728 x 90

ادبیات و فرهنگ,

حیاتی کوتاه با شعله‌یی بلند و جاودان

-

ژاندارک ، قهرمان فرانسه
ژاندارک ، قهرمان فرانسه
تقدیم به زنان مجاهد، سازندگان صفی پولادین تا تهران
از: بهمن -شکوه
او انتخاب کرده است که تسلیم نشود. این تقدیر اوست. اگر‌چه به سمت چنین سرنوشتی می‌رود، اما این تقدیر را خودش در یک انتخاب آگاهانه رقم زده است. گویی می‌خواهد رنجها و محنتهای زنان تمام تاریخ و تمامی یک ملت را به نمایش بگذارد. محنتی که به دست خدای ساخته و پرداخته جامعه مردسالار، برای حفظ نظم موجود بر زنان و بر همهٴ مردم تحمیل شده است. به‌ویژه برای زنی که می‌خواهد نقش رهایی بخش برای سرزمینش داشته باشد.

داستان زندگی عجیب و حیات پر رمز و راز و سرنوشت تأثر انگیزش، که سینه به سینه در طی قرون و سده‌ها از نسلی به نسل دیگر نقل می‌شود؛ امروزه عرصه ادبیات اروپا را درنوردیده و بیش از 20 رمان و نمایشنامه را به خود اختصاص داده است. حیاتی کوتاه با شعله‌یی بلند در تاریخ که نورافشان راه مقاومت و پایداری است. خانه‌ای که او در آن به دنیا آمد، اکنون تبدیل به موزه شده است. تصاویری که در این موزه به چشم می‌خورند هنوز هم این سؤال را در ذهن بیننده ایجاد می‌کنند که:
«به‌راستی او که بود» ؟ …

مقاومت به هر قیمت
ژاندارک (1412-1431)
این شخصیت افسانه‌یی، سمبل ملت فرانسه و اسطورهٴ تسلیم ناپذیری، زن دلاوری است که از تیرگی قرون وسطی برخاست، مناسبات ستمگران و دین‌فروشان فریبکار زمان خود را به میدان طلبید و آنگاه با پیکر خود نور سپید ایستادگی را بر ظلمت و سیاهی تسلیم تاباند.

قهرمان میهن‌پرستی و آزادیخواهی، که پس از گذشت 6قرن؛ شعله‌های آتشی که در آن سوخت، هم‌چنان بر تارک مقاومت انسان در برابر ستم می‌درخشد. شعلهٴ خیره‌کننده‌یی که تاریکی دخمه‌های سرد و تاریک ریاکاران در لباس دین را از هم می‌درد؛ و روشنی بخش راه رزمندگان آزادی است.

فرانسه، 1412 میلادی
اروپا سالهای سیاه قرون وسطی را می‌گذراند. سالهای ستم حاکمان مستبد و خونریز با توجیه و پشتیبانی کلیسای حکومتی.

در هنگامه جنگ صد ساله و سطلة انگلیس بر فرانسه، در روستایی دور افتاده در مرز شرقی فرانسه، دختری در یک خانوادهٴ تهیدست دهقانی، چشم به جهان گشود که او را «ژاندارک» نام نهادند. 12ساله بود که حین عبور از کنار درختی قدیمی احساس می‌کند «قدیس میشل» و نوری خیره کننده به او فرمان می‌دهد تا فرانسه را نجات دهد.

ژاندارک 5سال در معرض این الهامهای درونی بود و می‌ترسید از آن برای دیگران صحبت کند.

در 15سالگی خواهان شرکت در ارتش برای جنگ با انگلیس شد، اما به‌دلیل سن کم؛ و مهمتر از آن به‌دلیل «زن» بودن، چنین اجازه‌یی به وی داده نشد. او مدتها برای حل این موضوع با خود اندیشید تا در نهایت به راه‌حل آن دست یافت. یک سال بعد در 16سالگی با به‌کارگیری ترفندی به خود گفت: «حالا با لباس سربازی، که لباسی مردانه است، به نزد ولیعهد می‌روم» …

سرانجام دختر جوان روستایی توانست وارد ارتش شده و فنون نظامی را فرا بگیرد. او، که برای دفاع از وطنش لباس سربازی پوشیده بود، توانست با مهارت و جنگاوری و نشان‌دادن صلاحیت خود برای ادارهٴ نیروهای وارفته فرانسوی، اعتماد فرماندهان و افسران ناامید فرانسوی را به دست آورد. آنگاه در راه آزادی فرانسه از اشغال انگلیسیها قیام کرد و تا آنجا پیش رفت که به فرماندهی نیروهایی که مأموریتشان آزادسازی اورلئان بود رسید. او با فرماندهی خود توانست محاصره اورلئان را در سال 1429 درهم بشکند و این شهر را آزاد کند و یک پیروزی بزرگ نظامی نصیب فرانسویان سازد. بعد از این پیروزی بود که شارل هفتم به پاس خدمات ژاندارک به او لقب اشرافی داد و مردم دهکده‌اش را از پرداخت مالیات معاف کرد و گفت مجسمه او را در اورلئان نصب کنند.

