نزدیک ظهر است که وارد محلی میشوم که تعدادی از اعتصابگران آنجا هستند. چیزی که در وهلهٴ اول جلب توجه میکند این است که هیچکس خواب نیست. دو سه نفر هم که روی 5، 6تخت دراز کشیدهاند، در همان حال مشغول مطالعه هستند. امدادگر توضیح میدهد که اینها افرادی هستند که مشکل جسمی دارند.
اغلب بچهها در جمعهای چند نفره دور چند میز نشستهاند و با جدیت اما با صدای پایین دارند با هم صحبت میکنند. هر کدام از این «جمع» ها، یک کمیته است. تعدادی هم در یک ضلع سالن پشت کامپیوترها نشستهاند که هر کدام گوشی به گوش دارند، تا صدای چیزی که گوش میکنند، مزاحم بقیه نباشد. دور بعضی میزها هم تعدادی در حال مطالعه یا نوشتن هستند و تعدادی هم جلو دو تلویزیون که در سالن روشن است، نشستهاند و دارند سیمای آزادی را تماشا میکنند.
اغلب بچهها در جمعهای چند نفره دور چند میز نشستهاند و با جدیت اما با صدای پایین دارند با هم صحبت میکنند. هر کدام از این «جمع» ها، یک کمیته است. تعدادی هم در یک ضلع سالن پشت کامپیوترها نشستهاند که هر کدام گوشی به گوش دارند، تا صدای چیزی که گوش میکنند، مزاحم بقیه نباشد. دور بعضی میزها هم تعدادی در حال مطالعه یا نوشتن هستند و تعدادی هم جلو دو تلویزیون که در سالن روشن است، نشستهاند و دارند سیمای آزادی را تماشا میکنند.
به یکی از این «کمیته» ها نزدیک میشوم و با اشارهیی از مسئول نشست اجازه میگیرم که من هم در جمعشان بنشینم؟ با سر و لبخند تأیید میکند و یک صندلی را برای من پیش میکشد. من گوش تیز میکنم تا بدون اینکه با پرس و جو روال بحث را به هم بزنم، ببینم موضوع چیست؟ بهزودی دستگیرم میشود که بحث درباره این است که چگونه باید صدای این اعتصاب را به گوش دنیا رساند.
با چند نفر گفتگو میکنم. از یکی میپرسم: اعتصاب آخرین و مظلومانهترین سلاح آدمی است که بهش ظلم شده و میخواد صداشو به گوش بقیه برسونه، اگه نتونه صداشو برسونه، اعتصاب معنی نداره. حتی زندانیها هم که اعتصاب میکنند، صداشونو و خواستهشونو یک جوری، مثلاً از طریق ملاقاتیها به گوش بقیه میرسونن، بالاخره به رسانهها میرسه. اگه نرسه و رژیم احساس فشار نکنه که ککش نمیگزه که مثلاً یک نفر یا حتی چند نفر در اثر اعتصاب بمیرن! آیا شما از اینجا میتونید صداتون رو برسونید؟
مخاطبم از من میپرسد: منظور شما از اینکه صدای اعتصاب به مردم برسه، چیه؟ چون تا اونجا که به خبر اعتصاب برمیگرده که گفته شده و کسی که بخواد خبر داشته باشه، خبردار شده، منظورتون چیه؟
میگویم آیا کسی خبر دارد که اینجا 26نفر از اقوام درجه یک شهدا، مادر، پدر، برادر، خواهر یا فرزند شهیدان اشرف در حال اعتصاب هستند؟ آیا جایی منعکس شده که چند نفر از بالاترین مسئولان و چهرههای سازمان مثل… و… توی این اعتصابغذا هستن؟ آیا کسی خبر داره روزی چند نفر اینجا در اثر ضعف از حال میرن. چند تا از بچهها «هایریسک» ی جزو اعتصابیها هستن؟ و اینا حاضر نشدن که دست از اعتصابغذا بردارن؟ خب اگه خدای نکرده، فردا یکی از این بچهها طوری بشه؟ …
یکی از بچهها در پاسخم میگوید: موقعیت ما روشنه، رژیم آخوندی آنچه که در توان داشته انجام داده است تا لیبرتی را تبدیل به زندان بکند. خبرنگار اینجا نمیآد، از وکیل و غیره هم خبری نیست، دشمن هم زیاد داریم، آیتالله بیبیسی رو هم داریم… دو ساعت میشه راجع به این چیزا صحبت کرد. اما ما همیشه به خودمان میگوئیم هر تضادی راهحل خودش را دارد و ما باید خودمان راهحل مناسبت این مسائلی را که شما پرسیدید در بیاوریم و اصلاً همین که دور همه جمع شدیم برای همین است که بتوانیم کارمان را ارتقا بدهیم و به این سؤال پاسخ بدهیم که: «چه کار کنیم که نتیجه این کارزار را هر چه پربارتر کنیم؟»
یکی از بچهها میگوید:
البته این تلاشی است که رژیم میکند از طریق مزدورانش و جبهه متحد خودش. اما مقاومت و خلق هم جبهه متحد خود را دارد یاران اشرفنشان را در داخل کشور و در همه کشورها ی جهان ببینید. این جبهه گسترده از وجدانهای بیدار بینالمللی را ببینید. تا ما و اشرفنشانها در کشورهای دیگر دست به اعتصاب زدیم این جبهه بهطور خود جوش کار خودش را شروع داد. از ملاقات و پوششهای رسانهیی تا نوشتن نامه و پیام و تا همین جا هم میشود دیدید که چطور این کارزار به شکل گستردهیی در جهان منعکس شده است.
یکی دیگر میگوید: همین موضعگیریهایی که مقامات سازمان ملل مثل دبیرکل و کمیسر پناهندگان و اینا میکنند، مگر شکی دارید که حاصل تلاش همین جبهه متحد است. نوشتن نامه به این مقامات، مطرح شدن این خواستهها در افکار عمومی و... . هشدارهایی که حامیان مقاومت از ایرانی و اتباع و شخصیتهای سیاسی و سرشناس سایر کشورها دادند که اگه هر اتفاقی بیفته، نمیتونن بگن نمیدونستیم و خبر نداشتیم.
دیگری هم مثالهای متعدد میآورد از انعکاسات رسانههای بینالمللی که تا همین الآن این کارزار را چه در لیبرتی و چه در سراسر کشورها جهان منعکس کردهاند.
من به ساعتم نگاه میکنم، وقت زیادی ندارم باید به جاهای دیگر هم سر بزنم، اگر آرام و بیصدا آمده بودم، اما وقت زیادی از بچهها گرفته بودم. تشکر میکنم و با بچهها خداحافظی میکنم و میروم؛ در حالی که حالا این سؤال که چطور میشود صدای این اعتصابغذا را در دنیا منعکس کرد، برای من هم خیلی روشنتر و جدیتر شده و با خودم حرف برادر اعتصابی را تکرار میکنم: «چه کار کنیم که نتیجه این کارزار را هر چه پربارتر کنیم؟».