احسان امین الـرعایا
هرکسی که در سالهای نخست به حاکمیت رسیدن خمینی در ایران حضور داشته و اوضاع سیاسی و اجتماعی آن روز را مستقیماً حس کرده، گواهی میکند که تشخیص تهدید ارتجاع و پای فشردن برآن در یک مبارزه سراسری تا چه پایه شاق و طاقتفرسا بود. اهمیت این کار فقط در فهمیدن و تمیزدادن تهدید اصلی و احتراز از دامهای پرفریب خمینی و جبهه متحد او نبود. بلکه هم چنین در این نکته اساسی بود که دست گذاشتن بر تهدید ارتجاع نه موضوع تحلیل درونی یک گروه کوچک سیاسی، بلکه موضوع مبارزهیی علنی از جانب بزرگترین نیروی مخالف خمینی در یک مقیاس تودهیی بود. آن هم در موقعی که هنوز بیش از چند ماه از زمانی که تودههای توهمزده، عکس خمینی را در ماه میدیدند، نگذشته بود. زمانی که کاریسما و جبروت خمینی بسیاری از دولتها و احزاب بزرگ دنیا را مات کرده بود، رهبران کشورهای مسلمان منطقه برای نماز خواندن پشت سر او از یکدیگر سبقت میگرفتند و خمینی به سادگی وزیر خارجه اتحاد شوروی را از اتاقش بیرون میکرد.
در چنین روزهایی مسعود رجوی در دومین و آخرین ملاقات خود، با خمینی که در 6 اردیبهشت 58 صورت گرفت، قسمتی از یک خطبه حضرت علی(ع) در نهجالبلاغه را برای وی خواند که در آن میگوید: «مرا به خاطر خروج از نفسم به جانب خدا و خلق ثناگویی نکنید که هنوز حقوقی باقی مانده که از ادای آنها در حق مردم فارغ نگشتهام…و با من چنان که با جباران و دیکتاتورها سخن میگویید سخن مگویید…»1
مسعود در مصاحبهها و سخنرانی هایش که پیش از این اشاره شد، چهره مرتجع و متفرعن خمینی را ترسیم کرده، به روشنی اعلام میکند که او نخستین مقصر همه کشتارها، شکنجهها و حقکشیها و تجاوزهایی است که به نام او و تحت نام او در سراسر ایران اتفاق میافتد.
دیو ارتجاع در نخستین سالهای حاکمیت، با استفاده از نمایش ضد امپریالیستی به مانور عظیمی دست زد تا مانع از آن شود که مبارزه آزادیخواهانه مردم ایران علیه هدف ضروری خود یعنی دیکتاتوری آخوندی سمتگیری شود. مبارزه مجاهدین تحت رهبری مسعود رجوی بر این دجالگری پرفتنه فائق آمد، چپ نمایان مجیزگوی «خط ضدامپریالیستی امام» در باتلاق راه و رسم متعفن خود پوسیدند و مقاومت سراسری در برابر استبداد مذهبی شکوفا گردید.
از آن هنگام، پا به پای نبردهای قهرمانانه با دیکتاتوری ضدبشری خمینی، مجاهدین درگیر یک مبارزه بغرنج و نفسگیر نیز بودهاند که موضوع آن از هم دریدن انواع پردههای ساتری است که رژیم و متحدانش بر تهدید اصلی میانداختند:
هرکسی که در سالهای نخست به حاکمیت رسیدن خمینی در ایران حضور داشته و اوضاع سیاسی و اجتماعی آن روز را مستقیماً حس کرده، گواهی میکند که تشخیص تهدید ارتجاع و پای فشردن برآن در یک مبارزه سراسری تا چه پایه شاق و طاقتفرسا بود. اهمیت این کار فقط در فهمیدن و تمیزدادن تهدید اصلی و احتراز از دامهای پرفریب خمینی و جبهه متحد او نبود. بلکه هم چنین در این نکته اساسی بود که دست گذاشتن بر تهدید ارتجاع نه موضوع تحلیل درونی یک گروه کوچک سیاسی، بلکه موضوع مبارزهیی علنی از جانب بزرگترین نیروی مخالف خمینی در یک مقیاس تودهیی بود. آن هم در موقعی که هنوز بیش از چند ماه از زمانی که تودههای توهمزده، عکس خمینی را در ماه میدیدند، نگذشته بود. زمانی که کاریسما و جبروت خمینی بسیاری از دولتها و احزاب بزرگ دنیا را مات کرده بود، رهبران کشورهای مسلمان منطقه برای نماز خواندن پشت سر او از یکدیگر سبقت میگرفتند و خمینی به سادگی وزیر خارجه اتحاد شوروی را از اتاقش بیرون میکرد.
در چنین روزهایی مسعود رجوی در دومین و آخرین ملاقات خود، با خمینی که در 6 اردیبهشت 58 صورت گرفت، قسمتی از یک خطبه حضرت علی(ع) در نهجالبلاغه را برای وی خواند که در آن میگوید: «مرا به خاطر خروج از نفسم به جانب خدا و خلق ثناگویی نکنید که هنوز حقوقی باقی مانده که از ادای آنها در حق مردم فارغ نگشتهام…و با من چنان که با جباران و دیکتاتورها سخن میگویید سخن مگویید…»1
مسعود در مصاحبهها و سخنرانی هایش که پیش از این اشاره شد، چهره مرتجع و متفرعن خمینی را ترسیم کرده، به روشنی اعلام میکند که او نخستین مقصر همه کشتارها، شکنجهها و حقکشیها و تجاوزهایی است که به نام او و تحت نام او در سراسر ایران اتفاق میافتد.
دیو ارتجاع در نخستین سالهای حاکمیت، با استفاده از نمایش ضد امپریالیستی به مانور عظیمی دست زد تا مانع از آن شود که مبارزه آزادیخواهانه مردم ایران علیه هدف ضروری خود یعنی دیکتاتوری آخوندی سمتگیری شود. مبارزه مجاهدین تحت رهبری مسعود رجوی بر این دجالگری پرفتنه فائق آمد، چپ نمایان مجیزگوی «خط ضدامپریالیستی امام» در باتلاق راه و رسم متعفن خود پوسیدند و مقاومت سراسری در برابر استبداد مذهبی شکوفا گردید.
از آن هنگام، پا به پای نبردهای قهرمانانه با دیکتاتوری ضدبشری خمینی، مجاهدین درگیر یک مبارزه بغرنج و نفسگیر نیز بودهاند که موضوع آن از هم دریدن انواع پردههای ساتری است که رژیم و متحدانش بر تهدید اصلی میانداختند:
جنگ ضدمیهنی
در جریان جنگ هشت ساله خمینی با عراق، متحدان آخوندهای حاکم برای به کرسی نشاندن این ایده انحرافی تکاپو میکردند که دشمن مردم ایران، عراق است. این تلاش فریبکارانه که توسط رژیم تغذیه و هدایت میشد، از حمایتهای تبلیغی و توجیهگرانه مشتی از لابیها و تحلیلگران آنچنانی برخوردار بود که به کمپانیهای تسلیحاتی در غرب پشتگرم بودند. بخش فارسی رادیو بی. بی. سی یکی از همین محافل بود. در همان ایام میان حمایت رسوای این رادیو از جنگطلبی خمینی با خریدهای تسلیحاتی گسترده رژیم در لندن ارتباطات واضحی وجود داشت. 2
چه محافل استعماری حامی جنگ، چه فارسی زبانانی که با ماسک وطنپرستی ناداشته، به حمایت از جنگ برخاسته بودند، از نظر سیاسی میخواستند دشمن اصلی یعنی رژیم خمینی را در امان نگهدارند. به همین خاطر راهگشایی مقاومت ایران علیه جنگطلبی خمینی، «یک راهگشایی مملو از ریسک و خطر» بود «که در مقاطع مختلف بقایای شاه و خمینی و تمامی جریانات اپورتونیستی را علیه ما در جبهه واحدی قرار داد».3
رژیم خمینی خود نیز با مهارت و هوشیاری ضد مردمی حربه جنگ را برای سد کردن راه مقاومت به کار گرفته بود و از آن به صورت عامل مؤثری برای تشدید اختناق بهره میگرفت.
