میگرفت. به این ترتیب مالکیت برای همه امری مشروع و مقبول بود.
اما کعبه همانطور که در آیه فوق آمده است، وضعیت و ”حکم“ دیگری دارد. اولین خانهای است که برای سازندهاش، ساخته نشده است، بلکه برای”ناس“ یعنی مردم ساخته شده و دقیقاً به همین دلیل ”مبارک“ است، دقیقاً به همین دلیل ”هدایت“ است. این معنی که ”خانه خدا “ همان ”خانه مردم“ است، برای همه جدید است. آگاهی و اندیشه جدیدی است که وارد فرهنگ انسانها میشود.
طبعا این معنا از آغاز برای بشر ضرورت داشته است، اما زمان ابراهیم ویژگی خاصی دارد. توضیح اینکه بعد از توفان نوح جمعیت بسیار اندکی باقی ماندند. عملکرد اصلی آنها گسترش نسل بشری بود. حالا بعد از حدود 1000سال که نسل بشری گسترش پیدا کرده و تضادهای اجتماعی نیز عمق یافته بود، استمرار مبارزات پراکنده اجتماعی به جهش نوینی بالغ شده که شاخص آن حضور پیامبر اولیالعزمی مانند ابراهیم است. این شرایط، الزامات و اسباب خودش را برای ادامه حرکت هدایت شده تاریخ نیاز دارد. ساختن خانه خدا که همان خانه مردم است، یکی از این الزامات و اسباب است. همچنین حفاظت از آن و پاک نگهداشتن آن و ارزش قابل شدن برای آن و حفظ حرمت آن، بقای یک آرمان را با تمام مفاهیم یگانه ساز آن تضمین میکند.
به کلام خدا در آیه 96 بقره که به ابراهیم میگوید خانه من محل تجمع و محل امن برای مردم است و به تعهدی که از ابراهیم و اسماعیل میگیرد که خانه مرا برای طواف کنندگان و برای ساکنان و برای رکوع کنندگان و سجده کنندگان پاکیزه نگهدار توجه کنید. و همچنین به فرمان خدا که به ”ناس “میگوید که دقیقاً پا جای پای ابراهیم بگذارید و مانند او نماز بگذارید، دقت کنید، تا هم ضرورت وجود کعبه و هم عملکرد این خانه بیشتر فهم شود.
حال هرکس که مانع تحقق این امر بشود و به این خانه که دارای حرمت است، یعنی که رعایت ضوابط آن الزامی است، تعرضی بکند با خود خدا طرف است و خدا تأکید میکند که به او عذاب الیم میچشانم. خدا در آیه زیر بار دیگر تأکید میکند که در این خانه هیچ امتیازی برای ساکنان مکه نیست. هرکس که وارد شود و با کسی که از قبل ساکن باشد، تفاوتی نمیکند. زیرا اینجا خانه من است. یعنی که خانه همه مردم است. حتماً داستان اصحاب فیل را شنیدهاید که وقتی ابرهه، حاکم یمن، با لشکری از فیل و فیل سواران میخواست برای خراب کردن خانه بیاید، ابوطالب که متولی خانه بود با عمق ایمانش گفت که ”خانه صاحب دارد و خودش از خانه دفاع میکند“. آنگاه پرندگان سجیل به فرمان خدا، لشکر فیل را متلاشی کردند.
