یکی از سرکردگان ریزشی سپاه پاسداران در نامههایی به نوریزاد از نزدیکان قبلی خامنهای، پرده از گوشههایی از جنایات تکاندهنده در حاکمیت آخوندی و نقش ولیفقیه ارتجاع و سپاه پاسداران بر میدارد. برملا شدن این جنایات که پی آمد شکستن طلسم ولایت فاسد خامنهای و زهر اتمی و حقوقبشر است، خود از علائم مرحله پایانی نظام آخوندیست.
در یکی از این نامهها به جزئیات ترور عبدالرحمان قاسملو دبیرکل وقت حزب دموکرات کردستان ایران پرداخته و در مورد تشدید ترویسم صادراتی رژیم در آستانه در هم شکستن استراتژی جنگ ضدمیهنی خمینی توسط ارتش آزادیبخش ملی ایران، مینویسد:
«رفسنجانی بهعنوان نماینده تامالاختیار امام نیک پی برده بود که بنبست جنگ عنقریب ایران را وادار به پذیرش راهحل سیاسی خواهد کرد و او بیش از این نگران نضج جریانها و رهبران مخالف جمهوری اسلامی بود و میاندیشید بزرگترین معضل و عامل براندازی پس از جنگ گروههای معارض و رهبران مخالف خواهند بود پس اتاق فکری تشکیل داده بود که در آن اتاق رهبر فعلی، ری شهری، حسین شریعتمداری، علی اکبر ولایتی، منوچهر متکی، علی آقامحمدی و از سپاه، رضایی، ذوالقدر و لطفیان نیز عضویت داشتند. دستور کار، شناسایی سران مخالف نظام و ترور آنان در داخل و خارج کشور بود. لیستی حدود ١٠٠ نفره تهیه شده بود که در صدر آن لیست مسعود رجوی و قاسملو قرار داشت. در این راستا سر تیم ترور قاسملو کسی جز محمد جوادی نبود».... .
نویسنده نامه ضمن ذکر جزئیاتی در مورد طراحی و ترور قاسملو و اعزام پاسدار محمد جوادی با اسم مستعار صحرارودی به اتریش با پوشش دیپلوماتیک، ادامه میدهد:
«صحرارودی یا همان محمد جوادی بهمحض ورود به اتریش با برخورداری از حکم ویژه از علی اکبر ولایتی کوشید تا ملاقات با قاسملو را به شکل انفرادی و در ویلایی در حومه وین شکل دهد اما قاسملو این پیشنهاد را نپذیرفت و مکان ملاقات را در آپارتمان دفتر کار خود و با حضور دستیارانش تعیین کرد. با این پیشنهاد طرح ترور ریخته شد»...
سرکرده ریزشی سپاه، در ادامه مطلب با نقل اظهاراتی که مستقیماً از رئیس دفتر علی لاریجانی (همان صحرارودی یا پاسدار جوادی) شنیده، اضافه میکند:
«مستقیم از خود جوادی شنیدم که گفت:“ هر دو به اتاق دیگری رفتیم. گفتگوها کوتاه بود. کار را به جاهای باریک کشاندم. جوری که صحبت کوتاه ما به سرعت به مشاجره لفظی کشیده شد. من (صحرا رودی) بلافاصله دست به کمر بردم و کلتم را بیرون کشیدم و شلیک کردم. بدبختانه گلولهام کار او را نساخت و به مغز او نخورد. زخمیاش کرد و به زمینش انداخت. هول شدم. گلولههای بعدی را نتوانستم درست شلیک کنم. قاسملو هم کلت داشت. حالا نوبت او بود که اولین و دومین گلوله را به زیر بغل و ناحیه گردن من شلیک کند. بالاخره یکی از گلولههای من به مغز قاسملو خورد و کارش را ساخت».
در ادامه همین نامه، در مورد طرز کار سیاسی و تبلیغاتی رژیم و نسبت دادن جنایت تروریستی خود به مجاهدین و کلان بهرهبرداریهای رژیم از تسهیلات دیپلوماتیک و مماشاتگران بینالمللی، مینویسد:
«گزارش واقعه عصر آن روز با کد رمز به دست منوچهر متکی میرسد. ساعتهایی بعد یکی از شبکههای تلویزیونی اتریش خبر و گزارشی از تیراندازی و ترور در آپارتمان قاسملو را که توسط همسایگان به اطلاع پلیس رسیده بود را پخش میکند که در آن گزارش، تصویری از صحرارودی بیهوش در بیمارستانهای اتریش نیز دیده میشود. اتاق فکر در ایران قبل از هر واکنشی، خبری را از سوی وزارتخارجه در اخبار شب شبکه یک ایران با این فحوا که مذاکرات مهمی فیمابین دیپلوماتهای ایرانی و عبدالرحمن قاسملو با هدف حل و فصل اختلافات در جریان بوده است که سازمان مجاهدین (منافقین) که از این توافق ناخشنود بودهاند با حمله مسلحانه به دفتر قاسملو وی و همکاران و دیپلوماتهای ایرانی را ترور کردهاند و وزارتخارجه حفظ جان دیپلوماتهای خود را از دولت اتریش میخواهد. در همان ساعتهای اولیه شاه مهری مجروح نیز توسط پلیس اتریش بازداشت و هویت دیپلوماتیکش برملا میشود. فردای آن روز هیأتی از وزارتخارجه ایران راهی اتریش میشود و علاوه بر پیگیری وضعیت دیپلوماتهای مجروح ایرانی، با کورت والدهایم صدراعظم وقت اتریش ملاقات و خواستار انتقال سریع دیپلوماتهای مجروح برای مداوا به تهران میشود. یازده روز بعد صحرارودی و شاه مهری با برانکارد از بیمارستان به هواپیمای ایران ایر منتقل و به ایران بازگشته و در اتاقی اختصاصی در بیمارستان بقیهالله سپاه بستری میشوند. مداوای آنان حدود دو ماه به درازا کشیده میشود.
سرکرده ریزشی سپاه درباره جنایات بعدی صحرارودی یا همان محمد جعفری سر دفتر رئیس مجلس ارتجاع نیز چنین چه در سرکوب قیام دانشجویان و جوانان تهران در سال 78 و چه در ارتباط با حزب مالکی در عراق و صدور عوامل رژیم در نیروهای ویژه سرکوبگر حکومت مالکی، مینویسد:
«… جعفری در سرکوب جنبش دانشجویی ١٨ تیر نقش ویژهیی داشته است و در محافل خصوصی به حضورش بهصورت لباسشخصی در سرکوب و دستگیری دانشجویان اشاره داشته و گفته است (نقل قول مستقیم) : زمانی که دانشجویان به سمت بیت رهبری و بازار تهران سرازیر شدند شیرازه قرارگاه ثارالله از هم پاشیده شده بود و بیم شکسته شدن دروازههای بیت او را بر آن داشته بود تا با موتور دانشجویان را زیر بگیرد… . با روی کار آمدن احمدینژاد وی نیز به یکی از عناصر کلیدی در حوزه امنیتی دولت مبدل شد و به سمت جانشین دبیر شورای عالی امنیت ملی برگزیده شد و نقشی کلیدی در سازماندهی سپاه بدر داشت که اکنون حدود پانزدههزار نفرند و اکثریت آنها جذب ارتش و پلیس عراق شدهاند... . معاون قدیمی و تحت امرش کاظمی قمی هم بهعنوان سفیر نقش هماهنگکننده و ارتباط با حزبالدعوه جعفری و مالکی و مراجع نجف و کربلا با پوشش بازسازی عتبات را عهدهدار شد. او در این مسئولیت بود که در یازدهم ژانویه ٢٠٠٧ به محاصره نیروهای آمریکایی در اربیل عراق افتاد اما با نفوذ و مداخله مستقیم جلال طالبانی آزاد و سریعاً به ایران بازگشت اما نیروهای تحت امرش ماهها در اسارت آمریکاییها ماندند. بعد از این حادثه وی مدتی از انظار پنهان بود اما اکنون بیش از یک سال است که به شکل صوری رئیس دفتر علی لاریجانی رئیس مجلس شده است. اما بدون شک دارای مسئولیتهای امنیتی است و این عنوان مسئولیتی پوششی است… . نوریزاد عزیز، باز میگویم: اگر یک روز بفرض محال به دفتر سردار پاسدار دکتر علی لاریجانی – رئیس مجلس- راه یافتی به زخم گردن رئیس دفترش دقت کن. این یک سندی است که با مرگ او نیز پاک نمیشود.
یادآوری میکنیم که در نخستین نامهیی که از این سرکرده سپاه پاسداران در سال 91 منتشر شده، درباره قتلعام زندانیان سیاسی در سال 67 چنین آمده است:
«من حالا میفهمم خروج یک کمپرسی جنازه جوانان هجده و نوزده ساله از در زندان اوین در سال شصت وهفت هیچ تعریفی جز جنایت نداشته و من که سالها پیش این کمپرسیهای پر از جنازه را به چشم خود دیده بودم و آن را به اسم ضرورت انقلابی توجیه کرده بودم، یک کور به تمام معنا بودهام. کوری که بهصورت ظاهر چشمداشته اما جنایت را به ضرورت تفسیر کرده و از روی خون بچههای مردم گذشته و بر آن پا نهاده است».
وی درباره برنامه اتمی روابط رژیم با روسیه و سرمایهگذاری و هزینههای هنگفت خامنهای برای حفظ حکومت بشار اسد، نیز نوشته بود:
«در یکی از نوشتههایت به مسأله هستهیی گفتی ”قمار هستهای“. من خودم از نزدیک در جریان این قمار بودهام. بخش وسیعی از کارهای سایت نطنز و فردو را از طریق دوستان بلافصل خود تعقیب میکردم. که قرار بالا دستیها از این ”استفاده صلح آمیز“ چه بوده و قرار بوده به کجاها نیز ختم شود! نمیخواهم در این خصوص پردهدری کنم اما ورود ما به این قمار با تأکید مستقیم همان مولایی صورت گرفت که این روزها برای خروج از بنبستهای بینالمللی میلیارد میلیارد به حساب چین، روسیه پول واریز میکند که هوایش را در نشستهای بینالمللی داشته باشند و هر طور شده بشار اسد را بر تخت خونینش حفظ کنند.
جالب نیست؟ سابقا ما به چین و روسیه پول میدادیم که برای ما نیروگاهی بسازند و جنسی به ما بفروشند اما این روزها این دو کشور زیرک بهخاطر نگهداشتن بشار اسد از کیسه مردم ما پول بر میدارند. بساط این قمار بزرگ که عواقب باخت آن حالا حالاها گریبانگیر ملت ایران است توسط رهبری صورت گرفته و میگیرد که همین کارش میتوانست او را به محکمه بکشاند و او را ساقط کند»
مهره ریزشی سپاه درباره موقعیت خامنهای و سرمایهگذاریش روی سپاه پاسداران بهعنوان ابزار اصلی سرکوب و صدور تروریسم و حفظ رژیم ولایتفقیه، نوشته است:
«رهبری همه سرمایهاش را در قمار زندگیاش به دست سپاه سپرده تا سپاه همین سرمایه را در چیزی به اسم ”ماندن بر قدرت“ برایش سرمایهگذاری کند، این رهبر مدتهاست که خود به دست خود ساقط شده. طبق همان موازین و اصولی که در عرف و شرع، حقانیت و بقای یک ولیفقیه را با آن میسنجند. مگر میشود ولیفقیه دستش به خون مردم آلوده شده باشد و هنوز نورچشمی خدا باشد؟
رهبر از آقای رحیم صفوی پرسید اگر مردم ریختند به خیابانها و زدند و شکستند و آتش زدند حاضری با تانک از رویشان بگذری؟ رحیم صفوی گفت بله و آقا حکمش را داد دستش».
سرکرده ریزشی سپاه، در مورد سیاستهای ورشکسته و قدرتنماییهای کاذب رژیم و پروژه فاجعهبار و ضدایرانی و ضدانسانی دستیابی به سلاح اتمی نیز، که توسط مقاومت ایران افشا شد و طناب زهر اتمی را به گردن رژیم خونآشام ولایتفقیه انداخت، نوشته است:
«حرف آخر من درباره این روزهای مردم بیدفاع ایران است که اسیر مشتی ابله شدهاند. این رئیسجمهوری ابلهی که میگفت: ”آنقدر قطعنامه بر علیه ما صادر کنند تا قطعنامه دونشون پاره بشه“ بیاید و این بساط بینالمللی را که علیه ما پهن شده جمع کند. رئیسجمهوری که دلبخواه شخص رهبر بود و او همه چیزش را فدای بالا آمدنش کرد حالا بیاید و این فلاکت را از سر ایران و ایرانی کنار بزند.
من دیدم نمایندگان ابلهتر مجلس دو فوریت بستن تنگه هرمز را تصویب کردهاند این نامه را نوشتم تا بهعنوان یک کارشناس نظامی بگویم همه عده و عرضه ما در مقابل ناتو و ناوهای جنگی آمریکا زیاد زیاد دوام بیاورد نهایتاً دوازده ساعت تا یک روز است. بعدش که همه زیرساختهای ما را زدند و کاری هم از موشکهای مشکوک ما بر نیامد، ملت ما را گلوله میکنند و میفرستند به چهل سال قبل. میرویم پشت سر افغانستان و کاسه گدایی در دست میگیریم.
در این قمار هستهای، ابله باشند اعضای آژانس که باورکنند این همه تأسیسات روزمینی و زیرزمینی رهبر برای استفاده صلحآمیز از دانش هستهیی بوده و برای غنیسازی بیست درصدی اورانیوم. جناب رهبر گفت که ما دروغ نمیگوییم و غیر از استفاده صلحآمیز قصد و غرضی نداشتهایم و نداریم. این یک دروغ علنی و آشکار است. خود او و خیلی از ماها میدانیم که این حرف یک دروغ استراتژیک و مصلحتی است. یک دروغ از طرف کسی که برای حفظ نظام هم نباید دروغ بگوید. چرا که دروغ به این بزرگی اول برآیندش همین سقوط اوست از منصبی که بر آن نشسته و دست از آن نمیکشد».
در یکی از این نامهها به جزئیات ترور عبدالرحمان قاسملو دبیرکل وقت حزب دموکرات کردستان ایران پرداخته و در مورد تشدید ترویسم صادراتی رژیم در آستانه در هم شکستن استراتژی جنگ ضدمیهنی خمینی توسط ارتش آزادیبخش ملی ایران، مینویسد:
«رفسنجانی بهعنوان نماینده تامالاختیار امام نیک پی برده بود که بنبست جنگ عنقریب ایران را وادار به پذیرش راهحل سیاسی خواهد کرد و او بیش از این نگران نضج جریانها و رهبران مخالف جمهوری اسلامی بود و میاندیشید بزرگترین معضل و عامل براندازی پس از جنگ گروههای معارض و رهبران مخالف خواهند بود پس اتاق فکری تشکیل داده بود که در آن اتاق رهبر فعلی، ری شهری، حسین شریعتمداری، علی اکبر ولایتی، منوچهر متکی، علی آقامحمدی و از سپاه، رضایی، ذوالقدر و لطفیان نیز عضویت داشتند. دستور کار، شناسایی سران مخالف نظام و ترور آنان در داخل و خارج کشور بود. لیستی حدود ١٠٠ نفره تهیه شده بود که در صدر آن لیست مسعود رجوی و قاسملو قرار داشت. در این راستا سر تیم ترور قاسملو کسی جز محمد جوادی نبود».... .
نویسنده نامه ضمن ذکر جزئیاتی در مورد طراحی و ترور قاسملو و اعزام پاسدار محمد جوادی با اسم مستعار صحرارودی به اتریش با پوشش دیپلوماتیک، ادامه میدهد:
«صحرارودی یا همان محمد جوادی بهمحض ورود به اتریش با برخورداری از حکم ویژه از علی اکبر ولایتی کوشید تا ملاقات با قاسملو را به شکل انفرادی و در ویلایی در حومه وین شکل دهد اما قاسملو این پیشنهاد را نپذیرفت و مکان ملاقات را در آپارتمان دفتر کار خود و با حضور دستیارانش تعیین کرد. با این پیشنهاد طرح ترور ریخته شد»...
سرکرده ریزشی سپاه، در ادامه مطلب با نقل اظهاراتی که مستقیماً از رئیس دفتر علی لاریجانی (همان صحرارودی یا پاسدار جوادی) شنیده، اضافه میکند:
«مستقیم از خود جوادی شنیدم که گفت:“ هر دو به اتاق دیگری رفتیم. گفتگوها کوتاه بود. کار را به جاهای باریک کشاندم. جوری که صحبت کوتاه ما به سرعت به مشاجره لفظی کشیده شد. من (صحرا رودی) بلافاصله دست به کمر بردم و کلتم را بیرون کشیدم و شلیک کردم. بدبختانه گلولهام کار او را نساخت و به مغز او نخورد. زخمیاش کرد و به زمینش انداخت. هول شدم. گلولههای بعدی را نتوانستم درست شلیک کنم. قاسملو هم کلت داشت. حالا نوبت او بود که اولین و دومین گلوله را به زیر بغل و ناحیه گردن من شلیک کند. بالاخره یکی از گلولههای من به مغز قاسملو خورد و کارش را ساخت».
در ادامه همین نامه، در مورد طرز کار سیاسی و تبلیغاتی رژیم و نسبت دادن جنایت تروریستی خود به مجاهدین و کلان بهرهبرداریهای رژیم از تسهیلات دیپلوماتیک و مماشاتگران بینالمللی، مینویسد:
«گزارش واقعه عصر آن روز با کد رمز به دست منوچهر متکی میرسد. ساعتهایی بعد یکی از شبکههای تلویزیونی اتریش خبر و گزارشی از تیراندازی و ترور در آپارتمان قاسملو را که توسط همسایگان به اطلاع پلیس رسیده بود را پخش میکند که در آن گزارش، تصویری از صحرارودی بیهوش در بیمارستانهای اتریش نیز دیده میشود. اتاق فکر در ایران قبل از هر واکنشی، خبری را از سوی وزارتخارجه در اخبار شب شبکه یک ایران با این فحوا که مذاکرات مهمی فیمابین دیپلوماتهای ایرانی و عبدالرحمن قاسملو با هدف حل و فصل اختلافات در جریان بوده است که سازمان مجاهدین (منافقین) که از این توافق ناخشنود بودهاند با حمله مسلحانه به دفتر قاسملو وی و همکاران و دیپلوماتهای ایرانی را ترور کردهاند و وزارتخارجه حفظ جان دیپلوماتهای خود را از دولت اتریش میخواهد. در همان ساعتهای اولیه شاه مهری مجروح نیز توسط پلیس اتریش بازداشت و هویت دیپلوماتیکش برملا میشود. فردای آن روز هیأتی از وزارتخارجه ایران راهی اتریش میشود و علاوه بر پیگیری وضعیت دیپلوماتهای مجروح ایرانی، با کورت والدهایم صدراعظم وقت اتریش ملاقات و خواستار انتقال سریع دیپلوماتهای مجروح برای مداوا به تهران میشود. یازده روز بعد صحرارودی و شاه مهری با برانکارد از بیمارستان به هواپیمای ایران ایر منتقل و به ایران بازگشته و در اتاقی اختصاصی در بیمارستان بقیهالله سپاه بستری میشوند. مداوای آنان حدود دو ماه به درازا کشیده میشود.