رهبر مقاومت نشان داد که روی آوردن خمینی به جنگ ناشی از ضعف ماهوی و بنیادین رژیم ولایت فقیه است. زیرا از آنجا که قادر به هدایت انرژیهای عظیم آزاد شده از انقلاب ضدسلطنتی در مسیر دموکراسی و توسعه پایدار ایران نیست، آن را در تنورجنگ میسوزاند.
او بر تأثیر عامل جنگ در قفل کردن اوضاع بینالمللی و منطقهیی به سود دشمن ضدبشری و ابعاد شگفتانگیز بهرهبرداریهای دجالانه خمینی از این عامل در سطح داخلی انگشت گذاشت ونشان داد که خمینی با جنگ و جنگطلبی - بهمثابه یک سرپوش و رادع سیاسی و اجتماعی - از بروز آثار و نتایج مقاومت در سطح جامعه ممانعت میکند.
چنین بود که رهبر مقاومت سیاست صلح را بهمثابه راهگشای آزادی پایهریزی کرد. در زمانی که «هیچکس،هیچکس» جرأت نزدیک شدن به شعار صلح را نداشت4، جنبش صلح را در سطح داخلی و بینالمللی رهبری کرد. این جنبشی بود که سرانجام طلسم جنگطلبی خمینی را در هم شکست.
در مورد مسأله جنگ و صلح، روشنگری رهبر مقاومت، درباره رابطة میان جنگ و ماهیت رژیم ولایت فقیه، کشف بزرگی بود. او نشان داد که قبول صلح و قرارداد جامع صلح، پیش درآمد استحاله نظام است و از این رو هرگز پای آن نخواهد آمد. زیرا «برخلاف رژیم سرمایهداری وابسته شاه، در رژیم مادون سرمایهداری ولایتفقیه، جوهر و ویژگی منحصر بهفرد ولایتفقیه در جنگطلبی و صدور بحران و ارتجاع نهفته است. استحاله بهمعنی کنارگذاشتن بالفعل ولایتفقیه مقدم بر هر چیز از نفی همین ویژگی میگذرد و صلح سنگ بنای آن است.
از همین رو است که پیوسته گفتهایم صلح پونه ولایتفقیه و پیش درآمد استحاله رژیم آخوندی است که خواه و ناخواه به شکستن طلسم اختناق راه میبرد. روزی هم که رژیم از ترس ارتش آزادیبخش به «صلح تحمیلی» تن بدهد، دیگر خیلی دیر است».5
اصلاحات دروغین
نیرنگ سیاسی عظیم دیگری که برای به در بردن استبداد مذهبی به میدان آمد، مانور استحاله و اصلاح رژیم که توسط رفسنجانی و خاتمی کارگردانی میشد. در حالی که حاکمیت دیکتاتوری ولایت فقیه و اختناق و کشتار و تروریسم آن پابرجا بود، نمایش میانهروی آخوندهای حاکم این هدف را دنبال میکرد که تهدید اصلی را پنهان کند. این پروژه ارتجاعی استعماری بسیاری گروههای ایرانی مدعی مبارزه با رژیم و تمامی دولتها و محافل غربی را با خود همراه کرد. و چنان اوضاعی را پدید آورد که در آن در ظاهر دیگر آخوندهای جرار سربه راه شده و گویا از جانب آن نه برای مردم ایران نه برای منطقه و جامعه جهانی خطری متصور نیست.
این بار هم تنها این مجاهدین و متحدان آنها در شورای ملی مقاومت بودند که در برابر نمایش دروغین اصلاحطلبی آخوندها ایستادند. رهبر مقاومت در این دوران مساعی نظری و روشنگری پیروزمندی را هدایت کرد. او نشان داد که جریان مدعی اصلاحات در درون رژیم، نه رفرم واقعی، بلکه حفظ رژیم ولایت فقیه را میخواهد. او نشان داد که استحاله واقعی رژیم مستلزم مهار هیولای ولایت فقیه است و برای این کار چند مسیر مشخص متصور است که عبارتند از: رابطه با آمریکا، تغییر قانون اساسی، تکیه بر اپوزیسیون واقعی، ایجاد فضای باز سیاسی و انحلال سپاه پاسداران. در حالی که خاتمی نه میخواهد و نه میتواند در هیچ یک از این مسیرها قدم بگذارد. به جای آن همه کوشش خود را برای حفظ کیان استبداد مذهبی متمرکز کرده است.6
این روشنگریها، موجی را که برای مات کردن مخالفان و مشخصاً مقاومت سازمان یافته مردم ایران برخاسته بود، متوقف کرد و توانست در جامعه ایران و در سطح بینالمللی به میزان زیادی نسبت به خاتمی توهمزدایی کند. نتیجه این که، این پروژه با وجود بسیج تمامی متحدان رژیم ، نتوانست مرز آزادی و ضدآزادی و مرز استبداد و ضداستبداد را مخدوش نماید و تهدید اصلی را از نظرها پنهان کند.
هریک از این نیرنگها و دجالگریها، چنانچه پایداری مجاهدین را در برابر خود نمییافت، میتوانست رژیم آخوندی را برای همیشه تثبیت کند و آیندهیی برای حیات ملی و مصالح مردم ایران باقی نگذارد. اهمیت تاریخی پایداری مجاهدین در همین نقطه است. و درست به همین دلیل پیوسته در اوضاعی بس سهمگین صورت گرفته و بها و خونبهای سنگینی طلبیده است.
با این همه، پایداری مجاهدین در مصاف با استبداد مذهبی بیش از هر زمان دیگری در دوران حمله آمریکا به عراق به آزمایش کشیده شد.
بالاترین آزمایش
ازیکسال قبل از شروع جنگ درعراق، رژیم آخوندی با تبلیغات جنونآسا میخواست مجاهدین و مقاومت ایران را به مثابه بخشی از دستگاه نظامی عراق جلوه دهد. بارها ادعا میکردکه سلاحهای اتمی و شیمیایی و موشکی عراق در قرارگاههای مجاهدین مخفی شده است.از 6ماه قبل از جنگ علناً خواستار بمباران و نابودی مجاهدین توسط نیروهای ائتلاف شد .و پس از جنگ دستاندرکار توطئه وسیعی از طریق مذاکره مخفی با مقامهای آمریکایی در ژنو شد که هدف آن از بین بردن شهر اشرف و استرداد دهها تن از مسئولان مجاهدین بود. اما این توطئهها با پایداری مجاهدین به جایی نرسید. و آنچه ثابت شد استقلال و آزادگی و ریشهداری مجاهدین بود.
این پایداری، به مثابه حماسه بزرگ دوران حاضر و ذخیره آزادی مردم ایران، نیازمند شرح جداگانهیی است. اما موضوع مورد نظر در این بحث، مبنای سیاسی و نظری این پایداری است که با روشنبینی و کشف بزرگ رهبر مقاومت درباره موقعیت ژئوپلیتیکی7 عراق و رابطه آن با خصوصیت اساسی رژیم ولایت فراهم شده است:
ـ صدور بنیادگرایی، دینامیزم بقای رژیم است.
ـ بدون این سیاست، سپاه پاسداران بلاموضوع میشود و بدون سپاه پاسداران، دیکتاتوری نظامی ـ پلیسی ولایت فقیه، تکیهگاه اساسی خود را از دست داده فرو میریزد.
ـ ویژگیهای ژئوپلیتیکی عراق که 60درصد جمعیت آن را شیعیان تشکیل میدهند، مراقد 6 تن از امامان شیعه در خاک این کشور قرار دارد و 1200کیلومتر مرز مشترک با ایران دارد، این کشور را به هدف شماره یک رژیم آخوندی برای صدور بنیادگرایی تبدیل کرده است.
ـ از این رو رژیم ایران همواره تهدید و دشمن اصلی عراق است.تا وقتی این رژیم در ایران حاکم است، به عراق طمع دارد و میخواهد حکومتی مشابه و وابسته به خود در کشور همسایه حاکم کند.
ـ هر نوع حکومتی در عراق حاکم باشد، به شرط این که وابسته به رژیم آخوندی نباشد، تهدید بالا عمل میکند. هیچ دولتی در عراق نمیتواند در این زمینه با رژیم آخوندی به توافق و سازش برسد. زیرا رژیم ولایت فقیه خواهان بلعیدن عراق است.
