روز 17شهریور رسانههای رژیم اظهارات رفسنجانی را در دانشگاه آزاد مشهد، در همایشی با عنوان بهاصطلاح آزاد اندیشی منعکس کردند که وی در آن خیلی از لزوم آزادی بیان و آزاد اندیشی دم زده بود.
واقعیت این است که رفسنجانی تازه یاد آزادی و آزاد اندیشی نیفتاده، مدتهاست که این را حربه و آلت دست خودش در جنگ قدرت با خامنهای کرده و کبادهکش آزادی و آزاداندیشی شده که این هم از طنزهای روزگار است!
رفسنجانی در این بهاصطلاح همایش گفته است: «باب گفتگو باید چنان باز باشد که مردم برای توضیح و یا نقد آن وارد شوند و کسی برای بیان تفکرات خویش واهمه نداشته باشد و یا دچار خودسانسوری نشود» .
و جای دیگر با طعنه به ولیفقیه میگوید: «آنچه برای بعضیها مشکل درست میکند، بیان تفکرات مذهبی است که برخی از متولیان و دیگران با آن برخورد میکنند که البته اینگونه برخوردها ریشه در دگم اندیشیهای قرون وسطی دارد» .
و بعد اضافه میکند که: اصل مهم اسلام در آزاداندیشی «لا اکراه فی الدین» است.
هدف رفسنجانی از این حرفها روشن است؛ از آن جایی که میداند هر نوع مخالف خونی با ولیفقیه ارتجاع و دم زدن از این چیزها، از زبان هر کس، درآمد سیاسی و اجتماعی دارد، این حرفها را میزند و هدفش در واقع تبلیغات انتخاباتی است. منظور انتخابات ریاستجمهوری در سال 96 است. اما رفسنجانی در بیان این حرفها با تناقضات زیادی مواجه است و این تناقضات مانع از این میشود که او به اهداف مورد نظر خودش دست پیدا کند.
اولین تناقض ماهیت خود رفسنجانی است. شنیدن این حرفها از دهن رفسنجانی که عامل و آمر مستقیم تمام جنایتهای این 4دهه بوده، برای مردم ایران بسیار مشمئزکننده است. رفسنجانی که در داخل رژیم به عالیجناب سرخپوش معروف شده بود، انگار فکر میکند، مردم نقش او را در قتلهای زنجیرهیی و کشتار روشنفکران فراموش کردند.
یا چند روز پیش و در تاریخ 6شهریور، رفسنجانی که خودش نقش اول را در قتلعام داشته، در دفاع از قتلعام و دفاع از خمینی جلاد و پسر جنایتکارش احمد، سنگتمام گذاشت و در لجنپراکنی به مجاهدین و قتلعام شدهها از چیزی فروگذار نکرد.
به واقع جرم 30هزار نفری که اعدام شدند، چی بود؟ جز عقیده، جز اینکه بر سر موضع و آرمان خودشان بودند؟ حالا چنین جلادی میآید و دم از آزادی عقیده میزند و آیهٴ «لااکراه فیالدین» را خرج میکند!
این تناقض آن قدر بارز است که وقتی رفسنجانی این حرفها را زد و از قتلعام دفاع کرد، یکی از مهرهها و ایادی خودش، خطاب به او نوشت که بابا تو با این حرفها، هر چه را که تا بهحال در باب اعتدال و میانهروی رشته بودی، پنبه کردی!
اما بهلحاظ سیاسی تناقض مهمی که رفسنجانی در طرح این موضوع و بهرهبرداری سیاسی از آن با آن مواجه است این است که نمیتواند تیغ آزاد اندیشی را تا جایی که خود خامنهای نشسته فرو ببرد و در هر حال باید هوای عمود خیمه نظام را داشته باشد چون میداند که این ستون اگر فرو بریزد، در چشم به هم زدنی چیزی از رژیم باقی نمیماند. این است که میبینیم در همین اظهارات دیروز هم اگر چه رندانه و هدفمند، اما به هر حال مجیز خامنهای را گفته با این عبارت که نباید میگذاشتیم «سخنان راهبردی (خامنهای) راجع به آزاداندیشی در دانشگاهها، در حد سخنرانی باقی بماند»، یعنی تأسف میخورد که چرا این را بل نگرفتیم و ازش استفاده نکردیم.
