پاسدار محسن رضایی:
۳۰خرداد و ۳۱خرداد که مجاهدین اعلام جنگ مسلحانه کردند
به اندازه کافی اسلحه و مهمات داشتن تو کشور هیچ چیز پنهانی نبود
مجاهدین ۱۷هزار عضو و ۷۰هزار سمپات داشتند در تمام مراکز آنها اسلحه و مهمات بود
اولین بار به محل من حمله کردند چون فهمیده بودند من مسئول اطلاعات کشورم
من پشت میزم نشسته بودم
یکمرتبه دیدم که از دو طرف همینطور داره آتش بلند میشود
اول فکر کردم خمپاره است رفتم زیر میز
در این سه چهار ماه اینها آمده بودند تهران مشهد تبریز اهواز اصفهان شیراز کرمان
هر روز درگیری بود
اصلاً تو خود تهران روزی سی چهل تا از آنها را ما میکشتیم
بیست سی نفر اونا از ما میکشتند
درگیری بهشدت در استانها وجود داشت
پاسدار محسن رضایی- ۱۴مهر ۱۴۰۳
محسن رضایی: بنیصدر حالا وقتی جنگ به بنبست رسیده عملیاتهای کلاسیک او در اهواز و در ماهشهر آبادان و همچنین در دزفول به شکست مواجه شده و عملیاتهای نامنظم و محدود هم که تعیینتکلیف نمیکرد جنگ را. باید مینشست یه فکری میکرد و راهکاری پیدا میکرد. در چهارده اسفند ماه سال هزار و سیصد و پنجاه و نه تقریباً نزدیک شش ماه بعد از شروع جنگ ایشون شروع میکنه به یک میتینگی یک همایشی را یک گردهمایی رو در دانشگاه تهران برگزار میکند. قبلش با مسعود رجوی جلسه گذاشته بود با قاسملو رهبر حزب دموکرات کردستان که به تجزیهطلبی اقدام کرده بودند سالهای پنجاه و هشت و پنجاه و نه ارتباط میگیره و در دانشگاه تهران در چهارده اسفند یک جمعیت بسیار زیادی جمع میشن و مرتب کف و سوت میزنند بنیصدر را تشویق میکنند. وسط جلسه یک تعدادی اعتراض میکنند از نیروهای انقلابی حزباللهی که تو جلسه بودند اعتراض میکنند منافقین میریزن اونا رو بهشدت میزنن و زخمی میکنن.
احمد آقا به من گفت که امام داشتند میشنیدن صحبتهای آقای بنیصدر میشنیدن صحبتهای ایشون که تمام شد امام به من گفت که کار ایشون رو تمام شده بنی صدر دیگه تمام شد.
دیگه امام به نتیجه رسید ایشون رو از فرماندهی کل قوا عزل بکنه و بعد هم مجلس شورای اسلامی ایشون رو عزل کرد.
اتفاق عجیبی که افتاد این بود که همون حدودهای بیست و چندم خرداد ماه سال ۱۳۶۰ بود که یک لایحه قصاص در مجلس تصویب داشت میشد جبهه ملی آمد اعلام کرد که این لایحه قصاص خلافه محکومه و این نباید تصویب بشه. امام که اینو شنیدن فرمودند که این جبهه ملی اگر تا چند ساعت آینده حرفشونو برنگردونند اینا مرتد خواهند بود.
خمینی: اونا مرتدند جبهه ملی از امروز محکوم به ارتداد است (تکبیر-الله اکبر) دست بردارید از این تضعیف مجلس تضعیف روحانیت و تضعیف ملت و تضعیف روحیه ملت و تضعیف روحیه ارتش دست بردارید از این امور بیاین در میدان با برادران دیگر تون بنشینید شما رئیسجمهور قانونی باشید به قوانین عمل کنید شما محترمی هستید در مجلس محترمید متدین هستید جدا کنید فساد را از مرتدها.
رضایی: فردای اون روز که جبهه ملی در میدان فردوسی اعلام راهپیمایی کرده بود یک میلیون نفر از مردم جمع شده بودند علیه جبهه ملی شعار میدادند. بیست و پنج خرداد بیست و شش خرداد تا میرسیم به سی خرداد، سی و یک خرداد این بحران سیاسی به اوج خودش میرسه.
حالا شما فرض کنید اگر اینها موفق میشدند اگر این گروهها اطراف آقای بنی صدر موفق میشدند خوب اینا چه تفاوتی با اون کودتای نظامی شکستخورده داشت. اینا جز شخص امام همه را در حقیقت مورد هجوم قرار میدادن.
پاسدار محسن رضایی: درست در همین ایامی که در چهارده اسفند و اینا هست مسعود رجوی به فرانسه میره اونجا ظاهراً با مقاماتی جلسه داره به اونا میگه که ما تصمیم داریم حکومت ایران را براندازی کنیم ما یک ماه این کارو میکنیم شما خواهید دید و بعد ایشون مخفیانه از طریق مرز پاکستان وارد ایران میشه طی ده پانزده جلسه شورای مرکزی سازمان منافقین را به نتیجه میرسونه که ما باید با رژیم درگیر بشیم.
هفدههزار عضو و هفتاد هزار سمپات منافقین رو تقریباً از اواخر از اوایل اردیبهشت ماه یا مثلاً دهم دوازدهم اردیبهشتماه هزار سال شصت تا تقریباً نیمه خرداد حدود یه ماه چهل روز اینا هواداران و اعضای منافقین رو میارن تو خیابونا سر چهار راهها یک تحریک میکنند بچههای انقلابی که اونا هم با اینها برخورد کنن و بعد اینا مظلومنمایی کنند
رضایی: خوب نیمه اول هزار و سیصد و شصت سه تا بحران در حال شکلگیری یک بحران نظامی که از نیمه اول جنگ منتقل شده به فروردین هزار و سیصد و شصت، یک بحران سیاسی که تازه در چهارده اسفند شروع شده بعد میرسیم به خرداد که بحران امنیتی شروع میشه.
بحران دوم بحران سیاسی بود که از ۱۴ اسفند شروع شد.
پس بحران دوم بحران سیاسی. بحران سوم بعد از عزل بنیصدر شروع شد. منافقین هفدههزار عضو و هفتاد هزار سمپات داشتن در تمام مراکز آنها اسلحه و مهمات بود تو دانشگاه تهران یک انباری گرفته بودن که اونجا تیربار و آرپیجی داشتن تو خود دانشگاه تهران کسی مزاحمشون نمیشد چون تا اون موقع منافقین یک جنبه تقریباً رسمی نیمهرسمی داشتن و رسماً تو دانشگاه تهران اسلحه خونه داشتند حتی تیربار و آرپی جی.
یعنی در حقیقت ۳۰خرداد و ۳۱خرداد که منافقین اعلام جنگ مسلحانه کردن به اندازه کافی اسلحه و مهمات داشتن تو کشور هیچ چیز پنهانی نبود و بعد که شروع کردن اولین بار خوب به محل من حمله کردن چون فهمیده بودند من مسئول اطلاعات کشورم من پشت میزم نشسته بودم یکمرتبه دیدم که از دو طرف همینطور داره آتش بلند میشه اول فک کردم خمپاره است رفتم زیر میز تحریریه و میز اداری یکمرتبه احساس کردم نه این خمپاره نیست اومدم بیرون و بعد معلوم شد که دو تا وانت اومده یکی از سمت شمال به جنوب یکی هم از سمت غرب به شرق یازده تا آرپیجی زده بودن تو همون اتاقی که من داشتم و زخمی شدم دیگه دستم زخم شد شونه هام زخم شد منتهی بلافاصله اومدم پایین تو ی حیاط و مرتب به بچهها گفتم که اینارو دستگیرشون کنید دیگه متوجه شده بودن این خمپاره نیست فهمیده بودم از خود اطراف دیوار دارند میزنن همونجا بودم که داشتم فریاد میکشیدم یکمرتبه به من گفتن که رئیس دفترم گفت که احمدآقا کارت داره رفتم پشت تلفن موقعی که موبایل و این چیزها نبود رفتم پشت تلفن احمد آقا گفت چطور هستی گفتند مجروح شدی که من گفتم مجروحیتم خیلی زیاد نیست منافقین حمله کردند.
بعد همینطور زنجیروار یعنی هفدههزار عضو و هفتاد هزار سمپات در این سه چهار ماه اینا اومده بودن تهران مشهد تبریز اهواز اصفهان شیراز کرمان تو اینها هر روز درگیری بود اصلاً تو خود تهران روزی سی چهل تا از اونا را ما میکشتیم یک بیست سی نفر اونا از ما شهید میکردند تو خود تهران اصلاً تهران جنگ شده بود این کاری که منافقین کردن خیلی قویتر از کودتای نظامیان بود. اصلاً درگیری بهشدت تو استانها وجود داشت.