إنّ الّذین کفروا ویصدّون عن سبیلاللّه والمسجد الحرام الّذی جعلناه للنّاس سواء العاکف فیه والباد و من یرد فیه بإلحادٍ بظلمٍ نذقه من عذابٍ ألیمٍ ﴿25- حج﴾
”بیگمان کسانی که کافر شدند و از راه خدا و مسجدالحرام که آن را برای مردم اعم از مقیم در آنجا و بادیهنشین یکسان قرار دادهایم جلوگیری میکنند و [نیز] هر که بخواهد در آنجا به ستم [از حق] منحرف شود او را از عذابی دردناک میچشانیم (25)“
نکته آخری که بایستی تأکید کنیم اینکه کعبه، مسجد و عبادتگاه معمولی نیست. تمام مساجد و عبادتگاهها بنا به خواست و نیازمندی عدهیی از مردم ساخته شده است. بهطور معمول محل مساجد و کم و کیف ساختن بنا را سازندگان آن مشخص میکنند. اما این یکی متفاوت است. هم موقعیت و هم کم و کیف و ابعاد آن را خود خدا مشخص کرده است. سازندگان آن را نیز خدا مکلف و موظف کرده است و آنها به ابتکار خود اینکار را انجام ندادهاند. قبل از شروع به ساخت، این سازندگان را در یک پروسه سخت و سنگین پرورش و امتحان به نقطه شایستگی و تطهیر و تزکیه لازم رسانده است و آنگاه فرمان ساخت خانه را داده است. زیرا که ساختن خانهای بهنام خدا، نیازمند شایستگی بسیار ویژهای است. بنابراین در خشت خشت این خانه ”او“ یعنی” الله “ متجلی است. به همین دلیل سزاوار طواف است. تنها این خانه سزاوار طواف است و بس. کانون و قلب زمین و زمان.
5- درخواستهای ابراهیم از خدا برای کعبه و مکه
ابراهیم در حالیکه به کمک اسماعیل و هاجر مشغول ساختن خانه است، در دل و در بیان خود با خدا راز و نیازهای فراوانی دارد. ابراهیم عمیقاً میداند که مشغول انجام چه کاری است. هر چند در ظاهر و در آن مقطع از زمان، کسانی که معنای ساختن این خانه را فهم کنند، نبودند و یا بسیار اندک بودند، اما ابراهیم آینده این خانه را بهوضوح میدید، ضرورت و نقش آن را عمیقاً درک میکرد و با تکیه بر همین معرفت با خدا درباره این کار اصیل و رو به آینده سخن میگفت:
وإذ یرفع إبراهیم القواعد من البیت وإسماعیل ربّنا تقبّل منّا إنّک أنت السّمیع العلیم ﴿بقره-127﴾ و هنگامی که ابراهیم و اسماعیل پایههای خانه [کعبه] را بالا میبردند [میگفتند] ای پروردگار ما از ما بپذیر که در حقیقت تو شنوای دانایی (127)
معلوم است که ابراهیم و اسماعیل در تمام لحظاتی که تکتک خشتهای خانه را حمل کرده و یکی بر دیگری سوار میکردند، حال و هوای خاصی داشتهاند. آیه فوق به این معنا اشاره دارد. وقتی که ذره ذره دیوار خانه را بالا میبردند، احساس میکردند که خدا لحظه به لحظه آنها را زیر نظر دارد، به کارشان آگاه است و آنها را میشنود. آخر آنها دائماً مشغول سخن گفتن با خدا بودند. به خدا میگفتند که این کار را از ما بپذیر. زیرا اینکار آنقدر عظیم است که هنوز خود را سزاوار و لایق آن نمیدانند. بهرغم امتحاناتی که پس داده بودند، بهرغم اینکه خدا خودش آنها را برای این کار پذیرفته و مأمور کرده بود، باز هم خود را مدیون چنین مأموریت و بدهکار عظمت آن میدیدند و از خدا میخواستند که تو به اعتبار خودت بپذیر. آخر تو همه چیز را میدانی.
وإذ قال إبراهیم ربّ اجعل هذا بلدًا آمنًا وارزق أهله من الثّمرات من آمن منهم باللّه والیوم الآخر قال و من کفر فأمتّعه قلیلاً ثمّ أضطرّه إلی عذاب النّار وبئس المصیر ﴿بقره126﴾
”و چون ابراهیم گفت پروردگارا این [سرزمین] را شهری امن گردان و مردمش را هر کس از آنان که به خدا و روز بازپسین ایمان بیاورد از فرآوردهها روزی بخش فرمود و [لی] هر کس کفر بورزد اندکی برخوردارش میکنم سپس او را با خواری به سوی عذاب آتش میکشانم و چه بد سرانجامی است (126) “
ابراهیم آنقدر شوق دارد که از خدا میخواهد که خدایا برای همیشه این آبادی را در امن و امان قرار بده و هرکس که در آن است را از میوهها و ثمرات روزی بده. سپس برای آنکه مرزبندی کرده باشد، میگوید که مقصودم کسانی است که به خدا و قیامت ایمان داشته باشند. اما خود خدا وارد میشود و برای اینکه هیچ شبههای باقی نماند مرزبندی را تیز و برجسته میکند و میگوید که کسی که کفر بورزد، اندکی بهرهمندش میکنم ولی در آن دنیا به سختی عذاب میشود. و به این ترتیب بهطور ضمنی نیز به ابراهیم میگوید که اصل دعای تو مستجاب شد. اما شوق ابراهیم باز هم ادامه دارد:
ربّنا واجعلنا مسلمین لک و من ذرّیّتنا أمّةً مّسلمهً لّک وأرنا مناسکنا وتب علینآ إنّک أنت التّوّاب الرّحیم ﴿128 -بقره﴾
”پروردگارا ما را تسلیم [فرمان] خود قرار ده و از نسل ما امتی فرمانبردار خود [پدید آر] و آداب دینی ما را به ما نشان ده و بر ما ببخشای که تویی توبهپذیر مهربان (128) “
وإذ قال إبراهیم ربّ اجعل هذا البلد آمنًا واجنبنی وبنیّ أن نّعبد الأصنام ﴿- 35﴾ ربّ إنّهنّ أضللن کثیرًا مّن النّاس فمن تبعنی فإنّه منّی و من عصانی فإنّک غفور رّحیم ﴿36- ابراهیم﴾ و [یاد کن] هنگامی را که ابراهیم گفت پروردگارا این شهر را ایمن گردان و مرا و فرزندانم را از پرستیدن بتان دور دار (35) پروردگارا آنها بسیاری از مردم را گمراه کردند پس هر که از من پیروی کند بیگمان او از من است و هر که مرا نافرمانی کند به یقین تو آمرزنده و مهربانی (36)
ابراهیم از خدا میخواهد که من و اسماعیل را از تسلیم شدگان به خودت قرار بده. این حرف بعد از داستان قربانی کردن اسماعیل است که خدا در آنجا تسلیم شدن آنها را یک بار مهر کرد. ولی ابراهیم چون میداند که تا خودش و اسماعیل زنده هستند، امتحان تمام نمیشود، باز هم از خدا چنین درخواستی دارد، اما این بار این درخواست را برای خودش به تنهایی نمیخواهد و رو به آینده برای امتی که پیروان او هستند نیز دعا میکند. حتماً میدانید که دعای ابراهیم و امثال او حتماً مستجاب میشود، زیرا در بالاترین درجات تطبیق با ”وجود“ هستند. ضمنا ابراهیم در اینجا از خدا میخواهد که مناسک ما را نیز به ما بیاموز. (در این رابطه با مناسک بعداً صحبت میکنیم). - ابراهیم باز هم به دعا ادامه میدهد و از خدا میخواهد که:
ربّنا وابعث فیهم رسولاً مّنهم یتلوا علیهم آیاتک ویعلّمهم الکتاب والحکمه ویزکّیهم إنّک أنت العزیز الحکیم ﴿129- بقره﴾ ”پروردگارا در میان آنان فرستادهای از خودشان برانگیز تا آیات تو را بر آنان بخواند و کتاب و حکمت به آنان بیاموزد و پاکیزهشان کند زیرا که تو خود شکستناپذیر حکیمی (129) “
ابراهیم در اینجا بهعنوان آخرین طلب از خدا میخواهد که در میان امت این شهر، رسولی را قرار بده که آیات تو را بخواند و... . در رابطه با مستجاب شدن این دعا بایستی به کلام پیامبر خاتم، حبیب خدا اشاره کنیم که در رابطه با جایگاه خودش گفت: أنا دعوه إبراهیم و بشری عیسی، من همان دعای ابراهیم و بشارت عیسی هستم. پس دعای ابراهیم به بهترین شکل ممکن در وجود محمد حبیب مستجاب شد.
بعد از این دعاها و پاسخ ها و تضمینها، خدا میگوید که هرکس از آیین و کیش ابراهیم دست بردارد حقا که سفیه و نادان است. آیا اینطور نیست؟
و من یرغب عن مّلّة إبراهیم إلاّ من سفه نفسه ولقد اصطفیناه فیالدّنیا وإنّه فیالآخرهٴ لمن الصّالحین ﴿ 130﴾ إذ قال له ربّه أسلم قال أسلمت لربّ العالمین ﴿131-بقره﴾
”و چه کسی جز آنکه به سبکمغزی گراید از آیین ابراهیم روی برمیتابد و ما او را در این دنیا برگزیدیم و البته در آخرت [نیز] از شایستگان خواهد بود (130) هنگامی که پروردگارش به او فرمود تسلیم شو گفت به پروردگار جهانیان تسلیم شدم (131) “
6- رجم نمادهای شیطان در مسیر قربانگاه
در حال حاضر سه نماد شیطان در نزدیکی کعبه، در منطقه منی و در فاصله تقریباً 6 کیلومتری قرار دارد که حج کنندگان بایستی این سه نماد را رجم یا سنگسار کنند. مقصود از رجم کردن، زدن 7 سنگ به نشانه تهاجم مستمر و بیوقفه به شیطان و تاراندن او میباشد. در تواریخ و قصص انبیا آمده است که وقتی ابراهیم برای قربانی کردن اسماعیل به سوی قربانگاه قدم برمیداشت و از مکه فاصله میگرفت و میرفت تا فرمان خدا را به اجرا در آورد، شیطان سه بار در هیأت یک فرد به او نزدیک شده و در او وسوسه میکرد که چرا میخواهی فرزندت را قربانی کنی و شاید هزاران وسوسه دیگر که ما نمیدانیم چه بوده و در درون ابراهیم چه میگذشته است.
اما واقعیت این است که پرداخت کردن در راه خدا، آن هم پرداخت فرزندی مثل اسماعیل که شاخص امید به آینده هدایت یک امت است، بسیار سنگین میباشد. حتی اگر پیامبر خدا هم باشی، از آنجا که ساخت و بافت انسان دارای دو وجه فجور و تقوا است، در بزنگاه امتحان و ابتلا، وسوسه که کارکرد شیطان، یعنی همان ضدانسان، است، به درجات مختلف بسراغ آدمی میآید. این مهم نیست که چنین وسوسههایی سراغ آدمی میآید، مهم این است که با این وسوسهها هرکس چه میکند. آیا به خدا پناه میبرد، یا شیطان را همراهی میکند. حال در این سختترین امتحان، ابراهیم نیز با شیطان مواجه میشود. اما از آنجا که ابراهیم، تصمیم خود را مبنی بر انجام فرمان خدا گرفته و با تکیه بر بالاترین کارکرد انسانی یک انسان یعنی ”انتخاب“، مصمم بود که اسماعیل را در راه خدا قربانی کند، در تهاجم و نبرد با شیطان تردید به خود راه نمیدهد و با سنگ به او حملهور میشود، بهنحوی که میگویند شیطان به سرعت فرار میکند. اما شیطان دست بردار نیست و چند قدم آنطرفتر مجدداً ظاهر میشود. ابراهیم مجدداً تهاجم را با پرتاب سنگ و هجوم به سمت او تکرار میکند و پس از بار سوم که شیطان مورد تهاجم ابراهیم قرار میگیرد، ناچار صحنه را ترک میکند.
