زندان باستیل در پاریس هنوز در قلب فرانسویان جایگاه ویژهیی دارد. خشم و انزجار از حکومت لویی شانزدهم که باعث آغاز انقلاب کبیر فرانسه شد، انقلابیون را برانگیخت تا در 14ژوئیه 1789 به این زندان حمله کنند. این آغاز انقلاب فرانسه بود و هنوز هم بهعنوان تولد جمهوری فرانسه جشن گرفته میشود. اکنون یک نمایشگاه در پاریس نزدیکی زندان باستیل سابق بعضی از رازهای این زندان مخوف را به نمایش میگذارد.
در قرن هجدهم این قصر قرون وسطایی، سمبل قدرت مطلقه پادشاه بود. زندانی با رازهای زیاد، ترس و وحشت بسیاری در دل مردم انداخته بود. آرلت فارژ، یک تاریخدان، گفت: ترسی از این زندان وجود داشت که هیچکس در آن بهطور قانونی محاکمه نمیشد. این نمایشگاه شامل اسناد و نامههای به جای مانده از زندانیان و نگهبانان، پس از فتح باستیل است، در این زندان هیچگاه بیش از 70زندانی بهطور همزمان وجود نداشت… یک زندانی که توانسته بود فرار کند، رنج و شکنجی که تحمل کرده بود را با خون خود روی پیراهنش نوشته بود.
اما شاید مهمترین زندانی کسی بوده که هیچکس چیزی در مورد او نمیداند. او مردی در نقاب آهنی بود. او در سپتامبر 1698با یک ماسک بنفش تیره وارد این زندان شد. دستور داده شده بود که اگر با کسی صحبت کند، فوراً کشته شود. این سند در نوامبر 1703 جزییات مرگ او را بیان میکند، ولی در هیچکجا نامی از او برده نشده است. تا زمانی که جان داد، کلمهیی با کسی صحبت نکرد و همیشه یک ماسک بر صورتش بود.
چیزی که هنوز عموم فرانسویان را مجذوب میکند، حمله به باستیل توسط مردم فرانسه است. آخرین مدارک از این زندان نشان میدهد تنها 7زندانی در آنجا بوده است. 4نفر جعلکننده و یکی از آنها سزار بود، یا حداقل خودش اینطور فکر میکرد. فرمانده باستیل در آن زمان شخصی بنام «مارکی دلونی» بود، آدم متزلزلی که در نهایت توسط مردم دستگیر و بهعنوان خائن گردن زده شد. در روزهای بعد مردم این زندان حکومت سلطنتی را ویران کرده و سنگهای آن را بهفروش رساندند. میگویند در آن زمان لویی شانزدهم از یکی از مشاورانش پرسید، ایا حمله به زندان باستیل یک شورش بود؟ مشاورش در جواب گفت؛ نخیر قربان، این یک انقلاب بود.
در قرن هجدهم این قصر قرون وسطایی، سمبل قدرت مطلقه پادشاه بود. زندانی با رازهای زیاد، ترس و وحشت بسیاری در دل مردم انداخته بود. آرلت فارژ، یک تاریخدان، گفت: ترسی از این زندان وجود داشت که هیچکس در آن بهطور قانونی محاکمه نمیشد. این نمایشگاه شامل اسناد و نامههای به جای مانده از زندانیان و نگهبانان، پس از فتح باستیل است، در این زندان هیچگاه بیش از 70زندانی بهطور همزمان وجود نداشت… یک زندانی که توانسته بود فرار کند، رنج و شکنجی که تحمل کرده بود را با خون خود روی پیراهنش نوشته بود.
اما شاید مهمترین زندانی کسی بوده که هیچکس چیزی در مورد او نمیداند. او مردی در نقاب آهنی بود. او در سپتامبر 1698با یک ماسک بنفش تیره وارد این زندان شد. دستور داده شده بود که اگر با کسی صحبت کند، فوراً کشته شود. این سند در نوامبر 1703 جزییات مرگ او را بیان میکند، ولی در هیچکجا نامی از او برده نشده است. تا زمانی که جان داد، کلمهیی با کسی صحبت نکرد و همیشه یک ماسک بر صورتش بود.
چیزی که هنوز عموم فرانسویان را مجذوب میکند، حمله به باستیل توسط مردم فرانسه است. آخرین مدارک از این زندان نشان میدهد تنها 7زندانی در آنجا بوده است. 4نفر جعلکننده و یکی از آنها سزار بود، یا حداقل خودش اینطور فکر میکرد. فرمانده باستیل در آن زمان شخصی بنام «مارکی دلونی» بود، آدم متزلزلی که در نهایت توسط مردم دستگیر و بهعنوان خائن گردن زده شد. در روزهای بعد مردم این زندان حکومت سلطنتی را ویران کرده و سنگهای آن را بهفروش رساندند. میگویند در آن زمان لویی شانزدهم از یکی از مشاورانش پرسید، ایا حمله به زندان باستیل یک شورش بود؟ مشاورش در جواب گفت؛ نخیر قربان، این یک انقلاب بود.