اکبر هاشمی رفسنجانی؛ ترور و قتلهای زنجیرهیی
در ادامه سلسله مقالات مربوط به «جنگ کثیف» به موضوع دیگری از قتلهای سیاسی و نقش هاشمی رفسنجانی و باندهای مختلف رژیم در قتلهای زنجیرهیی میپردازیم. در شمارههای قبل دیدیم که چگونه خمینی در شروع کار با راهاندازی دستههای چماقدار و قتل بیش از 50تن از هواداران مجاهدین خلق به جرم دفاع از آزادی، هر گونه آزادی را سرکوب کرد و و با قتل رهبران مسیحی و جریانهای مختلف مذهبی که تن به ولایت مطلقه فقیه ندادند، نشان داد که حتی پیروان و رهبران سایر ادیان هم اگر تن به تقلید و تسلیم در برابر دستگاه ارتجاعی سیاسی و فرهنگی حاکم ندهند حق حیات ندارند.
همچنین دیدیم که در مسیر اجرای همین سیاست، از آنجا که نمیخواست هزینهٴ دستگیری و اعدام همه را بپردازد، همزمان با دستگیری و شکنجه و کشتار مخالفان، بخشی را توسط تیمهای ترور و شکنجه با آدمربایی و سربه نیست کردن، سربهنیست میکرد.
در این شماره میخواهیم به روش دیگری از قتل و کشتار مخالفان توسط تیمهای کثیف وزارت اطلاعات اشاره کنیم. کسانی که قربانی را نه در میدان جنگ یا شکنجهگاه و زندان، که در خانه و محل کار و در قلمرو خصوصی و کنار خانواده سلاخی و کشتار میکنند.
در مادهٴ دوازدهم اعلامیه حقوقبشر که سال1948 به تصویب دولتها رسید و حداقل حقوق سیاسی و انسانی را در جامعه تعیین و تضمین میکند چنین میخوانیم:
«هیچ احدی نمیبایست در قلمرو خصوصی، خانواده، محل زندگی یا مکاتبات شخصی، تحت مداخله [و مزاحمت] خودسرانه قرار گیرد. به همین سیاق شرافت و آبروی هیچکس نباید مورد تعرض قرار گیرد. هر کسی سزاوار و محق به حفاظت قضایی و قانونی در برابر چنین دخالتهای و تعرضاتی است.»
منظور از قتلهای زنجیرهای، سریالی از کشتارهای وحشیانه با چاقو و دارو و گلوله و ساطور در منزل و محیط کار و خیابان است.
شاید بتوان قتل جواد ذبیحی مداح زمان شاه را که امان نامه هم گرفته بود اما _به فرمان خلخالی_ ربوده و به طرز فجیعی به قتل رسید در شمار نخستین قتلهای خیابانی شمرد و انبوه کسانی که در خیابان با چوب و چاقو و زنجیر به قتل رسیدند و آنان که ربوده شدند و چند روز بعد جسد مثله شدهشان در بیابان و خیابان و جنگل و کنار گودال پیدا شد هم بتوانیم در شمار این نوع قتلها بیاوریم، اما آنچه به نام قتلهای زنجیرهیی شناخته شده به روزگار بعد از جامزهر آتشبس و عقبنشینی خمینی از جنگ برمیگردد. زمانی که خمینی، _با گل گرفتن تنور جنگ ضدمیهنیاش توسط مجاهدین_ اهرم اصلی اختناق و سرکوب را از دست داد.
به گواه اکبر گنجی و عمادالدین باقی؛ پاسداران ریزشی نظام ولایت، مغز متفکر این جریان اکبر هاشمی رفسنجانی بود. او با تشکیل اتاق فکر _با حضور علی خامنهای، اکبر ولایتی، فلاحیان و محسن رضایی و... _ موضوع مشکلات سیاسی بعد از پایان جنگ را روی میز آورد و ضرورت حذف فیزیکی مخالفان خارج کشور و کسانی که در داخل میتوانستند _بعد از مرگ خمینی_ اسباب زحمت شوند را مطرح کرد.
نخستین کاندیدای ترور مسعود رجوی بزرگترین دشمن و تهدید نظام بود. کاظم رجوی نماینده مقاومت ایران در سوئیس و محمدحسین نقدی نماینده شورای ملی مقاومت در ایتالیا که هر دو پیشتر نمایندگان رژیم آخوندی در سازمان ملل و ایتالیا بودند در دستور کار قرار گرفتند. سپس لیستی بلند تنظیم شد و تیمهای کثیف وزارت اطلاعات با برنامه مشخص آموزشی، تمرین، سناریو و طرحهایی که در چند مرحله چک و تنظیم میشد وارد شدند.
برای شروع روز 4آذر67 دکتر کاظم سامی را به دلایل نامعلوم در مطب سلاخی کردند، اما به علت تنشهای سیاسی قتلعام زندانیان طرح متوقف شد و پس از تسلط کامل رفسنجانی _بعد از مرگ خمینی_ موتور ترورهای داخل و خارج کشور روشن شد.
تیمهای کثیف روز23تیر 1368 عبدالرحمان قاسملو دبیر اول حزب دموکرات کردستان را در وین بر سر میز مذاکره با رژیم به قتل رساندند. 4شهریور 1368، بهمن جوادی از اعضای کومله در قبرس مورد تهاجم تروریستهای اعزامی خمینی قرار گرفت و به قتل رسید و27بهمن 1368: یک ایرانی بهنام حاجیبلوچِ خان در شهر تافتان پاکستان توسط یک جوخهٴ تروریستی پاسداران خمینی به قتل رسید.
روز چهارشنبه 23اسفند68، بعد از شناسایی محل و زمان تردد خودرو مسئولان مجاهدین در استامبول، به کمین آقای محمد محدثین مسئول ستاد سیاسی سازمان مجاهدین نشستند. در نتیجه 2تیم ترور با دو خودرو در مسیر فرودگاه استانبول، خودرو آقای حسین عابدینی _از اعضای مجاهدین_ و همراهان او را متوقف کردند و به سویش آتش گشودند. عابدینی بهمحض مشاهدهٴ تروریستها از ماشین پیاده شد و در حالی که بهشدت مجروح شده بود، با دست خالی بهسمت تروریستها تهاجم کرد. این عمل باعث بر هم خوردن تعادل تروریستها شد و در حالی که سلاح یکی از تروریستها بر زمین افتاد _قبل از شلیک تیرخلاص به حسین عابدینی _ صحنه را ترک کردند. رژیم با این تصور که آقای محمد محدثین سرنشین این خودرو بوده و به قتل رسیده است، بلافاصله در رسانههایش اعلام کرد که سیدالمحدثین بهدست عناصر حزبالله کشته شده است. ده روز بعد هم در تلاشی مضحک برای تخریب چهرهٴ مجاهدین و عوض کردن جای قربانی و جلاد نوشتند:
«جزئیات تازهیی! از هویت یکی از مسئولان رده بالای سازمان جاسوسی (مجاهدین) که در استانبول بههلاکت رسیده است، فاش شد!. به گزارش واحد مرکزی خبر در پی انتشار خبر ترور فردی به نام محمدرضا اخوان جم از وابستگان به سازمان جاسوسی (مجاهدین) در تاریخ چهارشنبه 23اسفندماه68 در استانبول که در مطبوعات ترکیه انعکاس یافت، همچنین اظهارات سرکرده این سازمان در عراق مبنی بر مورد تهاجم قرار گرفتن یکی از اعضای (مجاهدین) به نام حسین عابدینی در همین تاریخ در استانبول یک گروه که اظهار میدارد از هواداران سازمان (مجاهدین) بوده! و به خیانتها و جاسوسیهای این سازمان پیبرده است! و درصدد انتقامگیری از سران مزدور آن میباشد، اعلام کرد: فرد مورد تهاجم محمد محدثین مسئول ستاد سیاسی (مجاهدین) و مسئول کل ارتباطات و جاسوسیهای سازمان در رابطه با قدرتهای استکباری در عراق است که به مجازات خیانتهای خود رسید و در پی یک تهاجم قهرمانانه بهشدت زخمی شد و بر اساس آخرین اخبار واصله به هلاکت رسیده است.» (1)
یک ماه بعد در چهارم اردیبهشت 1369، پس از چند نوبت طراحی و رفت و برگشت و جابهجایی طرح و مسئول تیم ترور، دکتر کاظم رجوی را مقابل منزلش به قتل رساندند. بلافاصله پرونده قتل بررسی و قاتلان شناسایی شدند اما 15سال طول کشید تا دادگاه توانست با اتکا به شواهد و اسناد متقن ثابت کند متهم ردیف اول علی فلاحیان وزیر اطلاعات رفسنجانی است.
ژاک آنتنن، قاضی تحقیق کانتون وود سوئیس، در حکم خود خطاب به همه افسران و مأموران پلیس و نیروهای انتظامی مقرر کرده است، علی فلاحیان وزیر سابق اطلاعات و امنیت جمهوری اسلامی ایران، را دستگیر و به زندان کانتون وود، در لوزان سوئیس منتقل نمایند.
حکم قاضی سوئیسی تصریح میکند که قبل از ترور دکتر کاظم رجوی، فلاحیان همچنین دستور ترور مسعود رجوی، مسئول شورای ملی مقاومت، را صادر کرده بود. (2)
پاییز 1369 خسرو بشارتی که بهخاطر اختلاف در دیدگاه و نگرش مذهبیاش میتوانست سنگی در مسیر «اصلاحات» شود به قتل رسید. سال 1370 عبدالرحمن برومند و شاپور بختیار را به شکل فجیعی کشتند و یک سال بعد در سال1371، فریدون فرخزاد را با عجله و خارج از نوبت! به فجیعترین شکلی سلاخی کردند.
در این زمان تیمهای ترور رژیم در ترکیه شبانه روز کار میکنند. روز 14خرداد 1371 در محله شیشلی استانبول زمانی که یکی از اعضای مجاهدین به نام علی اکبر قربانی میخواست سوار اتومبیلش شود، ربوده شد.
روز بعد _15خرداد_ تروریستهای صادراتی دو خودرو مجاهدین را در استانبول بمبگذاری کردند، اما مجاهدین قبل از سوار شدن متوجه بمبهای دشمن شدند و طرحشان لو رفت. کارشناس پلیس قدرت تخریبی هر یک از آنها را معادل 50 کیلو تی.ان.تی ارزیابی نمود و تحقیقات بعدی نشان داد که مواد انفجاری از نوع C4 بوده و از طریق بستههای دیپلوماتیک از تهران به استانبول منتقل شده است.
در روز 16خرداد1371 جلسه شورای عالی امنیت با حضور خامنهای، رفسنجانی، فلاحیان و پورمحمدی تشکیل شد. در این جلسه تصمیم گرفتند که با توجه به تجربه ناموفق عملیات ربودن و انتقال مجاهد خلق ابوالحسن مجتهد زاده _که به فرار ابوالحسن و افشای جنایت منجر شد_ علی اکبر قربانی در ترکیه بازجویی و شکنجه شود. تروریستها وی را به خانهیی در قسمت آسیایی استانبول منتقل کردند و بلافاصله 5شکنجهگر وزارت اطلاعات بازجویی و شکنجهاش را آغاز کردند. او را مثله و زجرکش کردند اما هیچ اطلاعاتی نصیبشان نشد. عامل ترور، اکبریان معاون خارجی وزارت اطلاعات در زمان فلاحیان و از همکاران سعید امامی در ترورهای خارج کشور و قتلهای سیاسی در داخل بود. 7ماه بعد با دستگیری تعدادی از مزدوران و عوامل وزارت اطلاعات، جسد مثله شده علیاکبر قربانی کشف شد و ماجرا در ترکیه بالا گرفت. یکی از مزدوران ترک رژیم به نام علی شکر که در بهمن 1371 دستگیر شد پرده از راز جنایت گشود. (3)
در همین سال _1371_ 4مخالف کرد ایرانی را در رستوران میکونوس برلین با همان روشهای زنجیرهیی به قتل رسانند. در اینجا هم طراح اصلی اکبر هاشمی رفسنجانی بود و دادگاه آلمان بر نقش هاشمی رفسنجانی، خامنهای، علی اکبر ولایتی و فلاحیان در ترورها انگشت گذاشت.
