زندانی سیاسی ستار بهشتی، 35ساله، که ظهر روز سهشنبه 9آبان، بعد از یورش دژخیمان به خانهاش ربوده شد، یک هفته بعد در زیر شکنجههای وحشیانه بهشهادت رسید.
مأموران اطلاعات آخوندی او را پس از دستگیری به نقطهیی نامعلوم منتقل کردند و دژخیمان برای گرفتن اعترافها اجباری، او را تحت شدیدترین شکنجهها قرار دادند. به گفته شاهدان بدن او بر اثر شکنجه «له شده بود» و آثار شکنجه شدید بر تمامی بدنش مشهود بوده است.
در پی شهادت ستار بهشتی، کارگر آزاده و زندانی سیاسی مقاوم به دست دژخیمان دیکتاتوری آخوندی، مقاومت ایران، جامعه جهانی و شورای امنیت مللمتحد را به اقدامات فوری برای حفظ جان زندانیان سیاسی در سیاهچالهای این رژیم ضدبشری فراخواند.
اطلاعیه دبیرخانه شورای ملی مقامت ایران، با درود به روان پاک این شهید راه آزادی، بر ضرورت ارجاع پرونده شکنجههای وحشیانه و اعدامهای جمعی دیکتاتوری آخوندی و نقض سیستماتیک حقوقبشر در ایران، به شورای امنیت، و محاکمه بینالمللی سران فاشیسم مذهبی به جرم جنایت علیه بشریت تأکید کرده است.
ستار بهشتی از بازداشتشدگان قیام دانشجویان در سال ۷۸ بود که پس از آزادی نیز همواره بهخاطر انتشار مواضع ضد رژیم مورد خشم و کین فاشیسم مذهبی حاکم بر ایران قرار داشت.
او در روزهای قبل از دستگیریش، در وبلاگ خود، در برابر تهدیدهای دژخیمان، شجاعانه نوشته بود: «دیروز بنده را تهدید میکنند به مادرت بگو بهزودی رخت سیاه باید بپوشد، دهان گشادت را نمیبندی!... هرکاری بخواهیم میکنیم... شما باید خفه شوید و اطلاعرسانی نکنید وگرنه خفه خواهید شد بدون نام و نشان!... روز و شب تلفنهای تهدیدآمیز قطع نمیشود... . من سکوت نمیکنم حتی اگر قرار به رسیدن لحظه مرگ من باشد».
ستار در نوشته خود میافزاید: «... از هر روز بازداشت، شکنجه، زندان و اعدامهای دسته جمعی سخنی به میان نمیآورند، زندانیان سیاسی را در بدترین شرایط و بدترین وضعیت قرار میدهند برای شکسته شدن آنها... میگویند دختران و اعضای خانواده را بازداشت میکنیم. شعار آنها این است: ما بازداشت میکنیم، شکنجه میدهیم»....
این زندانی سیاسی مقاوم و کارگر آزاده و مبارز که به دست دژخیمان دیکتاتوری آخوندی بهشهادت رسید، در نوشتههای خود خطاب به حاکمیت پلید آخوندی که برای جلوگیری از روشنگریهایش او را تحت فشار گذاشته بودند، شجاعانه میگفت: چرا شما از حکومت به پایین نمیآیید... شما بازداشت نکنید، شکنجه ندهید، سلاخی نکنید تا اطلاعرسانی هم نشود. در غیراین صورت نه تنها اطلاعرسانی میشود بلکه بهزودی بساط ظلم شما بر سرتان فرو خواهد ریخت... بدانیم یک بار به دنیا میآییم و یکبار میرویم ولی چه خوب است در این یک بار با شرف زندگی کنیم و با عزت بمیریم».
اظهارات خواهر ستار بهشتی:
سهشنبه هفته گذشته دوازده ظهر آمدند ریختند توی خانه و برادرم را بردند. بدون هیچ جرمی و بدون هیچ مدرکی. هیچی هیچی... . پشت ماشینشان هم نوشته بود گروه سیاسی فتا. همین و السلام. ما نه یک تماسی داشتیم. دستهای برادرم را هم از پشت بسته بودند. دیروز یک آقایی به اسم نجفی آمده بود شماره من و شوهرم را گرفته بود که پیگیر کار آقای ستار بهشتی باید بیاید. امروز صبح شوهرم رفته بود به او گفتند آقای ستار بهشتی مشکلی داشته، شوهرم گفت نه هیچ مریضی نداشت. واقعاً هم برادرم هیچ مریضی نداشت.
به شوهرم گفتند بروید مادر و خواهرش را آماده کنید، قبر بخرید، فردا با ما هماهنگ کنید بیاید کهریزک جنازه را تحویل بگیرید. همین و هیچ چی دیگه نمیدونیم.
همان روز سهشنبه بود ساعت دوازده ظهر هیچ تماس دیگری با ما نداشت. هیچی.
آن روزی که آمده بودند مادرم گفته بود بچه مرا کجا میبرید گفته بودند تهران، مادرم گفته از کجا بفهمم، مگر تهران کوچک است؟ آنها گفتند به شما خبر میهیم به شما زنگ میزنیم. همین، هیچ چی نمیدونیم. من برادرم را ندیدم.
جرمی نداره نمیدانیم.
من مادرم ناراحتی قلبی دارد، جنازه را نبیند میمیرد. مادر من دوام نمیآورد.
گفتند قبر بخرید، قبر خریدن دروغ است. برادرم ۳۵ سال داشت، سنی نداشت، برای چی؟ فقط بگید برای چی برادرم مرد؟ تو را خدا به چه جرمی برادرم مرد. به جرم بیگناهی، به جرم بیگناهی، به جرم بیگناهی، به جرم بیگناهی اگه مرگ است، مرگ سیاوش است. تا ابد زنده است. ما افتخار میکنیم. اگر واقعاً برادرم به جرم بیگناهی رفته ما افتخار میکنیم به او. از حالا تا فردای قیامت من خواهر ستار بهشتی هستم. خوش بهحالم. افتخارم... . سرم بالاست.
مأموران اطلاعات آخوندی او را پس از دستگیری به نقطهیی نامعلوم منتقل کردند و دژخیمان برای گرفتن اعترافها اجباری، او را تحت شدیدترین شکنجهها قرار دادند. به گفته شاهدان بدن او بر اثر شکنجه «له شده بود» و آثار شکنجه شدید بر تمامی بدنش مشهود بوده است.
در پی شهادت ستار بهشتی، کارگر آزاده و زندانی سیاسی مقاوم به دست دژخیمان دیکتاتوری آخوندی، مقاومت ایران، جامعه جهانی و شورای امنیت مللمتحد را به اقدامات فوری برای حفظ جان زندانیان سیاسی در سیاهچالهای این رژیم ضدبشری فراخواند.
اطلاعیه دبیرخانه شورای ملی مقامت ایران، با درود به روان پاک این شهید راه آزادی، بر ضرورت ارجاع پرونده شکنجههای وحشیانه و اعدامهای جمعی دیکتاتوری آخوندی و نقض سیستماتیک حقوقبشر در ایران، به شورای امنیت، و محاکمه بینالمللی سران فاشیسم مذهبی به جرم جنایت علیه بشریت تأکید کرده است.
ستار بهشتی از بازداشتشدگان قیام دانشجویان در سال ۷۸ بود که پس از آزادی نیز همواره بهخاطر انتشار مواضع ضد رژیم مورد خشم و کین فاشیسم مذهبی حاکم بر ایران قرار داشت.
او در روزهای قبل از دستگیریش، در وبلاگ خود، در برابر تهدیدهای دژخیمان، شجاعانه نوشته بود: «دیروز بنده را تهدید میکنند به مادرت بگو بهزودی رخت سیاه باید بپوشد، دهان گشادت را نمیبندی!... هرکاری بخواهیم میکنیم... شما باید خفه شوید و اطلاعرسانی نکنید وگرنه خفه خواهید شد بدون نام و نشان!... روز و شب تلفنهای تهدیدآمیز قطع نمیشود... . من سکوت نمیکنم حتی اگر قرار به رسیدن لحظه مرگ من باشد».
ستار در نوشته خود میافزاید: «... از هر روز بازداشت، شکنجه، زندان و اعدامهای دسته جمعی سخنی به میان نمیآورند، زندانیان سیاسی را در بدترین شرایط و بدترین وضعیت قرار میدهند برای شکسته شدن آنها... میگویند دختران و اعضای خانواده را بازداشت میکنیم. شعار آنها این است: ما بازداشت میکنیم، شکنجه میدهیم»....
این زندانی سیاسی مقاوم و کارگر آزاده و مبارز که به دست دژخیمان دیکتاتوری آخوندی بهشهادت رسید، در نوشتههای خود خطاب به حاکمیت پلید آخوندی که برای جلوگیری از روشنگریهایش او را تحت فشار گذاشته بودند، شجاعانه میگفت: چرا شما از حکومت به پایین نمیآیید... شما بازداشت نکنید، شکنجه ندهید، سلاخی نکنید تا اطلاعرسانی هم نشود. در غیراین صورت نه تنها اطلاعرسانی میشود بلکه بهزودی بساط ظلم شما بر سرتان فرو خواهد ریخت... بدانیم یک بار به دنیا میآییم و یکبار میرویم ولی چه خوب است در این یک بار با شرف زندگی کنیم و با عزت بمیریم».
اظهارات خواهر ستار بهشتی:
سهشنبه هفته گذشته دوازده ظهر آمدند ریختند توی خانه و برادرم را بردند. بدون هیچ جرمی و بدون هیچ مدرکی. هیچی هیچی... . پشت ماشینشان هم نوشته بود گروه سیاسی فتا. همین و السلام. ما نه یک تماسی داشتیم. دستهای برادرم را هم از پشت بسته بودند. دیروز یک آقایی به اسم نجفی آمده بود شماره من و شوهرم را گرفته بود که پیگیر کار آقای ستار بهشتی باید بیاید. امروز صبح شوهرم رفته بود به او گفتند آقای ستار بهشتی مشکلی داشته، شوهرم گفت نه هیچ مریضی نداشت. واقعاً هم برادرم هیچ مریضی نداشت.
به شوهرم گفتند بروید مادر و خواهرش را آماده کنید، قبر بخرید، فردا با ما هماهنگ کنید بیاید کهریزک جنازه را تحویل بگیرید. همین و هیچ چی دیگه نمیدونیم.
همان روز سهشنبه بود ساعت دوازده ظهر هیچ تماس دیگری با ما نداشت. هیچی.
آن روزی که آمده بودند مادرم گفته بود بچه مرا کجا میبرید گفته بودند تهران، مادرم گفته از کجا بفهمم، مگر تهران کوچک است؟ آنها گفتند به شما خبر میهیم به شما زنگ میزنیم. همین، هیچ چی نمیدونیم. من برادرم را ندیدم.
جرمی نداره نمیدانیم.
من مادرم ناراحتی قلبی دارد، جنازه را نبیند میمیرد. مادر من دوام نمیآورد.
گفتند قبر بخرید، قبر خریدن دروغ است. برادرم ۳۵ سال داشت، سنی نداشت، برای چی؟ فقط بگید برای چی برادرم مرد؟ تو را خدا به چه جرمی برادرم مرد. به جرم بیگناهی، به جرم بیگناهی، به جرم بیگناهی، به جرم بیگناهی اگه مرگ است، مرگ سیاوش است. تا ابد زنده است. ما افتخار میکنیم. اگر واقعاً برادرم به جرم بیگناهی رفته ما افتخار میکنیم به او. از حالا تا فردای قیامت من خواهر ستار بهشتی هستم. خوش بهحالم. افتخارم... . سرم بالاست.