در گام بعد ژاندارک توانست شاه را به لشکر‌کشی به سوی «رن» متقاعد کند. او با راضی‌کردن شاه، یگانهایی را تحت فرماندهی خود گرفت و توانست با پیروزی بر انگلیسیها نقطه پایانی بر جنگ صدساله فرانسه با انگلستان بگذارد.

اما در مه 1430 «بورگن‌دی» ها، یعنی همان خائنین فرانسوی مزدور انگلیس، پاریس را محاصره کردند. ژاندارک در پناه تاریکی شب برای کمک به مدافعان وارد شهر شد و در حالی‌که فرمانده حمله علیه مزدوران بود، در تلاش برای آزادسازی شهر، زخمی و سپس توسط یکی از خائنین دستگیر شد. مزدوران او را در سوم ژانویهٴ 1431به نیروهای انگلیسی در لوکزامبورگ فروختند. 3ماه بعد ژاندارک در «روئن» به اتهام ارتداد مقابل اولیای کلیسای فرانسه در یک دادگاه کلیسایی، که از حکومت انگلیس تبعیت می‌کرد، محاکمه شد. مهم‌ترین اتهام او از نظر این بیدادگاه مذهبی، رد صلاحیت کلیسا بود. ژاندارک همچنین به جادوگری و اصرار به دریافت الهام از جانب قدیسین و استفاده از پوشش نظامی مردانه متهم شد. پس از شکنجه‌های بسیار، قضات حکومتی و دین‌فروشان کلیسا از وی خواستند از ادعاهایش توبه کند. او از گفته‌های خود دست برداشت. برای در هم‌شکستن بیشتر، او را دوباره به سلول برگرداندند. ژاندارک طی مدتی که در سلول بود، نسبت به آنچه که زیر شکنجه گفته بود، آتش جنگی بزرگ و سهمگین در درون خود احساس کرد او در این جنگ که بسا سهمگین‌تر از جنگ نظامی بود، هم‌چون همیشه پیروز صحنهٴ نبرد شد. چند روز بعد که قضات و متولیان کلیسا به سلول او رفتند، در نهایت تعجب، او را مجدداً در لباس مردانه یافتند. ژاندارک در پاسخ گفت: «قدیسین مرا به‌دلیل تسلیم در برابر کلیسا سرزنش کردند. اما حالا از راهی که انتخاب کرده‌ام باز نخواهم گشت و عزم دیگری جز نبرد در سر ندارم». از این پس او در دادگاه با کمال شجاعت از عقیده و عزم خود برای نجات کشورش دفاع کرد. فقیهان کلیسا، ژاندارک را مرتد دانسته و حکم به‌ زنده زنده سوزاندن او در آتش دادند و او را به مقامات حکومتی سپردند.

ژاندارک در 30 مه 1431 در 19سالگی بر تیرکی چوبی در «روئن» در یک بازار بدون سقف در میدان «بومارشه» و در ملأعام به شعله‌های آتش سپرده شد. به این ترتیب ژاندارک به ندای درونی خویش پاسخ گفت؛ تسلیم نشد و برگی زرین و درخشان در تاریخ « مقاومت به هر قیمت» از خود بر جای گذاشت.

وی در لحظات واپسین حیات به سمت روئن گفت: «روئن، یعنی من این‌جا باید بمیرم؟ آه روئن، از این می‌ترسم که تو خون‌بهای مرا گران پرداخت کنی».

25سال بعد از مرگ او، پاپ کالیتوس سوم در دادگاه دیگری از دوشیزة اورلئان اعادهٴ حیثیت کرد و در سال 1920 پاپ بندیکت پانزدهم، ژاندارک را رسماً در شمار قدیسین آورد. اما در اذهان مردم اروپا و به‌خصوص فرانسه او هم‌چنان سمبل خونهای به ناحق ریخته شده در راه است و صدایش در گوش وجدانهای بیدار بشری هنوز طنین دارد.

ژاندارک، سمبل ملی فرانسه، پس از مرگش به‌صورت یک قهرمان فراموشی ناپذیر در بسیاری از آثار ادبی و هنری باقی ماند. او اگر‌چه در روایتها، کتابها و فیلمها، متفاوت توصیف شده است، اما عنصر مشترک در همهٴ آنها، آمادگی او برای فدای حداکثر است. از همین رو داستان حماسه ژاندارک پیوسته تازه است. چرا که با ارزشهای والای انسانی در یک مدار آرمانی پیوند خورده است.
										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/0cf58579-2f5a-41a0-ac66-df207ec19435"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات