728 x 90

-

گریه‌ در چاه

-

 -
-
به گریه‌های پنهان و راز آلود علی که هم‌چنان از نای چاههای مدینه در باد پژواک می‌افکند و کسی را در

تاریخ یارای ترجمان آن نیست.
چرا علی می‌گریست؟.
 
 
شب از بام افق بر خاک می‌لغزید
بخاری از سکوت اما میان بغضِ گرمِ دشت جاری بود
در کوچه باغ ماه
نخل‌ها راز می‌نوشیدند
صدای شرشر آهستهٴ یک چشم
خواب را از یاد جهان می‌شست
صدای گریهٴ یک مرد در تاریکی؟!

***
آه!... ای فرزند کعبه از چه می‌گریی به گوش چاه؟
مگر آنجا کسی دردآشنا هست؟

مدینه‌ ، خفته در هذیان گنگ داغباد بیابانی
کشیده پرده‌ها بر ظلمت بی‌موج
تو گویی آن طرفها خدایی نیست
تو گویی ردپایی نیست‌ ،
                       وایی نیست

نسیم آهسته دامان از شب تفتیده برچید
بیابان شد سراسر گوشِ یک حس
تپش، در قلبِ سرد سنگ
                        طبل کوبید
نهان از چشم اغیار
«علی» نجواکنان بود
زمین بود‌ ، آسمان هم
در آن سوی سکوت آسمانها‌ ، کهکشان هم
خدا را بر رخ از بغضی نشان هم
علی! آیا بجز چاهت نبود این‌جا کسی محرم؟
چه رازست این‌که گوشی فهم آن را آشنا نیست؟
جواب آمد
جوابی از دهان خامش چاه:
» آه!
حتی چاه‌ ،
     نیز محرم نیست»
***
چنان چشمان سرخ مرد‌ ،
آفتاب از شرق خونین سینه مالان‌ ، دست زرین در سحر شست

شب و راز و نگاه کهکشان از دامن صحرا سفر کرد
نخل‌ها دم در کشیدند
علی - چون سایه- تکبیری دگر را بر سر گلدسته بشتافت
کسی او را بنایافت
کسی هرگز ندانست او شب دوشین کجا بود
چرا آنجا‌ ، چرا آنجا‌ ، چرا بود؟
مگر آنجا -زبانم لال- میعاد خدا بود؟
 
ع. طارق.
										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/5e60e808-1bb3-4a0d-922e-a96b23e3d5d9"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات