728 x 90

بحرانهاى اجتماعى,كودكان كار,

کودکان... ؛ این زنده به‌گور نیست؟

-

کودکان در ایران
کودکان در ایران
بدون تردید یکی از غم‌انگیزترین نتایج فاجعه‌بار حاکمیت سراپا فساد رژیم اخوندی، سرنوشت اسفبار کودکان دربند میهن اسیرمان ایران می‌باشد.

کودکانی که کودکی‏شان در آماج تهاجم بی‌‏وقفه‌‏ی بهره‏‌کشی و استثمار ناشی از فقر و نابرابری‏‌های اجتماعی به یغما رفته و پیامدهای این چپاول نه تنها امروزِ آنان، بلکه فردا و تمامی زندگی ‏آینده‌شان را نیز مورد تعرض و نابودی قرار داده است.

دیدن انبوه کثیری از این کودکان محروم که در خیابانها و بر سر چهارراهها، در بازارها و مکانهای شلوغ و پرترافیک و در محلات، و در تمامی مدت شبانه روز در سرمای کشنده زمستان و گرمای داغ تابستان در تلاشند تا با کارهایی مانند واکس زنی، پاک کردن شیشه ماشین، فروش دستمال کاغذی، سیگار، آدامس، جمع‌آوری زباله و... . پولی به‌دست آورند تا زنده بمانند خود نمود بارزی از فقر شدید و شکاف عظیم طبقاتی در میهن اسیر ایران می‌باشد و لکه ننگی است بر دامان نظام پلید و ضدبشری آخوندی که در آن اقلیتی وابسته به حاکمیت همه چیز را در اختیار گرفته و اکثریت قریب به اتفاق مردم در محرومیت شدید، قرار دارند.

وجه ضدانسانی و به‌غایت دردآور این فاجعه در لجن‌زار ولایت، زمانی بیشتر روشن و آشکار می‌شود که بدانیم کودکان تحت حاکمیت آخوندی فاقد هر گونه نظام حمایتی هستند و رژیم ضد‌مردمی مثل عرصه‌های دیگر اجتماعی در این رابطه نیز جز مشتی حرفهای بی‌مایه و شیادانه چیزی عرضه نکرده است.

شاهد بر این مدعا متوقف شدن «لایحه به‌اصطلاح حمایت از حقوق کودکان» حتی در چارچوب قوانین ارتجاعی همین رژیم است چرا که بیش از 8سال است این به‌اصطلاح اصلاحیه قانون کار کودکان در مجلس ارتجاع رژیم مورد پیگیری قرار نگرفته است.

دامنه عظیم و در عین‌حال تکان‌دهنده پدیده شوم کودکان کار که بتازگی ابعاد وسیعتری به خود گرفته تا آنجا گسترش پیدا نموده است که جدیداً روزنامه‌های حکومتی را باز هم مجبور نموده است پرده دیگری از فقر و فشار اجتماعی به‌ویژه بر کودکان و زنان ایران‌زمین بر دارند.

آنچه بر اهمیت این گزارش می‌افزاید، تکیهٴ آن بر گفته‌ها و منابع خود نظام آخوندی است. گزارشات و منابعی که البته فقط بخش کوچکی از واقعیت موجود را منعکس می‌کنند. چرا که درز کردن همین مقدار اندک هم تنها در نزاع باندهای مافیایی نظام در راستای کسب هژمونی و از دور خارج کردن باند مقابل، امکانپذیر می‌گردد.

-خبرگزاری حکومتی ایسنا 22خرداد 96 درگزارشی تحت عنوان از تحلیل «جغرافیای کار کودک» تا معیشت کودکان «زباله گرد» به گوشه‌هایی جدید از بحران کودکان کار در حاکمیت فاسد و غارتگر ولی‌فقیه اعتراف نموده و این چنین می‌نویسد: «هنوز آمار مشخصی از کودکان کار در ایران وجود ندارد؛ این در حالیست که آمارهای رسمی رقم دو میلیون کودک کار را در کشور نشان می‌دهند اما آمارهای غیررسمی از وجود هفت میلیون کودک کار خبر می‌دهند که 50درصد آنها را کودکان مهاجر از کشورهای افغانستان، پاکستان و... تشکیل می‌دهند. بیشتر این کودکان در بازه سنی 10تا 15سال قرار دارند اما بر اساس شواهد عینی... کودکان زیر پنج سال و حتی نوزاد که درگیر کار اجباری شده‌اند را نیز داشته‌ایم. این کودکان فاقد اوراق هویتی و شناسنامه هستند و اگر ایرانی باشند این مسأله باعث می‌شود در صورت ایجاد آسیب برای کودک هیچ کمکی به او نتوان کرد. این کودکان بیشتر از خانواده‌هایی هستند که والدین آنها بیکارند به همین دلیل کودک مجبور است جبران معاش را در خانواده انجام دهد.

بیشتر پراکندگی این کودکان در محله‌های جنوب شهر تهران مانند خیابان شوش، اوراقچی‌ها، فرحزاد، خاک سفید و در مناطق اطراف تهران مانند ورامین، رباط کریم و اسلامشهر بوده و محدوده کاری آنها نیز در مرکز و مناطق شمالی تهران است».

