2مجاهد اشرفی دیگر سیرک ننگین مزدوران و جنایتهای خامنهایـمالکی را افشا کردند. به روشنگری، مجاهدان خلق عطا رضایی و اصغر معینی توجه فرمایید:
مجاهد اشرفی عطا رضایی:
به این میگن نمونهیی از به خاک مالیده شدن پوزه ولایتفقیه طلسمشکسته آخوندی که این روزها مزدورانش رو آورده پشت در اشرف که زوزه آخوندی سر بدن و تحت پوشش خانواده جنگ روانی به راه بندازن. اما کور خوندی ولیفقیه. زهی خیال باطل. با عزم سترگ اشرفیان مواجه شدی و سوگندهای جلالهشون. البته هیچ تردیدی نداره که این مزدوران وزارت اطلاعات هستن که پشت در اشرف هستن. اما اون چیزی که میدرخشه چون الماس، کانون استراتژیکی نبرد مردم ایرانه که مرتباً پوزه ولیفقیه رو به خاک میماله. ولی اون چیزی که به این مزدوران برمیگرده، این اعتراف نشون میده که چرا ما اشرفیان میگیم: ننگ ما، ننگ ما، فامیل الدنـگ ما... مزدور ولایت، گم شو برو سفارت.
اما این سیرک ننگینی که دم در اشرف راه انداخته حدود 10ماهه، که در اون دم از عواطف خانوادگی و نمیدوم تحت پوش خانواده و روابط خانوادگی میزنه، چیزی نیست جز خواری و حقارت ولیفقیه ارتجاع دم در اشرف. از این طرف این سیرک رو راه میندازه، از اون طرف میره داخل خانوادههای ما اشرفیا که اومدن برای دیدن ما اشرفیها رو دستگیر میکنه و به زندان میندازه و تحت شکنجههای روحی و جسمی قرار میده و حتی اونقدر مستأصل و اونقدر خوار و حقیر و درهم شکسته است که برای اونها حکم اعدام هم صادر میکنه. به چه جرمی؟! به جرم اینکه فقط رفتی بچهات رو رفتی تو اشرف دیدی و اومدی؟! نه! صورت مسأله این نیست. صورت مسأله ترس و وحشت رژیم از اشرفه که سرتاسر هیکل رژیم رو در بر گرفته. نمونهاش پدر خود من، شیرمحمد رضایی؛ که 3سال پیش اومد اشرف برای دیدن من و برادر و 2خواهرم و بهمحض اینکه برگشت داخل، او را در محل کارش ریختن دستگیر کردن و با ضربوشتم و شکستن تمامی وسایل دفتر کارش به زندان بردن و قسمتی از اموالش هم مصادره کردن و الآن 3سال هم هست که تحت شکنجههای روحی و روانیه. آخر موضوع گفتم که موضوع پدر من یا خانواده یک اشرفی دیگه نیست موضوع ترس و وحشت رژیم از اشرفه برای اینکه میدونه اشرف چه بلایی داره سرش میاره. بله اما چیزی که اینجا میخوام بگم اینه که این جنگه و در واقع سیرکی که دم در اشرف راه انداخته بود، چیزی طول نکشید که بیرون زد که همه اینها مزدوران وزارت اطلاعاتند. فکر نمیکنم نیازی باشه که من فاکتهاش رو بگم. ولی به آخرین موردش اشاره میکنم که توسط یکی از مزدوران شناخته شدهاش در عراق، مزدور وزارت اطلاعات در عراق که همه اون رو میشناسن به نام نافع العیسی، اومده یک چادر 200نفره دم در جنوبی اشرف زده برای حلوفصل امور این مزدورایی که شب تا صبح زوزه میکشن و از اونور اومده یک سری بلندگوی دیگه اضافه کرده دم در شرق اشرف که تعداد بلندگوهاش رو به 140تا برسونه که زوزههای این مزدورا رو تو اشرف پخش کنه. اما کور خوندی ولیفقیه!
و اما یک حرف و حرف آخر را از طرف همه اشرفی ها، از طرف همه خواهران و برادرانم در اشرف بهت میزنم، خوب گوش کن این آخوندک تا عمامه به لجن نشسته؛ خوب گوش کن، خوب گوشهات رو باز کن. در آخرین بار شنیده که رفتی دستور به مالکی دادی که باید اشرف رو ببندی و تمام اشرفیها رو جابجا کنی. آخه ابله احمق، 6 و 7مرداد برات کافی نبود؟! 15آذر سال 88 برات کافی نبود؟! که دیدی از این مزدوران آبی برات گرم نمیشه رفتی این سیرک تحت پوشش عواطف خانوادگی کثیف رو راه انداختی جلوی درب اشرف؟! ولی خوب گوش کن بدون که ما عهد و پیمان بستیم که تا آخرین قطره خون و نفسمون از اشرف حفاظت بکنیم. سر اشرف، سر سانت به سانت اشرف پوست و گوشت و استخونمون میجنگیم، چرا؟! چون اشرف کانون استراتژیک نبرد یک خلق، اشرف خونه امید و چشم و چراغ یک خلق در زنجیره که تو میخوای اونو زیر نعلینهای کثیف اون رو له کنی ولی این رو بدون که ما پوزه تو رو به خاک میمالیم. ما پیمان بستیم و سوگند خوردیم که سرنگونت کنیم و سرنگونت میکنیم. زیر قدمهای مبارک ارتش آزادیبخش تو و تمام مزدورات رو له میکنیم. وعده دیدار ما با تو در تهران. سلام و هزاران سلام بر خلق قهرمان ایران. درود و هزاران درود بر مریم و مسعود، ناخدایان کشتی نجات مردم ایران. مرگ و هزاران مرگ بر خمینی و خامنهای و تمامی مزدورانش از سر تا پاشون. بیا! بیا! بیا!
مجاهد اشرفی اصغر معینی:
آخوندها و شکنجه گرا خیلی از مجاهدین وحشت داشتن و اینو بارها تکرار میکردن. بهطور مثال برای خود من بارها وقتی که از در شکنجه و فشار روانی و روحی وارد میشدن ولی به نتیجه نمیرسیدن دست به ترفند کثیف دیگهیی میزدن، که تو جوون هستی اصغر! بیا برو زندگی تو بکن. خودتو تو این زندان پیر نکن برای کی؟ برای کدام خلق؟ کدام آزادی؟ برای چی میخوای تو زندان بپوسی؟ مادر و پدرت پیر هستن آرزو دارن. نه نمیخوای تو ایران زندگی کنی برو تو خارج حالت رو بکن، کیفت رو بکن، فقط به مجاهدین نپیوند. مثل اراجیفی که مزدورای دم در اشرف امروز میکنن میگن همون حرفهایی که دیروز شکنجهگر در اوین میگفت و جواب و جواب دندان شکن میگرفت امروز مزدوران در جلوی درب اشرف میگن و من جوابش رو محکم و محکمتر میگم. پس نتیجه میگیریم هیچ فرقی بین شکنجهگر اوین و کمیته و زندانها با این مزدوران دم در اشرف نداره. پس به ولیفقیه ارتجاع و طلسمشکسته آخوند این رو میگم تا سرنگونت نکنیم دستبردار نیستیم. بجنگ تا بجنگیم.
مجاهد اشرفی عطا رضایی:
به این میگن نمونهیی از به خاک مالیده شدن پوزه ولایتفقیه طلسمشکسته آخوندی که این روزها مزدورانش رو آورده پشت در اشرف که زوزه آخوندی سر بدن و تحت پوشش خانواده جنگ روانی به راه بندازن. اما کور خوندی ولیفقیه. زهی خیال باطل. با عزم سترگ اشرفیان مواجه شدی و سوگندهای جلالهشون. البته هیچ تردیدی نداره که این مزدوران وزارت اطلاعات هستن که پشت در اشرف هستن. اما اون چیزی که میدرخشه چون الماس، کانون استراتژیکی نبرد مردم ایرانه که مرتباً پوزه ولیفقیه رو به خاک میماله. ولی اون چیزی که به این مزدوران برمیگرده، این اعتراف نشون میده که چرا ما اشرفیان میگیم: ننگ ما، ننگ ما، فامیل الدنـگ ما... مزدور ولایت، گم شو برو سفارت.
