گزیدهای از گزارش دادستان در سومین جلسه دادگاه تجدید نظر دژخیم حمید نوری در استکهلم
دادستان: به نظر ما حمید نوری در اون مکان بوده در راهروی مرگ و فعال بوده. به این ترتیب که گفته بودیم که این خودش منظور ما اینه که نگهبانی و نگهداری کردن بوده. در رابطه اون زمانی که کمیته مرگ در گوهردشت حضور داشته. زندانیانی که اونجا نشسته بودند یا بعضیها ایستاده بودند و منتظر بودند در راهروی مرگ که به طرف کمیته بروند اکثرشان در این راهروی طولانی در صف بودند که ما دیدیم این کروکیاش را در خود زندان.
بعضی وقتها اونها را در راهروهای کوتاهتری نگه میداشتند که نزدیک اون مکانی بود که کمیته مرگ داشت کار میکرد. ما میگیم که وقتی نام زندانیان خوانده میشد اکثراً از طرف ناصریان بود و حمید نوری که اونها را صدا میزدند و هر دوتایشان همراه زندانیان وارد کمیته مرگ میشدند.
دادستان: و اینطوری نتیجهگیری شده که ایشون مابین گوهردشت و اوین همش فعالیت داشته و در هر دوتا توی این کمیته شرکت داشته و بیشتر وقت ایشون بهعنوان دادستان فعالیت میکرده توی دادگاه کرج. این یک شهری است که زندان گوهردشت در آن قرار داشته است. در گزارش جیویام آی (در جستجوی عدالت) اینجوری نتیجه گرفتهاند که این اشخاصی که جان سالم به در بردند از این اعدامهای دستجمعی گفتند که محمد مقیسه یعنی ناصریان دقیقاً دستاندرکار با این اعدامها بوده که زندانیهای سیاسی در دهه هشتاد و همینطور شخصاً دستاندرکار بود که این زندانیها را برای اعدام هدایت کنه در تابستان ۱۹۸۸
و توی کتاب حسین فارسی «کهکشان ستارهها» ایشون مینویسند که وقتی ایشون از این محل کمیته مرگ بیرون میاد توی اوت ۱۹۸۸ ایشون توضیح میدهند که این پرسنل حق نداشتند زندان را ترک بکنند در طول این مدت زمان و من مطالعه خواهم کرد تمام چیزهایی که توی این معرفینامه هست من برایتان از اول تا آخر؟؟؟
و همین که این زندانیان در اون مکان قرار داده بودند و همچنین از طرف کارمندان زندان تحت نظارت بودند و اینکه هر کاری که میکنند زیر نظرند و به نظر ما حمید نوری در اون مکان بوده در راهروی مرگ و فعال بوده. به این ترتیب که گفته بودیم که این خودش منظور ما اینه که نگهبانی و نگهداری کردن بوده. در رابطه اون زمانی که کمیته مرگ در گوهردشت حضور داشته. زندانیانی که اونجا نشسته بودند یا بعضیها ایستاده بودند و منتظر بودند در راهروی مرگ که به طرف کمیته بروند اکثرشان در این راهروی طولانی در صف بودند که ما دیدیم این کروکیاش را در خود زندان. بعضی وقتها اونها را در راهروهای کوتاهتری نگه میداشتند که نزدیک اون مکانی بود که کمیته مرگ داشت کار میکرد.
بعضی وقتها این زندانیهای را قرار میدادند یعنی صورتشان به سمت دیوار و پشتشان به طرف راهرو و بعضی وقتها هم پشتشان به دیوار میچسباندند. مجبور بودند که چشمبند داشته باشند ولی خیلیهاشون و کسانی که تعریف کردند گفتند به طرق مختلف میتوانستند احساس بکنند که چه اتفاقاتی داره میافته دور و برشان. و همچنین این امکان بود که با همزندانیان خودشان ارتباط برقرار بکنند. در کل اون زمان میشنیدند نام همزندانیانش را وارد کمیته میشدند و ما میگیم که وقتی نام زندانیان خوانده میشد اکثراً از طرف ناصریان بود و حمید نوری که اونها را صدا میزدند و هر دوتایشان همراه زندانیان وارد کمیته مرگ میشدند.
سازمان عفو بینالملل امنستی از طریق مطلبی به نام دستههای آغشته به خون زندانیان میفهمند که زندانیانی که در مقابل کمیته قرار گرفته بودند بهشون اطلاع داده نشد این جوابهایی که میدن خیلی تعیینکننده است در رابطه با اینکه اعدام خواهند شد یا نه. سؤالاتی که ازشون میشد میگفت آیا این زندانی آماده هست که محکوم بکنه مجاهدین و رهبریتش را؟ آیا این زندانی آماده هست که پشیمانی و توبه خودش رو اظهار بکنه و همچنین اینکه به جمهوری اسلامی وفادار هست؟ و بهصورت کتبی این اعتراف را بکنه؟ کسانی که این جواب درست را نمیدادند به مرگ محکوم میشدند. کسانی که کمی درست جواب میدادند بهشون داده میشد که کتباً بنویسند و دوری خودشان را از مجاهدین اعلام بکنند که بعداً این رو به کمیته تحویل میدادند. کلاً این بازپرسی چند دقیقه طول میکشید. بهخصوص زمانی که زندانیانی که میگفتند وفادار هستیم به مجاهدین.
جوابهای زندانی یا این اعترافات اگر مشهود نبود دوباره از نو صدایش میکردند برای اینکه شرح بده. خیلی از کسانی که در این قضیه بازپرسی میشدند چندین بار فراخوانده میشدند. در همان گزارش دستهای آغشته به خون، امنستی گفته که این بهاصطلاح دادگاهها بهصورت دستجمعی بوده و نمیشد که از لحاظ قانونی روش حساب کرد که درست اجرا شده باشد و این کمیته در چارچوب خود اونجا کار نکرده و اصلاً کمیته به این توجه نکرده که آیا این زندانیها واقعاً اصلاً جرمی انجام دادهاند یا نه از لحاظ حقوق بینالمللی. بعد از این سؤال و جوابها بدون اینکه نتیجه این بازپرسی چه باشه، زندانیها را به اون کریدور که ما قبلاً گفتیم راهروی مرگ، برده میشدند.