در ادامه این گزارش به گستردگی آسیبهای اجتماعی و ویژگیهای هر یک از این محلات اشاره کرده و این چنین اعتراف می‌کند: «متأسفانه آمار اعتیاد در این خانواده‌ها بسیار بالاست. تعداد فرزندان در خانواده‌های این کودکان به‌دلیل این‌که برای آنها سودآور است بسیار زیاد است».
در محله‌ای مانند دروازه غار تهران که معضلات بسیاری هم‌چون اعتیاد، فحشا، کار کودک و... مشهود است بیشتر کودکان فاقد شناسنامه هستند و توسط والدین مجبور به کار می‌شوند. این در حالیست که قومیت قالب آنها «غربت» است که از شمال ایران هم‌چون بابل، آمل و ایرانشهر به تهران مهاجرت کرده‌اند.
در محله «فرحزاد» تهران بیشتر کودکان افغان هستند و متأسفانه معضلات در این محله ریشه کرده به‌طوریکه کودکانی داریم که علاوه بر کار اجباری، اعتیاد هم دارند و کارشان به شکل جرم است و به مواد فروشی و تن فروشی هم مشغولند.
در محله «خاک سفید» بیشتر کودکان «غربت» هستند برخلاف دروازه غار که بچه‌ها کار می‌کنند در خاک سفید کودکان بیشتر به بزه مشغولند. الگوهایی که برای این کودکان وجود دارد فضا را طوری ترسیم کرده است که انگار هیچ الگوی دیگری برایشان وجود ندارد.

شهر ساری هم که بیشتر کودکان مهاجر در تهران از این استان هستند و تمرکزشان در خاک سفید و دروازه غار است به کارهایی مانند باقالی‌چینی، دست فروشی و... مشغولند، به‌صورت فصلی کار می‌کنند به‌طوریکه ایامی از سال را به تهران می‌آیند و ساکن این محلات می‌شوند.
در استانهای دیگر مانند مشهد، محله قلعه ساختمان محله‌ای است که... در این منطقه بیشتر کودکان کار و بزه دیده هستند و قومیت قالب آنها هم قوم بلوچ است. محلات دیگر هم مانند قلعه خیابان، همت آباد و اسماعیل آباد در مشهد دارای وضعیت مشابه هستند».

همین منبع در ادامه این گزارش به وضعیت کار کودکان در استان سیستان و بلوچستان پرداخته و ضمن اعتراف به گسترش بی‌سابقه اعتیاد در میان کودکان این قسمت میهن، از اضافه شدن کودکان بی‌سرپرست به چرخه بازار اعتیاد و یا فروش مواد مخدر خبر می‌دهد: «بر اساس تحقیقات.. کودکانی در سطح شهر قرص‌های روان گردان، ترامادول و... می‌فروشند و این مسأله به‌صورت نوعی هنجار در آن استان در آمده است. محلاتی که این کودکان در آن زندگی می‌کنند محلاتی مانند شیرآباد و کریم آباد است؛ در محله کریم آباد قاچاق مواد مخدر بسیار شیوع پیدا کرده، مغازه و دکانها به‌صورت ظاهری فعالیتهایی مانند جمع‌آوری ضایعات انجام می‌دهند اما در مغازه‌ها نوجوانانی که حضور دارند ناس، پان، شیشه و کراک می‌فروشند که خود کودکان نیز به نوعی آلوده‌اند و از کودک یک ساله تا هفت‌ساله در میان آنها دیده می‌شود. برای حمل مواد مخدر هم از این کودکان در سایر شهرهای این استان استفاده می‌شود به این صورت که کودکان مواد را قورت می‌دهند و از مرز که رد می‌شوند مواد را دفع کرده که آسیب جانی زیادی برای آنها به همراه دارد و تعداد زیادی از این کودکان در اثر این مسأله جان خود را از دست داده‌اند».

-سایت حکومتی بهداشت نیوز 22خرداد 95 ضمن ارائه گزارشی از وضعیت معیشتی کودکان «زباله گرد» این‌گونه اعتراف می‌کند: «بر اساس تحقیقات گسترده در تهران و شهرستانها در 103مرکز بازیافت و یا دپوی زباله.. 708کودک زندگی می‌کنند، این مراکز در استانهای تهران (تهران، شهریار، اسلامشهر، قرچک، ورامین، پاکدشت، رباط کریم، سرآسیاب، شهر قدس)، البرز، کرمان، کرمانشاه، خراسان رضوی، گلستان، یزد و سمنان قرار دارند. میانگین سنی این کودکان 12سال بوده و بر اساس تحقیقات ما 41درصد آنها بیسواد و 37درصد به‌خاطر "کار" ترک تحصیل کرده‌اند؛ این درحالیست که بیش از 50درصد آنها در مراکز جمع‌آوری زباله زندگی می‌کنند.

بیش از 57درصد کودکان در مراکز مدیریت پسماند زندگی کرده و ما بقی در خانه به‌سر می‌برند. با توجه به وجود حجم انبوه زباله دائمی در این مراکز، وجود موجودات موزی از جمله موش، مارمولک و انواع حشرات در محل زندگی کودکان بسیار مشهود است؛ به‌طوریکه به‌وضوح علائم حضور این موجودات را در محل خواب، در میان مواد غذایی و وسایل شخصی کودکان مشاهده می‌کنیم؛ همچنین بر روی بدن اکثر این کودکان زخمهایی وجود دارد که عامل اصلی آن موجودات موزی به‌خصوص موش است.

از حدود 43درصدی که با خانواده زندگی می‌کنند، 38درصد زبالات را در محل زندگی خود دپو کرده و پس از تفکیک می‌فروشند که این موضوع باعث ایجاد خطراتی برای آنها شده و سلامت آنان را به‌شدت تهدید می‌کند».

همین منبع در ادامه اضافه می‌کند: «با در نظر گرفتن تعداد زیاد مراکز تفکیک زباله در سراسر کشور تخمین زده می‌شود که هزاران کودک در محلی زندگی می‌کنند که به‌دلیل آلودگی محیطی در این محل و حضور حیوانات موذی، یا در معرض بیماریهایی مانند تیفوس، حصبه، سالک، گال، هپاتیت، ایدز، و... هستند و یا به این بیماریها مبتلا شده‌اند؛ در اثر حضور موشها و مارمولکها در این مراکز شاهد صورتهای جویده شده کودکان توسط این جانوران، انگشتان قطع شده دست یا پا، شکمها و پشتهای زخمی و عفونت کرده، کندگی و خونمردگی و چرکهای ناشی از گزیدگی‌های متعدد و... بودیم.
طاعون که با تورم بافت قلب و طحال و کبد، کاهش شدید فشار خون همراه است، دردهای شدید عضلانی، تب و لرز شدید، تیفوس، ضایعات پوستی شدید و تقریباً غیرقابل بازگشت، ورم سرخرنگ و زخم‌های وسیع، اسهال خونی همراه با تب بالا، خونریزی گوارشی، پارگی و سوراخ شدن روده‌ها، عفونت مغزی و بافت قلب، عفونت کلیه، درگیری غدد لنفاوی و درگیری چشمی و آسیب بینایی، خون‌ریزی ریوی یا مننژیت و... . از جمله بیماریهایی هستند که به‌دلیل حضور و مجاورت موش در محل زندگی کودکان زباله‌گرد همواره آنان را تهدید می‌کند».

این روزنامه حکومتی در ادامه ضمن اعتراف به این‌که کودکان به علت تنگناهای معیشتی خانواده‌های خود به کار وادار و از تحصیل محروم می‌شوند پرده دیگری از آمارهای کاذب و غیرواقعی ارائه شده توسط حاکمیت فاسد آخوندها در مورد کودکان بازمانده از تحصیل را کنار زده و می‌نویسد: «بر اساس آخرین گزارش مرکز پژوهش‌های مجلس، آمار کودکان ترک تحصیل کرده به سه میلیون و 200هزار نفر می‌رسد، این در حالیست که گزارش قبلی این مرکز از چهار میلیون و 200هزار نفر کودک بازمانده از تحصیل در کشور خبر داده بود.

آمار کودکان بازمانده از تحصیل کشور بسیار قابل تأمل است و وقتی ریزش تحصیلی و بازماندگی از تحصیل ایجاد می‌شود باید آن کودکان را در بازار کار رسمی و یا غیررسمی دنبال کرد زیرا کودکان در بخش‌های مختلف از جمله کشاورزی، دامپروری، مشاغل کوچک خانگی، کارگاههای زیرزمینی و همچنین کارگاههایی که از شمول نظارت وزارت کار خارج هستند، به کار گرفته می‌شوند.

کار در شب، کار با مواد شیمیایی، قرار گرفتن در محیط‌های آسیب‌زا که مناسبتی با سن کودکی ندارد و ساعت کار طولانی نیز باعث محرومیت کودکان شده و جزء مشاغل سخت برای سنین کودکی کار محسوب می‌شود. زیرا کودکان با انجام این کارهای اجباری آینده خود را از دست می‌دهند، از آموزش محروم می‌شوند و در کنار آن به کاری گمارده شده که هیچ تناسبی با سن آنها ندارد و علاوه بر ایجاد مسائل متعدد روحی به جسم آنها نیز آسیب می‌زند».

جان کلام این‌که شرایط بحرانی امروز که میلیون ها تن از کودکان میهن با آن دست و پنجه نرم می‌کنند محصول نظام قرون‌وسطایی آخوندها در طول 38سال گذشته می‌باشد که ارمغانی بجز حاشیه نشینی، کارتن خوابی، رشد اعتیاد، خودکشی، و سایر آسیبهای اجتماعی برای مردم و میهن اسیرمان در پی نداشته است. پس تنها راه رهایی از این همه مشکلات، سرنگونی تام و تمام اختاپوس ولایت است. امری که البته در حتمیت آن تردیدی نیست.
										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/6934023a-9541-449a-9816-c0d114664d03"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات