پدر مسعود، عزتالله مقبلی از هنرمندان قدیمی و معروف تئاتر و سینما و همچنین یکی از گویندگان و دوبلرهای معروف رادیو بود. در طول سالهای۶۰ تا ۶۷ در زندان، بهدلیل اینکه پدر مسعود هنرمند بود، مسعود را تحتفشار قرار میدادند. از طرف دیگر، پدرش نیز دیگر تمایلی برای ادامه کار در رادیو را نداشت و همواره بهخاطر اینکه پسرش هوادار مجاهدین بوده تحتفشارهای زیادی قرار میگرفت.
در سال67 بعد از اینکه ملاقاتهای زندانیان قطع شد پدر مسعود بارها برای اطلاع از وضع مسعود به زندان اوین مراجعه کرد. اما هر بار با برخورد خشونتآمیز پاسداران خمینی مواجه شده و ناراحتتر از قبل، به خانه باز میگشت. سکوتی بود وحشتزا که از طرف زندانها برمیخاست. پدر مسعود هم تاب آن را نداشت و نیازمند دیدن فرزندش بود. زیرا میدانست حکم او در حال اتمام است. اوایل پاییز بود که با شنیدن خبر شهادت مسعود، دچار ناراحتی و سکته قلبی شد در فاصله کوتاهی جان سپرد.
در همان ایام، مادر مسعود در بهشتزهرا دربهدر بهدنبال قبر فرزندش میگشت، چون از طرف زندان، هیچ رد و نشانی از محل دفن او را به خانواده نداده بودند. مادر تقریباً هر روز به بهشتزهرا میرفت تا بتواند اثری از فرزندش پیدا کند. او قطعههای 106-107-108-109 که قبر بچهها در آنجا بود را یکییکی چک کرد تا اینکه سنگقبر مسعود را لابلای قبرهای عمومی قبرستان پیدا کرد. خانوادههایی که آنروز در بهشتزهرا بودند میگفتند شیون و فغان این مادر بهحدی بود که همه اطرافیان متوجه او شده بودند و حتی پس از ساعتها نمیتوانستند او را از سنگقبر جدا کنند. از این زمان به بعد مادر مسعود که در اثر این جنایت بیشرمانه پسر و همسر خود را از دست داده بود تعادل خود را از دست داد.
در سال67 بعد از اینکه ملاقاتهای زندانیان قطع شد پدر مسعود بارها برای اطلاع از وضع مسعود به زندان اوین مراجعه کرد. اما هر بار با برخورد خشونتآمیز پاسداران خمینی مواجه شده و ناراحتتر از قبل، به خانه باز میگشت. سکوتی بود وحشتزا که از طرف زندانها برمیخاست. پدر مسعود هم تاب آن را نداشت و نیازمند دیدن فرزندش بود. زیرا میدانست حکم او در حال اتمام است. اوایل پاییز بود که با شنیدن خبر شهادت مسعود، دچار ناراحتی و سکته قلبی شد در فاصله کوتاهی جان سپرد.
در همان ایام، مادر مسعود در بهشتزهرا دربهدر بهدنبال قبر فرزندش میگشت، چون از طرف زندان، هیچ رد و نشانی از محل دفن او را به خانواده نداده بودند. مادر تقریباً هر روز به بهشتزهرا میرفت تا بتواند اثری از فرزندش پیدا کند. او قطعههای 106-107-108-109 که قبر بچهها در آنجا بود را یکییکی چک کرد تا اینکه سنگقبر مسعود را لابلای قبرهای عمومی قبرستان پیدا کرد. خانوادههایی که آنروز در بهشتزهرا بودند میگفتند شیون و فغان این مادر بهحدی بود که همه اطرافیان متوجه او شده بودند و حتی پس از ساعتها نمیتوانستند او را از سنگقبر جدا کنند. از این زمان به بعد مادر مسعود که در اثر این جنایت بیشرمانه پسر و همسر خود را از دست داده بود تعادل خود را از دست داد.