در اینجا ابراهیم و اسماعیل دیگر به قربانگاه در همان منطقه منی نزدیک شدهاند و ابراهیم در خلوص کامل شروع به قربانی کردن یعنی کشیدن کارد به گلوی اسماعیل میکند. اما میدانیم که کارد به فرمان خدا، گلوی اسماعیل را نمیبرد. ابراهیم از شدت ناراحتی و اینکه نمیتواند فرمان خدا را اجرا کند، چنان کارد را به سنگی میکوبد که سنگ شکاف برمیدارد و ناله از کارد بلند میشود که: الخلیل یأمرنی و الجلیل ینهانی. ابراهیم خلیل به من امر میکند که ببر، اما خدای جلیل مرا از بریدن نهی میکند. . در اینجا بود که ندای جبرئیل آمد که: ... . قد صدقت الرؤیا، ای ابراهیم صداقت خود را در خوابی که دیده بودی اثبات کردی و قربانی از تو پذیرفته شد. ابراهیم پرداخت خونینی که میبایستی در راه خدا بکند را انجام داد و بعد از این پرداخت است که طبق آیات قرآن سزاوار مقام «امامت» میشود و خدا به او میگوید که من تو را، امام این امت قرار دادم. یعنی پیشوایی که کارهایش سرمشق کارهای مردم است.
7- بیابانهای عرفه و مشعر الحرام و منی
این بیابانها بر سر راه طائف به مکه قرار دارند و بهطور معمول ابراهیم در هنگام سفر از فلسطین به مکه، از آنها همیشه عبور میکرده است. اما این بار که برای قربانی کردن اسماعیل مأمور شده بود، در هنگام نزدیک شدن به مکه، و وقتی آخرین کوهها و بیابانها را طی میکرده، حتماً که اندیشههای فراوانی از ذهنش عبور میکرده و شاید که در همین مسیر، محلی بهنام منی محل قربانی کردن اسماعیل را نیز انتخاب کرده است. زیرا وقتی ابراهیم برای اجرای حکم خدا در مورد اسماعیل، دست او را میگیرد و به بهانه جمعآوری هیزم از محل سکونت هاجر دور میشود به سوی منی میآید. در همین مسیر است که شیطان بر آنها ظاهر شد و ابراهیم با سنگسار کردن شیطان، او را راند و واجب خود را ادا کرد.
این سه بیابان را امروز حاجیان بهعنوان قسمت اول حج و قبل از طواف طی میکنند. مسیر همان مسیر ابراهیم است، همه ما از زمان ابراهیم تا قیامت همان راهی را بایستی برویم که ابراهیم رفت. اسامی این بیابانها خود دال بر محتوای آنها و نزدیک شدن به درک توحیدی از مسیر زندگی و نبرد انسان تا رسیدن به جامعه بیطبقه توحید است. بیابان عرفه، سرزمین شناخت، بیابان مشعر سرزمین ادراک و شناخت عمیق، بیابان منی، که به سرزمین آرزوها و عشق ترجمه شده و میدان جنگ با شیطان و قربانی کردن است. این خلاصه زندگی هر انسان و مسیری است که بایستی آن را طی کند تا لایق طواف خانه خدا و دیدار با او بشود و لبیکی که خطاب به خدا میگوید برآمده از عمل او باشد. زیرا در ارزیابی نهایی، این عمل انسان است که در ترازوی سنجش قرار میگیرد.
پس هر حاجی در شروع مناسک بایستی مسیر حرکت ابراهیم را در پیش بگیرد و پا جای پای او بگذارد. در طول مسیر لبیک گویان باشد، شیطان را سنگسار کند و قربانی کند تا بتواند وارد عید قربان شده و آنگاه به طواف برود.
1- حجر الاسود 2- در کعبه 3- ناودان رحمت 4- قرنیزهای مایل 5- دیوار اسماعیل 6- ملتزم (فاصله بین حجر الاسود و در کعبه) 7- مقام ابراهیم 8- رکن حجر الاسود 9- رکن یمن 10- رکن شام 11- رکن عراق 12 –پرده کعبه 13- خط فرضی شروع طواف.