مردم مصراته که اکنون شهرشان آزاد شده است، در برابر تمامی جنایتهای نیروهای قذافی ایستادند و بهای ایستادگی را پرداختند. آنها میگویند ما هیچ راهی نداشتیم یا مرگ یا آزادی، گزارشی از بخش انگلیسی الجزیره:
ساکنان شهر مصراته به خانههای خود برمیگردند. عطا که دانشجوی دندانپزشکی در انگلستان است دو روز پیش به اینجا برگشته. آپارتمان او در نبردهای این شهر توسط نیروهای قذافی اشغال شده بود. او میگوید که به در خانه من نگاه کنید که چه کار کردهاند. آپارتمان او تبدیل به زباله دانی شده. یونیفورهای نظامی در سرویس انداخته شده، در تمام اتاقها اثار مدفوع و کثافت باقیمانده دیده میشود و هرچیزبا ارزشی را با خود بردهاند.
اگرچه در این شهر آزاد شده محدودیتها زیاد است و مردم برای یک کپسول گاز جهت پخت و پز باید در صف بایستند اما هیچ شکایتی وجود ندارد. اینها مردم مصممی هستند که حاضر به تسلیم نشدند. عواد علی میگوید که راه دیگری برای آنها وجود ندارد، آنها یا پیروز میشوند و یا در همینجا میمیرند چون اینجا خانه آنهاست و این برای آنها یک اصل است.
مردم در آشپزخانهها برای فقیران، افراد مسن و رزمندگان غذا درست میکردند. همه کمک میکردند. خرابیها در این شهر آنقدر زیاد است که قسمتی از شهر باید کاملاً ویران شود. برای باز سازی این شهر زمان و دهها میلیون دلار پول لازم است تا خرابیها را تعمیر و اوضاع را بشکل عادی برگرداند ولی هزینه انسانی این جنگ چیزی است که مدتها بعد از این هم احساس خواهد شد.
صدها موشک و راکت گراد در خانههای این شهر فرود آمدند. یکی از آنها به اینجا در اتاق خواب بچههای مصطفی اصابت کرد درحالیکه آنها در حال استراحت بعدازظهر بودند. دختر یکساله و پسر سه ساله او درجا کشته شدند و خواهر ۵ساله آنها «ملک» که تازه اتاق را ترک کرده بود یک پایش را از بالای زانو از دست داد. ملک میگوید که نمیخواهد درباره آن صحبت کند چون این موضوع او را خیلی ناراحت میکند. ولی مادر او دعا میکند که خدا قذافی را درجهنم بسوزاند. او میگوید که آنها فقط کودکان بیگناهی بودند که هیچ کار بدی علیه هیچکس نکرده بودند که استحقاق چنین چیزی را داشته باشند. پدر بچهها میگوید که قذافی یک آدم ترسو و بزدل است او بچههای مرا کشت و من انتقام خواهم گرفت و اینکار او مارا مستحکمتر میکند.
جنگ هنوز تمام نشده است و آواز رزمندگان درباره مصائب و مقاومتشان است.
ساکنان شهر مصراته به خانههای خود برمیگردند. عطا که دانشجوی دندانپزشکی در انگلستان است دو روز پیش به اینجا برگشته. آپارتمان او در نبردهای این شهر توسط نیروهای قذافی اشغال شده بود. او میگوید که به در خانه من نگاه کنید که چه کار کردهاند. آپارتمان او تبدیل به زباله دانی شده. یونیفورهای نظامی در سرویس انداخته شده، در تمام اتاقها اثار مدفوع و کثافت باقیمانده دیده میشود و هرچیزبا ارزشی را با خود بردهاند.
اگرچه در این شهر آزاد شده محدودیتها زیاد است و مردم برای یک کپسول گاز جهت پخت و پز باید در صف بایستند اما هیچ شکایتی وجود ندارد. اینها مردم مصممی هستند که حاضر به تسلیم نشدند. عواد علی میگوید که راه دیگری برای آنها وجود ندارد، آنها یا پیروز میشوند و یا در همینجا میمیرند چون اینجا خانه آنهاست و این برای آنها یک اصل است.
مردم در آشپزخانهها برای فقیران، افراد مسن و رزمندگان غذا درست میکردند. همه کمک میکردند. خرابیها در این شهر آنقدر زیاد است که قسمتی از شهر باید کاملاً ویران شود. برای باز سازی این شهر زمان و دهها میلیون دلار پول لازم است تا خرابیها را تعمیر و اوضاع را بشکل عادی برگرداند ولی هزینه انسانی این جنگ چیزی است که مدتها بعد از این هم احساس خواهد شد.
صدها موشک و راکت گراد در خانههای این شهر فرود آمدند. یکی از آنها به اینجا در اتاق خواب بچههای مصطفی اصابت کرد درحالیکه آنها در حال استراحت بعدازظهر بودند. دختر یکساله و پسر سه ساله او درجا کشته شدند و خواهر ۵ساله آنها «ملک» که تازه اتاق را ترک کرده بود یک پایش را از بالای زانو از دست داد. ملک میگوید که نمیخواهد درباره آن صحبت کند چون این موضوع او را خیلی ناراحت میکند. ولی مادر او دعا میکند که خدا قذافی را درجهنم بسوزاند. او میگوید که آنها فقط کودکان بیگناهی بودند که هیچ کار بدی علیه هیچکس نکرده بودند که استحقاق چنین چیزی را داشته باشند. پدر بچهها میگوید که قذافی یک آدم ترسو و بزدل است او بچههای مرا کشت و من انتقام خواهم گرفت و اینکار او مارا مستحکمتر میکند.
جنگ هنوز تمام نشده است و آواز رزمندگان درباره مصائب و مقاومتشان است.