سفری با مَرکَب عشق
بیاد آن سفرکرده که صدها قافله دل همره او است،
به یاد آنکه هر روزمان و هر لحظه مان با او است،
بیاد آنکه لبخند رضایتش، قوت قلب میبخشد و نگاهش میآموزد و کلامش زنده میکند.
بیاد آنکه با شنیدن از او سرشار میشویم و خود را بازمییابیم.
بیاد او که با شنیدن کلامش، کمبودهایمان محو میشود.
هموکه شنیدنش نامُکَرَّرْاست. و نیاز به شنیدن از او، پایان ناپذیر است.
به یاد او که خدا، اسلام، تقوا و انسانیت را، از او آموختیم و همواره میآموزیم.
بیاد آنکه تبلور مجسم عشق است.
بیاد آنکه نمیتوان از او جدا شد، نمیتوان بی او زیست
بیاد او که...
چه غم دیوار امت را که دارد چون تو پشتیبان چه غم از موج بحر آنرا که باشد، نوح کشتیبان
*
سیام دیماه است.
روزی است که درهای رحمت حقّ جَلَّ وَعَلا بر روی همه ما باز شد.
گویند، سیام دی، او آزاد شد. اما، واقعیت این است که 30دی روز آزادی ما است.
ما همه ما آزاد شدیم.
بگوئید، روز30 دی، روز آزادی خلق و میهن است.
مگر میشود بی او، آزاد بود و آزادی داشت؟
او خود، چه خوش گفته بود: ”خورشید در اسارت هم خورشید است“.
خورشیدی که از پس ابرهای ارتجاع و استعمار هم، همچنان میدرخشد و حیات میبخشد.
آخر او، جان جانان است. او راهبر دل و جان است، او ”مسعود “است.
*
راستی، بچهها، اگر او نبود، ما چگونه از چنگال دیوجماران خلاص میشدیم؟
دیوی که همه را برده بود، ما را هم میبرد و میخورد.
یادمان نرفته که بدتر از دیو جماران را هم داشتیم!
آری، همان که دشمن درونی بود.
اپورتونیسم اش گویند.
وه که چه وحشتناک! آخر او دشمن درونی بود. ضربهاش از ساواک شاه هم بدتر بود.
راستی این یکی دشمن، با همه وحشیگریهایش ، چگونه ضربه فنی شد؟
راستی ماها اصلاً فهمیدیم چگونه این افعی شرزه مهار شد و چگونه به آنجا که باید برود، رفت؟
با چه مهارتی! با چه قدرتی! این اژدهای خطرناک، بدون اینکه بتواند ما را نابود کند، از صحنه حذف شد.
بعدها کَمْ کَمَکْ ، فهمیدیم که چه بلای عظیمی بود.
اما، باز هم شکر خدا، که جان بدر بردیم و فهمیدیم که:
رسیده بود بلائی، ولی به خیر گذشت.
بیاد آن سفرکرده که صدها قافله دل همره او است،
به یاد آنکه هر روزمان و هر لحظه مان با او است،
بیاد آنکه لبخند رضایتش، قوت قلب میبخشد و نگاهش میآموزد و کلامش زنده میکند.
بیاد آنکه با شنیدن از او سرشار میشویم و خود را بازمییابیم.
بیاد او که با شنیدن کلامش، کمبودهایمان محو میشود.
هموکه شنیدنش نامُکَرَّرْاست. و نیاز به شنیدن از او، پایان ناپذیر است.
به یاد او که خدا، اسلام، تقوا و انسانیت را، از او آموختیم و همواره میآموزیم.
بیاد آنکه تبلور مجسم عشق است.
بیاد آنکه نمیتوان از او جدا شد، نمیتوان بی او زیست
بیاد او که...
چه غم دیوار امت را که دارد چون تو پشتیبان چه غم از موج بحر آنرا که باشد، نوح کشتیبان
*
سیام دیماه است.
روزی است که درهای رحمت حقّ جَلَّ وَعَلا بر روی همه ما باز شد.
گویند، سیام دی، او آزاد شد. اما، واقعیت این است که 30دی روز آزادی ما است.
ما همه ما آزاد شدیم.
بگوئید، روز30 دی، روز آزادی خلق و میهن است.
مگر میشود بی او، آزاد بود و آزادی داشت؟
او خود، چه خوش گفته بود: ”خورشید در اسارت هم خورشید است“.
خورشیدی که از پس ابرهای ارتجاع و استعمار هم، همچنان میدرخشد و حیات میبخشد.
آخر او، جان جانان است. او راهبر دل و جان است، او ”مسعود “است.
*
راستی، بچهها، اگر او نبود، ما چگونه از چنگال دیوجماران خلاص میشدیم؟
دیوی که همه را برده بود، ما را هم میبرد و میخورد.
یادمان نرفته که بدتر از دیو جماران را هم داشتیم!
آری، همان که دشمن درونی بود.
اپورتونیسم اش گویند.
وه که چه وحشتناک! آخر او دشمن درونی بود. ضربهاش از ساواک شاه هم بدتر بود.