نتیجه اینکه دم زدن رفسنجانی و روحانی از آزادی و آزاد اندیشی بجز تشدید تضادهای رژیم و تعمیق شکاف درونی هیچ ثمر دیگری برای رژیم ندارد.
واقعیت این است که رفسنجانی تازه یاد آزادی و آزاد اندیشی نیفتاده، مدتهاست که این را حربه و آلت دست خودش در جنگ قدرت با خامنهای کرده و کبادهکش آزادی و آزاداندیشی شده که این هم از طنزهای روزگار است!
رفسنجانی در این بهاصطلاح همایش گفته است: «باب گفتگو باید چنان باز باشد که مردم برای توضیح و یا نقد آن وارد شوند و کسی برای بیان تفکرات خویش واهمه نداشته باشد و یا دچار خودسانسوری نشود» .
و جای دیگر با طعنه به ولیفقیه میگوید: «آنچه برای بعضیها مشکل درست میکند، بیان تفکرات مذهبی است که برخی از متولیان و دیگران با آن برخورد میکنند که البته اینگونه برخوردها ریشه در دگم اندیشیهای قرون وسطی دارد» .
و بعد اضافه میکند که: اصل مهم اسلام در آزاداندیشی «لا اکراه فی الدین» است.
هدف رفسنجانی از این حرفها روشن است؛ از آن جایی که میداند هر نوع مخالف خونی با ولیفقیه ارتجاع و دم زدن از این چیزها، از زبان هر کس، درآمد سیاسی و اجتماعی دارد، این حرفها را میزند و هدفش در واقع تبلیغات انتخاباتی است. منظور انتخابات ریاستجمهوری در سال 96 است. اما رفسنجانی در بیان این حرفها با تناقضات زیادی مواجه است و این تناقضات مانع از این میشود که او به اهداف مورد نظر خودش دست پیدا کند.
اولین تناقض ماهیت خود رفسنجانی است. شنیدن این حرفها از دهن رفسنجانی که عامل و آمر مستقیم تمام جنایتهای این 4دهه بوده، برای مردم ایران بسیار مشمئزکننده است. رفسنجانی که در داخل رژیم به عالیجناب سرخپوش معروف شده بود، انگار فکر میکند، مردم نقش او را در قتلهای زنجیرهیی و کشتار روشنفکران فراموش کردند.
یا چند روز پیش و در تاریخ 6شهریور، رفسنجانی که خودش نقش اول را در قتلعام داشته، در دفاع از قتلعام و دفاع از خمینی جلاد و پسر جنایتکارش احمد، سنگتمام گذاشت و در لجنپراکنی به مجاهدین و قتلعام شدهها از چیزی فروگذار نکرد.
به واقع جرم 30هزار نفری که اعدام شدند، چی بود؟ جز عقیده، جز اینکه بر سر موضع و آرمان خودشان بودند؟ حالا چنین جلادی میآید و دم از آزادی عقیده میزند و آیهٴ «لااکراه فیالدین» را خرج میکند!
این تناقض آن قدر بارز است که وقتی رفسنجانی این حرفها را زد و از قتلعام دفاع کرد، یکی از مهرهها و ایادی خودش، خطاب به او نوشت که بابا تو با این حرفها، هر چه را که تا بهحال در باب اعتدال و میانهروی رشته بودی، پنبه کردی!
اما بهلحاظ سیاسی تناقض مهمی که رفسنجانی در طرح این موضوع و بهرهبرداری سیاسی از آن با آن مواجه است این است که نمیتواند تیغ آزاد اندیشی را تا جایی که خود خامنهای نشسته فرو ببرد و در هر حال باید هوای عمود خیمه نظام را داشته باشد چون میداند که این ستون اگر فرو بریزد، در چشم به هم زدنی چیزی از رژیم باقی نمیماند. این است که میبینیم در همین اظهارات دیروز هم اگر چه رندانه و هدفمند، اما به هر حال مجیز خامنهای را گفته با این عبارت که نباید میگذاشتیم «سخنان راهبردی (خامنهای) راجع به آزاداندیشی در دانشگاهها، در حد سخنرانی باقی بماند»، یعنی تأسف میخورد که چرا این را بل نگرفتیم و ازش استفاده نکردیم.
نتیجه اینکه دم زدن رفسنجانی و روحانی از آزادی و آزاد اندیشی بجز تشدید تضادهای رژیم و تعمیق شکاف درونی هیچ ثمر دیگری برای رژیم ندارد.