ـ به دلیل موقعیت ژئوپولیتیک عراق و به دلیل نقش و ویژگی رژیم ولایت فقیه، استقلال مجاهدین در عراق یک مبنای سیاسی ـ استراتژیکی دارد.
کشف مهم رهبر مقاومت ایران از عامل ژئوپلیتیک در این منطقه و رابطه آن با ویژگیهای نظام ولایت فقیه این پایداری را ممکن ساخت و توانست با تمرکز مبارزاتی بر روی دشمن اصلی (رژیم آخوندی) و پرهیز از هرنوع مبارزه فرعی و انحرافی، در حساسترین دوران حیات این جنبش، از دشوارترین آزمونها، سرفراز و پیروزمند عبور کند.
اگرچه تا همین امروز، سیاستها و قدرتهای مختلف، هنوز درک روشنی از این عامل بسیار مهم ندارند و به رغم لفاظیهای بسیار، آنچه درباره تهدید رژیم ایران میگویند، از عمق و جدیتی برخوردار نیست.
خوب به یاد دارم که ماهها پیش از آن که آتش جنگ در منطقه شعلهور شود، رهبر مقاومت در اجتماع رزمآوران ارتش آزادیبخش ملی ایران با اشاره به توفان بلایی که در پیش بود گفت: ما از دل شر کثیر، خیر عظیم را بیرون خواهیم کشید.
نگاه ژرف بین کسی که سه دهه پیش تهدید بنیادگرایی و مهیبترین نیروی ارتجاعی تاریخ را تشخیص داد، اکنون خیر و زیبایی و سرنوشت تابناک مردم و مقاومت ایران را در پس همه تلاطمها و فراز نشیبها میبیند.
کسانی که شکیبایی پررنج در برابر استبداد مذهبی پیشه کردهاند، به این سرنوشت دست خواهند یافت.
در سالهای نخست حاکمیت خمینی، تلاش کسانی که دجالگری ضدآمریکایی او را ترقیخواهانه جلوه میدادند، و مبارزه علیه ارتجاع حاکم را تخطئه میکردند، از روی نادانی یا بی اطلاعی از ماهیت دعاوی خمینی نبود. چنان که در ابتدا این مقاله اشاره شد، کار آنها بازتاب عقبماندگی فرهنگی و اجتماعی و جولان دون صفتانی بود که با حاکمیت ارتجاع مجال رشد یافته بودند.
امروز هم در سطح بینالمللی تلاش طرفهایی که کنار آمدن با بنیادگرایی وحشی را مرجح میشمارند، از جمله تلاش عناصر و احزاب موسوم به چپ در سطح بینالمللی که حمایت از آخوندهای حاکم بر ایران را به خاطر عربدههای ضدآمریکایی آن و انواع لاطلائلات را برای مماشات با آن به هم میبافند، انعکاس سقوط ارزشهای والای انسانی است. که سبب نفی و انکار مقاومت و انقلاب، تحقیر آزادیخواهی و خوار شمردن فداکاری شده است.
به همین دلیل پایداری ما در برابر استبداد مذهبی حاکم بر ایران، هم چنین پایداری در برابر فریبکاری و دجالیت و مماشات است که برای ذبح والاترین ارزشهای انسانی از هیچ لئامتی ابا ندارد.
آینده بسا بیشتر نشان خواهد داد که پافشاری مجاهدین بر مبارزه با ارتجاع و بنیادگرایی و از خودگذشتگی و سختی و رنج بیپایانی که در این مسیر تحمل کرده و میکنند، چه خدمت بزرگی به مردم ایران و کشورهای منطقه و چه اهتمام بینظیری برای نجات دستاوردهای بشری بوده است.
پانویس :
1 ـ نهج البلاغه ـ خطبه 216 ـ فراز3
2 ـ تنها در سالهای 1983 و 1984 که جنگ ایران و عراق جریان داشت، رژیم خمینی 9 میلیارد دلار اسلحه و تجهیزات جنگی از طریق «دفتر معاملات تسلیحاتی جمهوری اسلامی» در لندن خریداری کرد.