راستی این یکی دشمن، با همه وحشیگریهایش ، چگونه ضربه فنی شد؟
راستی ماها اصلاً فهمیدیم چگونه این افعی شرزه مهار شد و چگونه به آنجا که باید برود، رفت؟
با چه مهارتی! با چه قدرتی! این اژدهای خطرناک، بدون اینکه بتواند ما را نابود کند، از صحنه حذف شد.
بعدها کَمْ کَمَکْ ، فهمیدیم که چه بلای عظیمی بود.
اما، باز هم شکر خدا، که جان بدر بردیم و فهمیدیم که:
رسیده بود بلائی، ولی به خیر گذشت.
*
خوب، اما، چگونه و با چه قیمتی؟ قیمت کلان بود، ولی چه کسی پرداخت؟
آری، آری، تمامی قیمت را یکجا و یک تنه، هم ”او“ پرداخت، و کامل هم پرداخت.
کم نگذاشت و خسته هم نشد. سبحان الله.
قیمت را او پرداخت ولی آنکه دریافت کرد، که بود؟
کسی جز ما نبود؟ الحمدلله علی ما هدانا.
این، هدیهای بود از ”او“. نه تنها برای سازمان، بل، برای تمامی خلق قهرمان و تاریخ مان و البته قبل از همه شهدایمان، از محمد آقا تا همه و همه شهدا.
وه! چه سعادتمند، این خلق قهرمان، که چنین پشت و پناهی دارد.
سیام دیماه 1395
سالروز آزادی برادرمسعود از زندان و طلوع آزادی خلق قهرمان ایران
عباس مدرسی.
خوب، اما، چگونه و با چه قیمتی؟ قیمت کلان بود، ولی چه کسی پرداخت؟
آری، آری، تمامی قیمت را یکجا و یک تنه، هم ”او“ پرداخت، و کامل هم پرداخت.
کم نگذاشت و خسته هم نشد. سبحان الله.
قیمت را او پرداخت ولی آنکه دریافت کرد، که بود؟
کسی جز ما نبود؟ الحمدلله علی ما هدانا.
این، هدیهای بود از ”او“. نه تنها برای سازمان، بل، برای تمامی خلق قهرمان و تاریخ مان و البته قبل از همه شهدایمان، از محمد آقا تا همه و همه شهدا.
وه! چه سعادتمند، این خلق قهرمان، که چنین پشت و پناهی دارد.
سیام دیماه 1395
سالروز آزادی برادرمسعود از زندان و طلوع آزادی خلق قهرمان ایران
عباس مدرسی.
چکامهای ازم، آزاده:
نامت آیه ”فتح ”
در مبارکترین عید میهنم؛
نیاز سرودنت؛
در خلوت پرغوغای قلبم زبانه میکشد و بیتابم میکند…
بارانی از کلمات را در دستهایم میفشرم،
اما واژهها شرمگینانه در خمیدگی تواضع زمزمه میکنند که:
«تو خود تعریف خویشتنی»!
ناخدای «رنج انسان» در فدای همه چیز
و در رضامندی صبور مافوق طاقت؛
نامت آیه «فتح» است در میهنم؛
که در تیرگی ظلمات دههها شقاوت بیمانند؛
ترا در پنهانترین زوایای قلب خویش ماوا داده
و در هوای حضور حیات بخش تو؛
«الیس الصبح به قریب» را یقین کرده است…
ای امید بیشکست که جز رنج خلق ات را سهم خویش نمیدانی؛
در نوازش نجیب نگاهت؛
سرفرازی از تو سرشار میشود
و ایستادگی با تو در بالاترین شاخسار «رنج پرشکوه انسان» ؛
مفهوم خویش را باز مییابد…
و نسلی که از تو در خشکسال شرافت روییده است؛
پرچم حیات انسانی را، تا تحقق پیروزی بر شقاوت و تیرگی برافراشته نگاه خواهد داشت…
نامت رستگاری هویت انسانی است؛ در عصر بیهویتی انسان؛.
در مبارکترین عید میهنم؛
نیاز سرودنت؛
در خلوت پرغوغای قلبم زبانه میکشد و بیتابم میکند…
بارانی از کلمات را در دستهایم میفشرم،
اما واژهها شرمگینانه در خمیدگی تواضع زمزمه میکنند که:
«تو خود تعریف خویشتنی»!
ناخدای «رنج انسان» در فدای همه چیز
و در رضامندی صبور مافوق طاقت؛
نامت آیه «فتح» است در میهنم؛
که در تیرگی ظلمات دههها شقاوت بیمانند؛
ترا در پنهانترین زوایای قلب خویش ماوا داده
و در هوای حضور حیات بخش تو؛
«الیس الصبح به قریب» را یقین کرده است…
ای امید بیشکست که جز رنج خلق ات را سهم خویش نمیدانی؛
در نوازش نجیب نگاهت؛
سرفرازی از تو سرشار میشود
و ایستادگی با تو در بالاترین شاخسار «رنج پرشکوه انسان» ؛
مفهوم خویش را باز مییابد…
و نسلی که از تو در خشکسال شرافت روییده است؛
پرچم حیات انسانی را، تا تحقق پیروزی بر شقاوت و تیرگی برافراشته نگاه خواهد داشت…
نامت رستگاری هویت انسانی است؛ در عصر بیهویتی انسان؛.