728 x 90

فرهنگ و ادبيات,

«خـفـتـه در بــاران» - «شعری از زنده یاد خسرو گلسرخی»

-

خسرو گلسرخی
خسرو گلسرخی
دستی میان دشنه و دیوار است
دستی میان دشنه و دل نیست
از پله‌ها
فرود می‌آیم
اینک بدون پا
لیلای من همیشه پشت پنجره می‌خوابد
و خوب می‌داند
که من ـ سپیده‌دمان ـ
بدون دست می‌آیم
و یارای گشودن پنجره با من نیست

شنهای ساحل عمان
رنگ نمی‌بازند
این گونهٴ من است
که رنگ دشت سوخته دارد
وقتی ترا
میان دریا، بی‌پناه می‌بینم
دستی میان دشنه و دل نیست
دستی میان دشنه و دیوار است

خوابیده‌ای؟ ـ نه ـ بیداری
آیا تو آفتاب را،
به شهر خواهی برد
تا کوچه‌های خفته در میانهٴ باران
و حرفهای نمور فاصله‌ها را
مشتعل کنی
تا دو سمت رود بدانند
که آتش
همیشه نمی‌خوابد به زیر خاکستر

در زیر ریزش رگبار تیغ برهنه
ـ تو دامنه می‌خواهی ـ می‌دانم
تا از کناره بیایی
و پنجره‌ها را
رو به صبح بگشایی

من با سیاهی دو چشم سیاه تو
خواهم نوشت
بر هر کرانهٴ این باغ
دستی همیشه منتظر دست دیگر است
چشمی همیشه هست که نمی‌خوابد 2



										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/66e19dfe-ab58-401d-a65c-cfac38117f07"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات