تا مرا دید به سویم آمد
و در آغوش کشید و بوسید
گونههایش خندان
چشمهایش گریان
صورتم خیس شد از بوسهٔ او
پلکهایم
از اشک به سوزش افتاد
تنگ، من را به خودش میچسباند
و سرش بر شانهٔ من
میگریید!
گاه هم در وسط گریة خود
میخندید
شانههای کتم از گریة او تر شده بود
ناگهان از غم او داغ شدم
خوب میفهمیدم
که به یاد وطنش افتاده ست
آخ... ... . به یاد وطنم
و به یاد مردم
مردمانی که سر سفرهٔشان نانی نیست
و برای خوردن
نه پنیر و چایی
و نه قندی و شکردانی نیست... .
و در آغوش کشید و بوسید
گونههایش خندان
چشمهایش گریان
صورتم خیس شد از بوسهٔ او
پلکهایم
از اشک به سوزش افتاد
تنگ، من را به خودش میچسباند
و سرش بر شانهٔ من
میگریید!
گاه هم در وسط گریة خود
میخندید
شانههای کتم از گریة او تر شده بود
ناگهان از غم او داغ شدم
خوب میفهمیدم
که به یاد وطنش افتاده ست
آخ... ... . به یاد وطنم
و به یاد مردم
مردمانی که سر سفرهٔشان نانی نیست
و برای خوردن
نه پنیر و چایی
و نه قندی و شکردانی نیست... .
اشکهایش
خندهاش را میشست.
من به گوشش گفتم
آخ نوروز عزیز
خوب میدانم
چه کشیدی تو در این سی چل سال
ولی از راه نماندی و نماندیم
آخر آن روز که نان برگردد
و به خانه
موج شادیها در، جیغ و داد کودکان برگردد
آخر آن روز که از زندانها
پیر و جوان برگردد... ..
برمی گردد!
... .
گریه مانع میشد
که ادامه بدهم، .. اما باز
می گفتم.
چون دلم خیلی میخواست
خیلی خیلی
که پدر از زندان برگردد
و سفرکرده ز هر سوی جهان برگردد
و هیاهوی درود و تجلیل
ز سر خاک شهیدان
به همه سو برسد
و دوباره کارون، جوشان
به تن زخمی خوزستان برگردد
به خراسان بزرگ
بوی جوی مولیان برگردد
و به ذهن مردم
یاد هر یار که رفته
مهربان برگردد
باز گفتم همهٔ آنچه همه میدانند
باز گفتم همهٔ آنچه همه میخواهند
بعد
هردومان، اشک رخسارهٔ هم را با دست
پاک کردیم و به راه افتادیم
دست در شانهٔ نوروز
هردومان در رؤیای خانهٔ نوروز
به امیدی که به این خاک پر از لاله
دگر بار
بهاران برگردد.
م. شوق.
آخ نوروز عزیز
خوب میدانم
چه کشیدی تو در این سی چل سال
ولی از راه نماندی و نماندیم
آخر آن روز که نان برگردد
و به خانه
موج شادیها در، جیغ و داد کودکان برگردد
آخر آن روز که از زندانها
پیر و جوان برگردد... ..
برمی گردد!
... .
گریه مانع میشد
که ادامه بدهم، .. اما باز
می گفتم.
چون دلم خیلی میخواست
خیلی خیلی
که پدر از زندان برگردد
و سفرکرده ز هر سوی جهان برگردد
و هیاهوی درود و تجلیل
ز سر خاک شهیدان
به همه سو برسد
و دوباره کارون، جوشان
به تن زخمی خوزستان برگردد
به خراسان بزرگ
بوی جوی مولیان برگردد
و به ذهن مردم
یاد هر یار که رفته
مهربان برگردد
باز گفتم همهٔ آنچه همه میدانند
باز گفتم همهٔ آنچه همه میخواهند
بعد
هردومان، اشک رخسارهٔ هم را با دست
پاک کردیم و به راه افتادیم
دست در شانهٔ نوروز
هردومان در رؤیای خانهٔ نوروز
به امیدی که به این خاک پر از لاله
دگر بار
بهاران برگردد.
م. شوق.