سرکرده ریزشی سپاه درباره جنایات بعدی صحرارودی یا همان محمد جعفری سر دفتر رئیس مجلس ارتجاع نیز چنین چه در سرکوب قیام دانشجویان و جوانان تهران در سال 78 و چه در ارتباط با حزب مالکی در عراق و صدور عوامل رژیم در نیروهای ویژه سرکوبگر حکومت مالکی، مینویسد:
«… جعفری در سرکوب جنبش دانشجویی ١٨ تیر نقش ویژهیی داشته است و در محافل خصوصی به حضورش بهصورت لباسشخصی در سرکوب و دستگیری دانشجویان اشاره داشته و گفته است (نقل قول مستقیم) : زمانی که دانشجویان به سمت بیت رهبری و بازار تهران سرازیر شدند شیرازه قرارگاه ثارالله از هم پاشیده شده بود و بیم شکسته شدن دروازههای بیت او را بر آن داشته بود تا با موتور دانشجویان را زیر بگیرد… . با روی کار آمدن احمدینژاد وی نیز به یکی از عناصر کلیدی در حوزه امنیتی دولت مبدل شد و به سمت جانشین دبیر شورای عالی امنیت ملی برگزیده شد و نقشی کلیدی در سازماندهی سپاه بدر داشت که اکنون حدود پانزدههزار نفرند و اکثریت آنها جذب ارتش و پلیس عراق شدهاند... . معاون قدیمی و تحت امرش کاظمی قمی هم بهعنوان سفیر نقش هماهنگکننده و ارتباط با حزبالدعوه جعفری و مالکی و مراجع نجف و کربلا با پوشش بازسازی عتبات را عهدهدار شد. او در این مسئولیت بود که در یازدهم ژانویه ٢٠٠٧ به محاصره نیروهای آمریکایی در اربیل عراق افتاد اما با نفوذ و مداخله مستقیم جلال طالبانی آزاد و سریعاً به ایران بازگشت اما نیروهای تحت امرش ماهها در اسارت آمریکاییها ماندند. بعد از این حادثه وی مدتی از انظار پنهان بود اما اکنون بیش از یک سال است که به شکل صوری رئیس دفتر علی لاریجانی رئیس مجلس شده است. اما بدون شک دارای مسئولیتهای امنیتی است و این عنوان مسئولیتی پوششی است… . نوریزاد عزیز، باز میگویم: اگر یک روز بفرض محال به دفتر سردار پاسدار دکتر علی لاریجانی – رئیس مجلس- راه یافتی به زخم گردن رئیس دفترش دقت کن. این یک سندی است که با مرگ او نیز پاک نمیشود.
یادآوری میکنیم که در نخستین نامهیی که از این سرکرده سپاه پاسداران در سال 91 منتشر شده، درباره قتلعام زندانیان سیاسی در سال 67 چنین آمده است:
«من حالا میفهمم خروج یک کمپرسی جنازه جوانان هجده و نوزده ساله از در زندان اوین در سال شصت وهفت هیچ تعریفی جز جنایت نداشته و من که سالها پیش این کمپرسیهای پر از جنازه را به چشم خود دیده بودم و آن را به اسم ضرورت انقلابی توجیه کرده بودم، یک کور به تمام معنا بودهام. کوری که بهصورت ظاهر چشمداشته اما جنایت را به ضرورت تفسیر کرده و از روی خون بچههای مردم گذشته و بر آن پا نهاده است».
وی درباره برنامه اتمی روابط رژیم با روسیه و سرمایهگذاری و هزینههای هنگفت خامنهای برای حفظ حکومت بشار اسد، نیز نوشته بود:
«در یکی از نوشتههایت به مسأله هستهیی گفتی ”قمار هستهای“. من خودم از نزدیک در جریان این قمار بودهام. بخش وسیعی از کارهای سایت نطنز و فردو را از طریق دوستان بلافصل خود تعقیب میکردم. که قرار بالا دستیها از این ”استفاده صلح آمیز“ چه بوده و قرار بوده به کجاها نیز ختم شود! نمیخواهم در این خصوص پردهدری کنم اما ورود ما به این قمار با تأکید مستقیم همان مولایی صورت گرفت که این روزها برای خروج از بنبستهای بینالمللی میلیارد میلیارد به حساب چین، روسیه پول واریز میکند که هوایش را در نشستهای بینالمللی داشته باشند و هر طور شده بشار اسد را بر تخت خونینش حفظ کنند.
جالب نیست؟ سابقا ما به چین و روسیه پول میدادیم که برای ما نیروگاهی بسازند و جنسی به ما بفروشند اما این روزها این دو کشور زیرک بهخاطر نگهداشتن بشار اسد از کیسه مردم ما پول بر میدارند. بساط این قمار بزرگ که عواقب باخت آن حالا حالاها گریبانگیر ملت ایران است توسط رهبری صورت گرفته و میگیرد که همین کارش میتوانست او را به محکمه بکشاند و او را ساقط کند»
مهره ریزشی سپاه درباره موقعیت خامنهای و سرمایهگذاریش روی سپاه پاسداران بهعنوان ابزار اصلی سرکوب و صدور تروریسم و حفظ رژیم ولایتفقیه، نوشته است:
«رهبری همه سرمایهاش را در قمار زندگیاش به دست سپاه سپرده تا سپاه همین سرمایه را در چیزی به اسم ”ماندن بر قدرت“ برایش سرمایهگذاری کند، این رهبر مدتهاست که خود به دست خود ساقط شده. طبق همان موازین و اصولی که در عرف و شرع، حقانیت و بقای یک ولیفقیه را با آن میسنجند. مگر میشود ولیفقیه دستش به خون مردم آلوده شده باشد و هنوز نورچشمی خدا باشد؟
رهبر از آقای رحیم صفوی پرسید اگر مردم ریختند به خیابانها و زدند و شکستند و آتش زدند حاضری با تانک از رویشان بگذری؟ رحیم صفوی گفت بله و آقا حکمش را داد دستش».
سرکرده ریزشی سپاه، در مورد سیاستهای ورشکسته و قدرتنماییهای کاذب رژیم و پروژه فاجعهبار و ضدایرانی و ضدانسانی دستیابی به سلاح اتمی نیز، که توسط مقاومت ایران افشا شد و طناب زهر اتمی را به گردن رژیم خونآشام ولایتفقیه انداخت، نوشته است:
«حرف آخر من درباره این روزهای مردم بیدفاع ایران است که اسیر مشتی ابله شدهاند. این رئیسجمهوری ابلهی که میگفت: ”آنقدر قطعنامه بر علیه ما صادر کنند تا قطعنامه دونشون پاره بشه“ بیاید و این بساط بینالمللی را که علیه ما پهن شده جمع کند. رئیسجمهوری که دلبخواه شخص رهبر بود و او همه چیزش را فدای بالا آمدنش کرد حالا بیاید و این فلاکت را از سر ایران و ایرانی کنار بزند.
من دیدم نمایندگان ابلهتر مجلس دو فوریت بستن تنگه هرمز را تصویب کردهاند این نامه را نوشتم تا بهعنوان یک کارشناس نظامی بگویم همه عده و عرضه ما در مقابل ناتو و ناوهای جنگی آمریکا زیاد زیاد دوام بیاورد نهایتاً دوازده ساعت تا یک روز است. بعدش که همه زیرساختهای ما را زدند و کاری هم از موشکهای مشکوک ما بر نیامد، ملت ما را گلوله میکنند و میفرستند به چهل سال قبل. میرویم پشت سر افغانستان و کاسه گدایی در دست میگیریم.
در این قمار هستهای، ابله باشند اعضای آژانس که باورکنند این همه تأسیسات روزمینی و زیرزمینی رهبر برای استفاده صلحآمیز از دانش هستهیی بوده و برای غنیسازی بیست درصدی اورانیوم. جناب رهبر گفت که ما دروغ نمیگوییم و غیر از استفاده صلحآمیز قصد و غرضی نداشتهایم و نداریم. این یک دروغ علنی و آشکار است. خود او و خیلی از ماها میدانیم که این حرف یک دروغ استراتژیک و مصلحتی است. یک دروغ از طرف کسی که برای حفظ نظام هم نباید دروغ بگوید. چرا که دروغ به این بزرگی اول برآیندش همین سقوط اوست از منصبی که بر آن نشسته و دست از آن نمیکشد».