3 ـ از کتاب «گزارش مسئول شورای ملی مقاومت به مردم ایران در باره رابطه بنیصدر و اطرافیانش با شورای ملی مقاومت و جریان پیوستن و گسستن آنها» ـ فصل هشتم.
4 ـ شمخانی وزیر دفاع سابق آخوندها روز 4مهرماه 1384: «هیچکس هیچکس غیر از مجاهدین، در داخل کشور وجود ندارد که بعد از خرمشهر، اطلاعیهیی یا بیانیهیی داده باشد که جنگ باید خاتمه پیدا کند. برخلاف ادعای فعلی احزاب سیاسی. هیچکس…هیچ سندی وجود ندارد که بعد از اتمام عملیات بیتالمقدس که منجر به آزادسازی خرمشهر شد، گروه سیاسییی خواهان وضعیتی باشد که امروز اعلام میکند».
5 ـ پیام به مناسبت سالگرد انقلاب ضدسلطنتی 1377
6 ـ پیام به مناسبت سالگرد انقلاب ضدسلطنتی 1377
7 ـ ژئوپولیتیک اصطلاحی رایج در علوم سیاسی و روابط بینالملل است که در مفهوم کلاسیک خود به بررسی و تأثیر عامل جغرافیا بر عرصه سیاسی و ساختار آن اشاره دارد.
برتری و موقعیت مسلط جغرافیایی و تأثیر آن بر سیاست ابتدا به عوامل و عناصر مادی چون شکل جغرافیایی یک کشور مانند پستی و بلندی، بیابانی و یا جنگلی، داشتن یا نداشتن منابع معدنی، وجود یا فقدان بنادر و موقعیت دریایی مناسب محدود بود.
اما تحولات اواخر قرن ۲۰ و اوایل قرن ۲۱ در عرصه های سیاسی، اقتصادی و به ویژه پیدایش تکنولوژیهای ارتباطی و اطلاعاتی و تأثیر متقابل آنها بر یکدیگر، عناصر و عوامل دیگری را به ترکیب اصطلاح جغرافیای سیاسی یا ژئوپولیتیک افزود؛ بنابراین ژئوپولیتیک به عنوان چارچوب ایجاد و پرورش قدرت و منافع ملی و امنیت ملی تنها دربرگیرنده عناصر و عوامل محسوس و مادی نمیشود بلکه عناصر غیرعینی و واقعی دیگری چون ایدئولوژی، اعتبار ملی، سنتها، ارزشها و اعتقادات، روحیه و منش ملی ـ که همگی از عناصر و عوامل تشکیلدهنده هویت ملی است ـ به عنوان عوامل موثر بر تحکیم موقعیت ژئوپولیتیک را هم دربرمیگیرد.
مثال مهم در این مورد نقش شیعه که به صورت یک عامل نیرومند در ژئوپولیتیک خاورمیانه عمل میکند. درکتاب«ژئوپولیتیک شیعه» نوشته فرانسوا توال آمده است: «بعد از انقلاب 79 در ایران، شیعیان که دوازده درصد کل مسلمانان را تشکیل میدهند، به صورت یک عامل ژئوپولیتیکی در خط مقدم صحنه بینالمللی درآمدهاند. از این رو عواملی را شرح میدهد که باعث بازگشت شیعیگری به جلوی صحنه سیاسی دنیا گشتهاند».
به نظر نویسنده کتاب «از این پس در منطقه خاورنزدیک و میانه چه در سیاست داخلی و چه در روابط خارجی هیچ امری بدون در نظر گرفتن واقعیتهای مربوط به شیعیان به وقوع نخواهد پیوست».
این کتاب، شیعیگری را «همچون اهرم بیمانندی برای ایجاد بیثباتی در جهان» توصیف میکند و با تکیه بر این عامل، از قولکتاب «سبز و سیاه» نوشته ژان پیر شونمان وزیر دفاع اسبق فرانسه می نویسد: «مرکز ثقل دنیای عرب از منطقه مدیترانه در عرض 25 سال اخیر به منطقه خلیج فارس منتقل شده است».
-به نقل از نشریه مجاهد شماره 878