خانه رها میکنم، عشق فدا میکنم میهن خود را ز دیو، پاک رها میکنم.
«من، فریدون عینی فرکوش (امیر) فرزند محمد، متولد ۱۳۳۸ تهران، در منطقه عباسی (جنوب غرب تهران) در خانوادهای متوسط به دنیا آمدم… بعد از قیام (ضدسلطنتی) از طریق انجمن جوانان مسلمان میثاق، با بخش محلات جنبش ملی مجاهدین کمک میکردم».
فریدون از سال ۵۸ برای تحصیلات به آلمان رفت. اما در آنجا هم مجاهدین را پیدا کرد و فعالیتهایش را در کنار هواداران مجاهدین ادامه داد.
«همزمان با پایان کالج و ورود به دانشگاه هاگن، فعالیت حرفهای من در سال ۶۱ آغاز شد».
ادامه این فعالیتها با دست شستن از همه امکانات فراهم شده برای یک زندگی خوب در خارج از کشور، به عشق آزادی ایران با پیوستن به صفوف ارتش آزادی به اوج خود رسید.: «نهایتا در پنج مرداد ۶۷ به منطقه آمدم»
تجربه سالها مبارزه در ارتش آزادی و مقاومت برای آزادی ایران در گواهی است که او در وصیتنامه خود داد:
«گواهی میدهم که نسل ما و راهبری عقیدتی ما در بغرنجترین شرایط داخلی و بینالمللی که عصر آزمایش بود و نبود احزاب و ایدئولوژیها و انقلابات بود و همه را از صحنه به در کرد، و بسیاری از مدعیان را از صحنه روزگار محو نمود، در سایه ایدئولوژی انقلابی اسلام و فدا و صداقت رهبری مجاهدین، درخشانترین نبرد و رویارویی تمام عیار سیاسی، نظامی، ایدئولوژیک، فرهنگی، با ارتجاع پلید حاکم بر ایران و کلیه همپیمانان بینالمللی آن را به انجام رساندند. … اگر روزی در مسیر این مبارزه بهشهادت نائل شدم و این افتخار نصیبم شد که سرباز رکاب مسعود و مریم باشم. هرآنکس که خیر و نیکی از من دیده بداند که از خودم نبوده است و بهرسم و راه مجاهدین برمیگردد. و هرکس میخواهد سپاسگزار باشد باید قدم در راه این ناخدای بیهمتای کشتی مجاهدین بگذارد که از تمام توفانها و گردابهای سهمناک آن را به سلامت عبور دادند. مخصوصا به فرزندان، برادران و خواهرانم که اغلب آنها را از سال ۵۸ که ایران را ترک کردم دیگر ندیدهام، توصیهام این است که یاران و همراهان مسعود و مریم باشید. فریدون عینی ساعت یک نیمهشب ۱۳۸۰/۲۵/۵»
پایداری ۸ساله در اشرف مانند همه مجاهدان برای فریدون هم دوران درخشان آبدیده شدن فولاد و پرواز به قلههای کمال بود. قله کمال برای یک انسان آنجاست که میتواند تمامی لحظاتش را به پیمودن راه آزادی اختصاص دهد و برای خودش حتی یک لحظه هم نداشته باشد. گواهی رسیدن فریدون به این قله بالابلند نوشتههای باقیمانده از اوست:
«بیچشمداشت، یکبار دیگر، در کمال آگاهی و اختیار، و در اوج سرفرازی پیمان میبندم که بر امضای خون و نفس در مسیر انقلاب و شعار بیابیابیا، با همه الزامات آن هر لحظه آماده هستم و روی آن تأکید میکنم» فریدون عینی فرکوش.
آنچه فریدون در آخرین نامه ناتمامش بهرهبر مقاومت نوشته است، رسیدن او بههمین مرحله متکامل را نشان میدهد:
«مسیر طولانی از آن نقطه تا به امروز طی کردهام تا به این فهم و درک نوین برسم که ”همه چیز“ با ”جنگ“ و ”انتخاب“ آن در ”هرلحظه“ بهدست میآید و این راز و رمز حیات و آفرینش است و تکامل بدون آن از حرکت باز میایستد».
فریدون اینگونه فراتر از جان، تمامی لحظات زندگیش را وقف مبارزه برای آزادی مردم ایران کرده بود. او با همین عزم حداکثر در همه صحنهها ایستاد و جنگید. و سرانجام در یکی از پرشکوهترین نبردها، در نبردی بدون سلاح در برابر خیل تا دندان مسلح مزدوران مالکی و خامنهای، در حالی که از بیماری قلبی رنج میبرد، بهصحنه شتافت، برای دفاع از خاک اشرف، سینه را سپر کرد، او جنگ صد برابر را انتخاب کرده بود، گرچه مزدوران قلبش را نشانه رفتند و قهرمانانه به خاک افتاد، اما انتخاب خودش را محقق کرد و خونش در کنار بقیه خونها مرگ دشمن را پیش چشمانش قرار داد.
سلام بر فریدون عینی، روزی کهزاده شد، روزی که جنگ تمامعیار و صد برابر را انتخاب کرد، روزی که با تمام وجودش در برابر سپاه جرار مالکی ـ خامنهای ایستاد و عاشقانه به دیار جاودانه فروغها پرواز کرد.
«من، فریدون عینی فرکوش (امیر) فرزند محمد، متولد ۱۳۳۸ تهران، در منطقه عباسی (جنوب غرب تهران) در خانوادهای متوسط به دنیا آمدم… بعد از قیام (ضدسلطنتی) از طریق انجمن جوانان مسلمان میثاق، با بخش محلات جنبش ملی مجاهدین کمک میکردم».
فریدون از سال ۵۸ برای تحصیلات به آلمان رفت. اما در آنجا هم مجاهدین را پیدا کرد و فعالیتهایش را در کنار هواداران مجاهدین ادامه داد.
«همزمان با پایان کالج و ورود به دانشگاه هاگن، فعالیت حرفهای من در سال ۶۱ آغاز شد».
ادامه این فعالیتها با دست شستن از همه امکانات فراهم شده برای یک زندگی خوب در خارج از کشور، به عشق آزادی ایران با پیوستن به صفوف ارتش آزادی به اوج خود رسید.: «نهایتا در پنج مرداد ۶۷ به منطقه آمدم»
تجربه سالها مبارزه در ارتش آزادی و مقاومت برای آزادی ایران در گواهی است که او در وصیتنامه خود داد:
«گواهی میدهم که نسل ما و راهبری عقیدتی ما در بغرنجترین شرایط داخلی و بینالمللی که عصر آزمایش بود و نبود احزاب و ایدئولوژیها و انقلابات بود و همه را از صحنه به در کرد، و بسیاری از مدعیان را از صحنه روزگار محو نمود، در سایه ایدئولوژی انقلابی اسلام و فدا و صداقت رهبری مجاهدین، درخشانترین نبرد و رویارویی تمام عیار سیاسی، نظامی، ایدئولوژیک، فرهنگی، با ارتجاع پلید حاکم بر ایران و کلیه همپیمانان بینالمللی آن را به انجام رساندند. … اگر روزی در مسیر این مبارزه بهشهادت نائل شدم و این افتخار نصیبم شد که سرباز رکاب مسعود و مریم باشم. هرآنکس که خیر و نیکی از من دیده بداند که از خودم نبوده است و بهرسم و راه مجاهدین برمیگردد. و هرکس میخواهد سپاسگزار باشد باید قدم در راه این ناخدای بیهمتای کشتی مجاهدین بگذارد که از تمام توفانها و گردابهای سهمناک آن را به سلامت عبور دادند. مخصوصا به فرزندان، برادران و خواهرانم که اغلب آنها را از سال ۵۸ که ایران را ترک کردم دیگر ندیدهام، توصیهام این است که یاران و همراهان مسعود و مریم باشید. فریدون عینی ساعت یک نیمهشب ۱۳۸۰/۲۵/۵»
پایداری ۸ساله در اشرف مانند همه مجاهدان برای فریدون هم دوران درخشان آبدیده شدن فولاد و پرواز به قلههای کمال بود. قله کمال برای یک انسان آنجاست که میتواند تمامی لحظاتش را به پیمودن راه آزادی اختصاص دهد و برای خودش حتی یک لحظه هم نداشته باشد. گواهی رسیدن فریدون به این قله بالابلند نوشتههای باقیمانده از اوست:
«بیچشمداشت، یکبار دیگر، در کمال آگاهی و اختیار، و در اوج سرفرازی پیمان میبندم که بر امضای خون و نفس در مسیر انقلاب و شعار بیابیابیا، با همه الزامات آن هر لحظه آماده هستم و روی آن تأکید میکنم» فریدون عینی فرکوش.
آنچه فریدون در آخرین نامه ناتمامش بهرهبر مقاومت نوشته است، رسیدن او بههمین مرحله متکامل را نشان میدهد:
«مسیر طولانی از آن نقطه تا به امروز طی کردهام تا به این فهم و درک نوین برسم که ”همه چیز“ با ”جنگ“ و ”انتخاب“ آن در ”هرلحظه“ بهدست میآید و این راز و رمز حیات و آفرینش است و تکامل بدون آن از حرکت باز میایستد».
فریدون اینگونه فراتر از جان، تمامی لحظات زندگیش را وقف مبارزه برای آزادی مردم ایران کرده بود. او با همین عزم حداکثر در همه صحنهها ایستاد و جنگید. و سرانجام در یکی از پرشکوهترین نبردها، در نبردی بدون سلاح در برابر خیل تا دندان مسلح مزدوران مالکی و خامنهای، در حالی که از بیماری قلبی رنج میبرد، بهصحنه شتافت، برای دفاع از خاک اشرف، سینه را سپر کرد، او جنگ صد برابر را انتخاب کرده بود، گرچه مزدوران قلبش را نشانه رفتند و قهرمانانه به خاک افتاد، اما انتخاب خودش را محقق کرد و خونش در کنار بقیه خونها مرگ دشمن را پیش چشمانش قرار داد.
سلام بر فریدون عینی، روزی کهزاده شد، روزی که جنگ تمامعیار و صد برابر را انتخاب کرد، روزی که با تمام وجودش در برابر سپاه جرار مالکی ـ خامنهای ایستاد و عاشقانه به دیار جاودانه فروغها پرواز کرد.