نامه زینب صارمی، دختر مجاهد قهرمان علی صارمی، لحظات انتظار دختری را بیان میکند که بر سر دار رفتن پدر مهربان و پرمهرش را حس میکند و صدای یا حسین، یا حسین پدر مظلوم و شهیدش را در صبحگاهان اوین با تمام وجودش میشنود.
او نوشته است: پدر، آمده بودیم که در قلب من و مادر و خواهرانم بزنند، اما تو بمانی و از وطنم دفاع کنی!
نامه تکاندهنده زینب صارمی به پدر شهیدش:
این نامه را برای روح پدر بزرگوارم مینویسم تا بشنود!
پدر عزیزم، کاش بدانم که آیا ما را پشت دیوار اوین حس کردی! در سرمای سرد زمستان، همه میلرزیدیم و مأموران نیروی انتظامی بخاری روشن کرده بودند و در ماشینهایشان خودشان را گرم میکردند.
پدر، آمده بودم صورت ماهت را ببینم.
پدر، آمده بودم که در قلب من و مادر و خواهرانم بزنند! اما تو بمانی و از وطنم دفاع کنی!
پدر، 20دقیقه بیشتر طول نکشید که 2آمبولانس نزدیک اذان آمدند و از در آهنی اوین میخواستند تو بیایند، روی یکی از آمبولانسها نوشته بود بازرسی... . هنوز داخل نشده بودند که صدای حسین... حسین... حسین... سکوت سرد اوین را شکست و با صدای اذان درهم آمیخته شد در شب پرستاره و ماه!
تمام قامتم خشک شده بود و قابل توصیف نبود، همه سیخ شدن مو بر تن رو حس کردند بعد از صدای اذان مأموران رفتند و ما ماندیم.
پدر، دیدم که پرکشیدی و ما را جا گذاشتی، اما جا نماندیم، جای پایت را نگاه کن! تمام جهانیان آمدند و پشت سرت دارند راه میروند، حتی با سرهای شکسته!
پدر، از صمیم قلب دوستت دارم. دوستت دارم. دوستت دارم.
زینب صارمی
او نوشته است: پدر، آمده بودیم که در قلب من و مادر و خواهرانم بزنند، اما تو بمانی و از وطنم دفاع کنی!
نامه تکاندهنده زینب صارمی به پدر شهیدش:
این نامه را برای روح پدر بزرگوارم مینویسم تا بشنود!
پدر عزیزم، کاش بدانم که آیا ما را پشت دیوار اوین حس کردی! در سرمای سرد زمستان، همه میلرزیدیم و مأموران نیروی انتظامی بخاری روشن کرده بودند و در ماشینهایشان خودشان را گرم میکردند.
پدر، آمده بودم صورت ماهت را ببینم.
پدر، آمده بودم که در قلب من و مادر و خواهرانم بزنند! اما تو بمانی و از وطنم دفاع کنی!
پدر، 20دقیقه بیشتر طول نکشید که 2آمبولانس نزدیک اذان آمدند و از در آهنی اوین میخواستند تو بیایند، روی یکی از آمبولانسها نوشته بود بازرسی... . هنوز داخل نشده بودند که صدای حسین... حسین... حسین... سکوت سرد اوین را شکست و با صدای اذان درهم آمیخته شد در شب پرستاره و ماه!
تمام قامتم خشک شده بود و قابل توصیف نبود، همه سیخ شدن مو بر تن رو حس کردند بعد از صدای اذان مأموران رفتند و ما ماندیم.
پدر، دیدم که پرکشیدی و ما را جا گذاشتی، اما جا نماندیم، جای پایت را نگاه کن! تمام جهانیان آمدند و پشت سرت دارند راه میروند، حتی با سرهای شکسته!
پدر، از صمیم قلب دوستت دارم. دوستت دارم. دوستت دارم.
زینب صارمی