همچنین25اسفند 1371 محمدحسین نقدی نماینده شورای ملی مقاومت در ایتالیا در رم هنگامی که عازم دفتر کارش بود توسط مزدوران آدمکش رژیم مورد هدف اصابت گلوله از ناحیه سر و گردن قرار گرفت و بهشهادت رسید.
تیمهای زنجیرهیی داخل کشور هم که سازماندهی و آموزش خاص خودشان را داشتند، تحت نظر اکبر رفسنجانی و علی فلاحیان تا توانستند دست به کشتار زدند و قتلهای زنجیرهیی را به راه انداختند.
سال 1372 دکتر تفتی و فرزندش با چاقو سلاخی شدند. مهندس برازنده و سعیدی سیرجانی و کشیشهای مسیحی _دیباج و میکائیلیان و هوسپیان مهر_ در سال73 قطعه قطعه و کشته شدند.
در همین سال با طرح مشترک هاشمی و خامنهای و زیر نظر وزارت اطلاعات حرم امام رضا را در روز عاشورا _30خرداد 1373_ منفجر کردند تا نام مجاهدین را که بعد از انتخاب مریم رجوی بهعنوان رئیسجمهور دوران موقت شورای ملی مقاومت به اوج رسیده بود تخریب کنند.
برای توجیه این انفجار که حداقل 26تن کشته و 290تن مجروح شدند، ابتدا _با صحنهسازی_ فردی به نام مهدی نحوی را که یک سرباز زندانی در کرمانشاه بود _با وعدهٴ کمک_ به تهران آوردند، سپس در خیابان رهایش کردند و با گلوله به سمتش شلیک کردند و گفتند عامل انفجار حرم را کشتیم. عمادالدین باقی پاسدار ریزشی نظام ولایت در جلد دوم کتاب «تراژدی دموکراسی در ایران» ماجرای نقش سعید امامی در سناریو مهدی نحوی را کامل توضیح میدهد. (4)
وزارت اطلاعات، بعد از دستگیری ساختگی نحوی در مرداد 73 نوار اعتراف _ضبط شده_ را در تلویزیون پخش کرد. در این نوار نحوی، روی تخت بیمارستان اعتراف میکند که عامل بمبگذاری در حرم امام رضا بوده است. بهرام عباس زاده _قربانی فریب خوردهٴ دیگر_ نیز بر بالین نحوی در بیمارستان حاضر شد و اعتراف کرد بمبی را که قرار بود در مسجد مکی اهل سنت در زاهدان کار بگذارد از مهدی نحوی گرفته بود.
روز بعد اعلام شد که مهدی نحوی بهخاطر شدت جراحات وارده فوت کرده است و بهرام عباس زاده نیز که فریب دستگاه اطلاعاتی را خورده بود و تصور میکرد با گردن گذاشتن به خواستههای آنها و اعتراف به دروغ، آزاد خواهد شد، برای مکتوم ماندن جنایت رژیم، در زاهدان در ملأعام اعدام شد.
بعدها در جنگ و دعوای باندی این موضوع توسط بهزاد نبوی و اکبر گنجی و عمادالدین باقی افشا شد. (5)
نکته جالب و قابلتوجه اینکه چند دقیقه بعد از انفجار حرم امام رضا، اطلاعیه «انفجار حرم امام رضا توسط عوامل سازمان مجاهدین» در سطح وسیع و در رسانههای رسمی منتشر شد و همان ساعت اول خامنهای در یک موضعگیری آن را به مجاهدین نسبت داد. یعنی قبل از انفجار، متن اعلامیه و اطلاعیههای انفجار آماده شده بود و منتظر اجرای عملیات بودند، درست مانند عملیات ترور آقای محدثین که قبل از اقدام باندهای کثیف، اطلاعیه و خبرهایش تنظیم و به اشتباه! منتشر شد.