اما این سیرک ننگینی که دم در اشرف راه انداخته حدود 10ماهه، که در اون دم از عواطف خانوادگی و نمیدوم تحت پوش خانواده و روابط خانوادگی میزنه، چیزی نیست جز خواری و حقارت ولیفقیه ارتجاع دم در اشرف. از این طرف این سیرک رو راه میندازه، از اون طرف میره داخل خانوادههای ما اشرفیا که اومدن برای دیدن ما اشرفیها رو دستگیر میکنه و به زندان میندازه و تحت شکنجههای روحی و جسمی قرار میده و حتی اونقدر مستأصل و اونقدر خوار و حقیر و درهم شکسته است که برای اونها حکم اعدام هم صادر میکنه. به چه جرمی؟! به جرم اینکه فقط رفتی بچهات رو رفتی تو اشرف دیدی و اومدی؟! نه! صورت مسأله این نیست. صورت مسأله ترس و وحشت رژیم از اشرفه که سرتاسر هیکل رژیم رو در بر گرفته. نمونهاش پدر خود من، شیرمحمد رضایی؛ که 3سال پیش اومد اشرف برای دیدن من و برادر و 2خواهرم و بهمحض اینکه برگشت داخل، او را در محل کارش ریختن دستگیر کردن و با ضربوشتم و شکستن تمامی وسایل دفتر کارش به زندان بردن و قسمتی از اموالش هم مصادره کردن و الآن 3سال هم هست که تحت شکنجههای روحی و روانیه. آخر موضوع گفتم که موضوع پدر من یا خانواده یک اشرفی دیگه نیست موضوع ترس و وحشت رژیم از اشرفه برای اینکه میدونه اشرف چه بلایی داره سرش میاره. بله اما چیزی که اینجا میخوام بگم اینه که این جنگه و در واقع سیرکی که دم در اشرف راه انداخته بود، چیزی طول نکشید که بیرون زد که همه اینها مزدوران وزارت اطلاعاتند. فکر نمیکنم نیازی باشه که من فاکتهاش رو بگم. ولی به آخرین موردش اشاره میکنم که توسط یکی از مزدوران شناخته شدهاش در عراق، مزدور وزارت اطلاعات در عراق که همه اون رو میشناسن به نام نافع العیسی، اومده یک چادر 200نفره دم در جنوبی اشرف زده برای حلوفصل امور این مزدورایی که شب تا صبح زوزه میکشن و از اونور اومده یک سری بلندگوی دیگه اضافه کرده دم در شرق اشرف که تعداد بلندگوهاش رو به 140تا برسونه که زوزههای این مزدورا رو تو اشرف پخش کنه. اما کور خوندی ولیفقیه!
و اما یک حرف و حرف آخر را از طرف همه اشرفی ها، از طرف همه خواهران و برادرانم در اشرف بهت میزنم، خوب گوش کن این آخوندک تا عمامه به لجن نشسته؛ خوب گوش کن، خوب گوشهات رو باز کن. در آخرین بار شنیده که رفتی دستور به مالکی دادی که باید اشرف رو ببندی و تمام اشرفیها رو جابجا کنی. آخه ابله احمق، 6 و 7مرداد برات کافی نبود؟! 15آذر سال 88 برات کافی نبود؟! که دیدی از این مزدوران آبی برات گرم نمیشه رفتی این سیرک تحت پوشش عواطف خانوادگی کثیف رو راه انداختی جلوی درب اشرف؟! ولی خوب گوش کن بدون که ما عهد و پیمان بستیم که تا آخرین قطره خون و نفسمون از اشرف حفاظت بکنیم. سر اشرف، سر سانت به سانت اشرف پوست و گوشت و استخونمون میجنگیم، چرا؟! چون اشرف کانون استراتژیک نبرد یک خلق، اشرف خونه امید و چشم و چراغ یک خلق در زنجیره که تو میخوای اونو زیر نعلینهای کثیف اون رو له کنی ولی این رو بدون که ما پوزه تو رو به خاک میمالیم. ما پیمان بستیم و سوگند خوردیم که سرنگونت کنیم و سرنگونت میکنیم. زیر قدمهای مبارک ارتش آزادیبخش تو و تمام مزدورات رو له میکنیم. وعده دیدار ما با تو در تهران. سلام و هزاران سلام بر خلق قهرمان ایران. درود و هزاران درود بر مریم و مسعود، ناخدایان کشتی نجات مردم ایران. مرگ و هزاران مرگ بر خمینی و خامنهای و تمامی مزدورانش از سر تا پاشون. بیا! بیا! بیا!
مجاهد اشرفی اصغر معینی:
آخوندها و شکنجه گرا خیلی از مجاهدین وحشت داشتن و اینو بارها تکرار میکردن. بهطور مثال برای خود من بارها وقتی که از در شکنجه و فشار روانی و روحی وارد میشدن ولی به نتیجه نمیرسیدن دست به ترفند کثیف دیگهیی میزدن، که تو جوون هستی اصغر! بیا برو زندگی تو بکن. خودتو تو این زندان پیر نکن برای کی؟ برای کدام خلق؟ کدام آزادی؟ برای چی میخوای تو زندان بپوسی؟ مادر و پدرت پیر هستن آرزو دارن. نه نمیخوای تو ایران زندگی کنی برو تو خارج حالت رو بکن، کیفت رو بکن، فقط به مجاهدین نپیوند. مثل اراجیفی که مزدورای دم در اشرف امروز میکنن میگن همون حرفهایی که دیروز شکنجهگر در اوین میگفت و جواب و جواب دندان شکن میگرفت امروز مزدوران در جلوی درب اشرف میگن و من جوابش رو محکم و محکمتر میگم. پس نتیجه میگیریم هیچ فرقی بین شکنجهگر اوین و کمیته و زندانها با این مزدوران دم در اشرف نداره. پس به ولیفقیه ارتجاع و طلسمشکسته آخوند این رو میگم تا سرنگونت نکنیم دستبردار نیستیم. بجنگ تا بجنگیم.