سال 74 تیمهای ترور در داخل فعال شد. در این سال قتل بسیاری از مخالفان اهل سنت در دستور کار تیمهای ترور قرار گرفت. دکتر احمد صیاد یکی از متفکران اهل سنت در فرودگاه بندرعباس کشته شد. ماموستا محمد ربیعی امام جمعه اهل سنت کرمانشاه و ماموستا فاروق فرساد در تبعیدگاه با تزریق هوا یا پتاسیم کشته شدند. همچنین روز 14اسفند دو روحانی اهل سنت به نامهای عبدالملک ملازاده و جمشید زهی در کراچی به دست باندهای کثیف به ضرب گلوله به قتل رسیدند.
در این میان تیمهای ترور خارج کشور، بهرغم لورفتن و شکست برخی طرحهای ترور، همچنان مشغول طراحی و شناسایی و هماهنگیهای لازم با اتاق فکر در تهران بودند.
روز اول اسفند 1374 خانم زهرا رجبی که در رأس هیأتی از جانب مقاومت برای رسیدگی به وضعیت ناگوار پناهندگان ایرانی به ترکیه سفر کرده بود مورد حمله دیپلومات-تروریستها و آدمکشان وزارت اطلاعات آخوندی قرار گرفت و همراه با مجاهد خلق علی مرادی بهشهات رسید.
23اسفند مأموران گمرک بندر آنتورین در بلژیک یک قبضه توپ غول پیکر 320میلیمتری با گلوله 200کیلویی و مواد منفجره را که در کانتینر خیارشور و مواد غذایی وزارت اطلاعات جاسازی شده بود کشف کردند. تحقیقات بعدی نشان داد که رژیم این توپ غولپیکر را برای شلیک علیه اقامتگاه خانم مریم رجوی در اورسوراواز فرانسه ارسال کرده است.
سال 75 تیمهای کثیف در داخل و خارج فعال بودند. در این سال رضا مظلومان در 7خرداد به قتل رسید.
همچنین محمد نانوا و علی گرمایی و عباس رحمانی از پیشمرگان سازمان ملی و اسلامی کردستان ایران «خهبات» در عراق به قتل رسیدند. 10آذر75، 5تن از اعضای حزب دموکرات کردستان را در خودرو کشتند و 28بهمن دو تن به نامهای عطاالله فیضی و عباس بدری را در حومه سلیمانیه مثله کردند.
ماجرای اتاق فکر رفسنجانی _ خامنهای، رفسنجانی، فلاحیان، سعید امامی... _ بعد از مجموعهیی از قتلهای داخل کشور که به قتلهای زنجیرهیی معروف شد توسط باندهای درونی رژیم افشا شد.
درست 10سال بعد از قتل کاظم سامی در مطب، روز اول آذر 1377، داریوش فروهر و همسرش پروانه اسکندری در منزل شخصیشان با ضربات چاقو به قتل رسیدند و جسدشان به نحو فجیعی مثله شد. همچنین در روزهای ۱۲ و ۱۸ آذر، جسد دو نویسنده به نامهای محمد مختاری و محمدجعفر پوینده پس از چند روز بیخبری در جادههای اطراف شهر و جسد معصومه مصدق (نوه دکتر مصدق که تازه به کشور بازگشته بود) در منزل شخصیاش پیدا شد.
با پیگیری و دخالت اقشار مختلف و رسانهها موضوع بالا گرفت. روز اول دی روزنامه حکومتی «جمهوری اسلامی» مدعی شد قتلها با سازماندهی پنتاگون و فرمان سازمان سیا انجام شده است و هدف آن احیای کانون نویسندگان است تا بتوانند با گرفتن مجوزِ فعالیتِ مجدد، از این کانون بهعنوان اهرم بزرگ فرهنگی غرب در این کشور استفاده کنند. این پاسخی بود در برابر شکست پروژه به دره انداختن اتوبوس نویسندگان در مرداد1375. روز بعد روزنامه حکومتی رسالت هم با همین تحلیل تلاش کرد هم جنایت را دور بزند و هم با تهدید کانونهای فرهنگی که ممکن بود در دولت جدید «اصلاحات» دور بردارند پرونده را ببندند. اما طرح همین موضوع که بهوضوح توهینی به شعور مردم و مدعیان پرونده بود، باعث تحریک بیشتر مردم شد و موضوع جستجوی اسرار پشت پردهٴ قتلها بیشتر مطرح و سرانجام بسیاری از زوایای پنهان و زنجیرهیی از قتلهای سیاسی توسط وزارت اطلاعات برملا گردید.
با افشای کارکردهای وزارت اطلاعات و ترسیم خط زرد قتلهای زنجیرهیی، نزدیکترین نفر خامنهای به نام سعید امامی قربانی شد و مصطفی کاظمی به اتهام «آمریت در قتل 4نفر _داریوش فروهر، پروانه اسکندری، پوینده و مختاری_به 4بار حبس ابد محکوم گردید. کاظمی که نام اصلیاش موسوینژاد و از یاران نزدیک و سرسخت محمد خاتمی است از دانشجویان پیرو خط امام بود. وی در سال58 با تشکیل اطلاعات سپاه در آن جا بهکار پرداخت و با تشکیل وزارت اطلاعات به این وزارتخانه منتقل و مدیر کل اداره اطلاعات استان فارس شد. او با قتل خسرو قشقایی (از رهبران ایل قشقایی) میزان سرسپردگیاش به رفسنجانی را بیش از پیش اثبات کرد. رجبعلی طاهری، نماینده سابق مجلس ارتجاع از شیراز موضوع نحوه قتل قشقایی را افشا کرد. (6)
با بالا گرفتن موضوع و باز شدن زوایای پنهان و تاریک پرونده دوباره تعدادی دستگیر و برخی قربانی شدند اما هاشمی رفسنجانی بهعنوان فرمانده اصلی و سایر فرماندههان، همچنان ماندند و سایر قتلهای داخل و خارج کشوری را هدایت کردند.
اکبر گنجی؛ پاسدار ریزشی نظام ولایت در کتاب عالیجناب سرخپوش در وصف رفسنجانی مینویسد:
«... آقای هاشمی میفرمایند: ”در دورهٴ مسئولیت اینجانب، وزارت اطلاعات تمیزترین دوره را داشته است _ وزارت اطلاعات در دورهٴ من خیلی تصفیه شد، از خیلی چیزها پاک شد ”
این مدعا به هیچوجه با واقعیت انطباق ندارد. در دوران هشت ساله صدارت آقای هاشمی حدود هشتاد نفر به وسیلهٴ محفلهای اطلاعاتی و به علل سیاسی به قتل رسیدهاند که معروفترین آنها قتل سعیدی سیرجانی، مهندس برازنده، میرعلایی، تفضلی و... بودند. از طرف دیگر حادثه ربودن فرج سرکوهی و به دره انداختن اتوبوس حامل نویسندگان در همان دوره روی داد. بازداشت 23تن از نیروهای ملی_مذهبی، مهندس علی صالح آبادی... در ”تمیزترین دورهٴ وزارت اطلاعات ”روی داد. صدها عملیات موفق برون مرزی سعید امامی، به گفته روح الله حسینیان در دوران سازندگی به وقوع پیوست... وقتی بحث بدینجا میکشد بیت فعال آقای هاشمی، تصویر ”عالیجناب سرخپوش ”را به نمایش میگذارند... آقای هاشمی در روز رأی اعتماد مجلس به کابینه در پنجم شهریور 1368 گفت: با مجموعه بررسیهایی که کردیم مناسبترین فرد به نظر مان آقای فلاحیان آمد.. از لحاظ صلاحیت شخصی بنده خودم ایشان را خوب میشناسم، از دوران طلبگی تا به امروز علاقهیی که ایشان به انقلاب دارد و حاضر است جان بدهد برای اینکه تهدیدها را از اسلام دور بکند، ... به گفته روحالله حسینیان، سعید امامی بر این عقیده بود که مخالفان جمهوری اسلامی باید از دم تیغ گذرانده شوند و در این زمینهها تجربه داشت و به گفته هاشمی رفسنجانی، علی فلاحیان حاضر است جان بدهد برای اینکه تهدیدها را دور بکند. وقتی این دو، در دورهٴ عالیجناب سرخپوش دست در دست یکدیگر نهادند، ”تمیزترین دورهٴ وزارت اطلاعات ”شکل گرفت... پرسش آن است که آیا ارسال موشک به بلژیک و کشف محموله در کشتی حامل خیارشور توسط پلیس آن کشور، امنیت ملی ما را به مخاطره نمیافکند؟ آیا صدها عملیات خارجی موفق سعید امامی با سیاست تشنج زدایی تعارض نداشت؟ دادگاه میکونوس چه پیامدهایی برای ایران بهدنبال داشت؟ چگونه است که وقتی پای مسائل خانوادگی در میان باشد یک معاون وزیر در عرض 24ساعت برکنار میگردد ولی وقتی پای منافع ملی و امنیت ملی ایرانزمین در میان است، مسأله بیانضباطی قلمداد میگردد و توسط دادگاه اداری دنبال میشود تا در نهایت فرد بیانضباط به سطح مشاور وزیر اطلاعات تقلیل پیدا کند؟ اما همچنان قدرتمندانه در وزارت باقی ماند تا قتلهای دیگری را تدارک ببیند... نتیجه: عالیجناب سرخپوش باید در دو زمینه مشخص به شهروندان پاسخگو باشد. اول ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهر که باعث بهشهادت رسیدن صدها هزار تن از بهترین فرزندان این مرز و بوم شد، هزاران معلول بر جای گذارد و میلیاردها دلار خسارات بر جای نهاد.دوم.قتلهای زنجرهای دگر اندیشان و دگرباشان» (7)
گنجی در مورد قتل سیامک سنجری توسط سعید امامی و فلاحیان (بهعنوان ”شاه کلید ”) که بازوهای اجرایی رفسنجانی در قتلها بودند میگوید:
«سعید امامی در مرگ سعیدی سیرجانی دست داشت. او سیامک سنجری را با چند تن دیگر به یک خانه برد. در آنجا چند ساعتی با او گفتگو کرد، سپس به همراهان دستور داد که او را با چاقو به قتل رسانند. سیامک سنجری به گریه افتاد و گفت طی روزهای آینده مراسم عروسی او در پیش است. سعید امامی با موبایل با شاه کلید تماس گرفت و گفت سنجری گریه میکند، عروسیاش چند روز دیگر است. کارت دعوت عروسی برای من و تو نیز در جیباش آماده است. شاه کلید [علی فلاحیان] از آن طرف به سعید امامی فرمان داد که او را بکشید و آنها نیز با 15 ضربه چاقو او را به قتل رساندند و سپس ماشین بنز او را در یکی از درههای اطراف تهران به آتش کشیدند. حادثهٴ اتوبوس نویسندگان نیز جزیی از پروژه قتلعام درمانی محفل سعید امامی بود...» (8)
اینها تنها بخشی از زنجیرهٴ قتلهای سیاسی است که توسط کسانی افشا شده است که از روز اول تشکیل سپاه پاسداران و اطلاعات این نهاد جنایتکار همراه و همدل و همسنگرش بودند و خوب میدانند بخش عمده بودجه و درآمدهای مالیاتی و فروش نفت و... صرف تهیهٴ بمب و سلاحهای مرگبار و عملیاتهای تروریستی در داخل و خارج کشور شده است.
روزنامه سوئیسی لیبرته در همان ایام نوشت: «نزدیک به 400عملیات مرگبار که توسط رژیم ایران صورت گرفته از یک حساب بانکی به میزان 200میلیون دلار تغذیه شده است که در این حساب سه نفر حق امضا داشتند، اکبر هاشمی رفسنجانی، احمد خمینی و علی فلاحیان.»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1-دوم فروردین در رادیو رژیم و 5فروردین 1369، روزنامه جمهوری اسلامی
2- فروردین 1385
3- وی میگوید «… بعد از قتل ”چتینامچ“ روزنامهنگار از روزنامه حریت که در آن عملیات نقش دیدبانی را داشتم به تهران فرار کردم. مدتی در پادگانی بین تهران و قم تحت آموزش بودم و سپس با پاسپورت دیپلوماتیک به ترکیه بازگشتم. این بار مأموریت مراقبت و دیدبانی بر روی علی اکبر قربانی به عهدهام قرار گرفت. در مرحله انجام عملیات دو نفر با نامهای مستعار ”مسعود“ و ”عارف“ در حالی که لباس پلیسهای ترکیه را بر تن داشتند با یک مینیبوس سرقت شده علی اکبر قربانی را در حوالی ظهر 14خرداد 1371 از محله شیشلی در استانبول ربوده و به یک ویلای کرایهیی مدرن و گرانقیمت در 5کیلومتری شهر ”یالووا“ در مسیر شهر ”کارامورسل“ پشت شهرک ”پنار“ آوردیم. 5نفر ایرانی برای بازجویی آنجا بودند که علی اکبر قربانی را تحویل گرفتند. سپس علی اکبر قربانی را به اتاق زیر زمین بردیم.
علی شکر میگوید: بعد از دفن علی اکبر قربانی ما با هواپیما به تهران رفتیم. در آنجا شخصی بهنام محمود از ما استقبال کرد، سپس ما را به ”پادگان“ نظامی بردند که افرادی ریشو در آنجا مستقر بودند.
4-عمادالدین باقی مینویسد: مهدی نحوی با اتومبیل افراد سعید امامی به تهرانپارس در یکی از شلوغترین نقاط که ایستگاه مسافران نیز هست، آورده میشود تا عده زیادی از مردم تهران شاهد باشند. به او یک قبضه کلت کمری خالی از فشنگ داده و جنین فریب داده میشود که میخواهند او را فراری دهند. مهدی نحوی، جوان بیتجربهای که گمان میکند فرشته نجات به سراغ او آمده است با خیالی خام از اتومبیل بیرون فرستاده میشود. او چونان محکومی گریزپا به سوی سرنوشتی نامعلوم –به امید رهایی و بیخبر از سناریوی طراحی شده- شتابان میدود.
چند لحظه بعد مأموران از اتومبیل بیرون آمده و فرمان ایست میدهند. نحوی همچنان شتابان میدود، اما گلولهها امان نمیدهند و او نقش بر زمین میشود و در حالیکه عده زیادی از مردم شاهد بودند که او در حال فرار و مأموران در حال تعقیب بودند و به او ایست دادند اما فرد فراری که اسلحهای هم نزد خود داشت تسلیم نشد و هدف قرار گرفت. شب همان روز در اخبار سراسری صدا و سیما گفته شد که عده زیادی از مردم شاهد این درگیری بودهاند. ماجرا به اندازهای طبیعی بود که هیچکس به ساختگی بودن سناریوی نحوی تردید نمیکند.
5-روزنامه رسالت ـ 14آذر 1378ـ اکبر گنجی قتل کشیشهای مسیحی و انفجار بمب در حرم امام رضا (ع) را کار وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران دانسته و (مجاهدین) را از انجام امور فوق تبرئه کرده است.
روزنامه فتح ـ 26بهمن 1378ـ عمادالدین باقی: در گذشته هم وقتی این ماجرا اتفاق افتاد مثل مسأله انفجار حرم امامرضا (ع) و یا حوادث مشابه و ترورها، کسان دیگری را پیدا میکردند و برای اینکه سرپوش بگذارند، آنها را بهعنوان عاملان آن فاجعه معرفی میکردند تا ماجرا فیصله پیدا کند.
6- طاهری به هفتهنامه امید جوان گفته است: «من برای خسرو قشقایی از حضرت امام اماننامه گرفتم. آن اماننامه را به اطلاع آقای هاشمی رفسنجانی و رئیسجمهور وقت (خامنهای) رساندم. سپس به خسرو قشقایی اطلاع دادم که از امام برایت اماننامه گرفتهام. او هم به من اعتماد کرد که به خانهٴ من بیاید و بعد هم در گوشهیی از تهران به زندگی عادی خود ادامه دهد. با این وجود در حالیکه خسرو قشقایی در حمام منزل من در حال استحمام بود، گروه مصطفی کاظمی او را گرفتند با این ادعا که قصد فرار داشته است... او را اعدام کردند». طاهری افزود: «وزیر وقت، فلاحیان، در پاسخ به نامه ما که خواستار کنار گذاشتن وی شده بودیم، او را برکنار کردند و در یک مقام بالاتر گذاشتند»
7-عالیجناب سرخپوش نوشته اکبر گنجی صفحه 128 تا 130
8-عالیجناب سرخپوش صفحه 134.