زادگاهم ایران. نژادم آریایی. رنگ پوستم سفید، موهایم سیاه، بختم سیاهتر،
من یک زنم.
سالهاست که به جرم زن بودن، تحقیر شدهام. سالهاست به همین جرم، ضربههای تازیانه، بدنم را کبود و راه راه کرده است. سالهاست که بر سر_ دارم،
من یک زنم.
به زور بیحجابم کردند و بهزور محجبه. بهزور لختم کردند و بهزور پوشیده. بهزور خوشبختم کردند و بهزور سیه روز،
من یک زنم.
به زور از من عروسکی مامانی ساختند و بهزور مامانی عروسکی. بهزور به مدرسهام فرستادند و بهزور به کنج خانه،
من یک زنم.
تفکر: جرم. اظهار وجود: جرم. زن بودن: جرم،
من یک زنم.
اینک با کوله باری از درد، در چشمان بیفروغ فرزندم، می نگرم. رنگ زردش را میبینم. اما سر خود را بالا میگیرم و حق خود را میطلبم،
من یک زنم.
از فروش تنم، تمامی کوچه پس کوچههای شهر را یاد گرفتهام و با دود غلیظ تریاک، خو. اما سر خود را بالا میگیرم و حق خود را میطلبم،
من یک زنم.
آری من یک زنم. تحمل و صبرم زبانزد عالم و آدم. ولی صبرم، لبریز شده و تحملم به پایان رسیده. در طلب آزادی ام. در طلب رفاه. و آزادیام در نبود ارتجاع مذهبی حاکم است،
من یک زنم.
فرزندم را بغل میگیرم و به خیابان میروم. وسط میدانی پر رفت و آمد، میایستم. مشتم را گره میکنم و ’زنده باد آزادی’ سر میدهم. از گوشه و کنار، سگهای هار، به سرم میریزند. فرزندم را بالای سرم نگه میدارم و فریاد میزنم: مرگ بر ارتجاع. با باتون و زنجیر و قنداق تفنگ، به جانم میافتند. لباسهایم پاره پاره میشود. روسریم میافتد. از لای خون سرازیر شده سرم به سوی چشمهایم، کلاغ- سیاهی را میبینم که روسری را برداشته و سعی دارد، آن را بر سرم بگذارد. از ضربههای سگهای هار به زانو افتادهام. قدرتی در خود میبینم. بلند میشوم. با یک دست، فرزندم را محکم میگیرم و با دست دیگر، بهصورت کلاغ- سیاه چنگ میاندازم. خون از چشمانش فوران میزند. امان نمیدهم. چادر از سرش کشیده و با مشت و لگد به جانش میافتم. دیگر ضربههای سگهای هار را حس نمیکنم. به زمین میافتم. فرزندم را رها نمیکنم. دهانم پر از خون است. بوسهای از فرزندم میگیرم. چشمانم را با پشت دستم پاک میکنم. همه چیز را قرمز میبینم. صورتم را روی آسفالت سرد میگذارم و فرزندم را محکمتر میفشارم. سگهای هار، رهایم کردهاند. با عجله از من دور میشوند و به اطراف میدوند. تنها چکمههای خونینشان را میبینم. صداهای ضعیفی میشنوم، اما آشنا. نزدیکتر میشوند و دیگر به خوبی میشنوم فریادشان را: زنده باد آزادی، زنده باد آزادی، مرگ بر حکومت آخوندی.
فرزندم را به سینه میفشارم و سعی میکنم بلند شوم. سخت است. زیر بغلم را میگیرند و از زمین بلندم میکنند. احساس سنگینی میکنم. سرم را که بلند میکنم، میدان را مملو از زن و مرد خشمگین میبینم. با سنگ و چوب و هر چه در دست دارند به جان سگهای هار افتادهاند. صدای هلیکوپترها از دور شنیده میشود، با شلیک گلولههایشان. اما یکی پس از دیگری به زمین سقوط میکنند. سگهای هار با اضافه شدن بر جمعیت هول کردهاند و در پی یافتن سوراخی برای فرار. درب هر خانه را که میزنند تف است که به سویشان سرازیر میشود. زنها با کفگیر و ملاقه و دسته هاون و ناخن و مردها با مشت و لگد به آنها حمله میکنند. سگهای هار، آنقدر ترسیدهاند که یادشان میرود مسلح هستند.
هوا تاریک شده و آسمان شهر با برق ترقهها و نور هزار رنگ فشفشهها، روشن میشود. پیروز شدیم. آزاد شدیم. گفته بودیم آزادی حق ما و پیروزی از آن ماست.
و من با تنی لت و پار، فرزندم را میفشارم و بوسه هاست که نثارش میکنم.
لبخندم پنهان شدنی نیست، اینک آزادم. سرفرازم. به قدرت خود ایمان آوردهام و ترس را از خود رهانیدهام و غرق غرورم.
فکرم: آزاد. وجودم: لازم. زن بودنم: افتخار،
من یک زنم.
روز جهانی زن بر همه مردان و زنان آزادیخواه خجسته باد
نرگس غفاری.
من یک زنم.
سالهاست که به جرم زن بودن، تحقیر شدهام. سالهاست به همین جرم، ضربههای تازیانه، بدنم را کبود و راه راه کرده است. سالهاست که بر سر_ دارم،
من یک زنم.
به زور بیحجابم کردند و بهزور محجبه. بهزور لختم کردند و بهزور پوشیده. بهزور خوشبختم کردند و بهزور سیه روز،
من یک زنم.
به زور از من عروسکی مامانی ساختند و بهزور مامانی عروسکی. بهزور به مدرسهام فرستادند و بهزور به کنج خانه،
من یک زنم.
تفکر: جرم. اظهار وجود: جرم. زن بودن: جرم،
من یک زنم.
اینک با کوله باری از درد، در چشمان بیفروغ فرزندم، می نگرم. رنگ زردش را میبینم. اما سر خود را بالا میگیرم و حق خود را میطلبم،
من یک زنم.
از فروش تنم، تمامی کوچه پس کوچههای شهر را یاد گرفتهام و با دود غلیظ تریاک، خو. اما سر خود را بالا میگیرم و حق خود را میطلبم،
من یک زنم.
آری من یک زنم. تحمل و صبرم زبانزد عالم و آدم. ولی صبرم، لبریز شده و تحملم به پایان رسیده. در طلب آزادی ام. در طلب رفاه. و آزادیام در نبود ارتجاع مذهبی حاکم است،
من یک زنم.
فرزندم را بغل میگیرم و به خیابان میروم. وسط میدانی پر رفت و آمد، میایستم. مشتم را گره میکنم و ’زنده باد آزادی’ سر میدهم. از گوشه و کنار، سگهای هار، به سرم میریزند. فرزندم را بالای سرم نگه میدارم و فریاد میزنم: مرگ بر ارتجاع. با باتون و زنجیر و قنداق تفنگ، به جانم میافتند. لباسهایم پاره پاره میشود. روسریم میافتد. از لای خون سرازیر شده سرم به سوی چشمهایم، کلاغ- سیاهی را میبینم که روسری را برداشته و سعی دارد، آن را بر سرم بگذارد. از ضربههای سگهای هار به زانو افتادهام. قدرتی در خود میبینم. بلند میشوم. با یک دست، فرزندم را محکم میگیرم و با دست دیگر، بهصورت کلاغ- سیاه چنگ میاندازم. خون از چشمانش فوران میزند. امان نمیدهم. چادر از سرش کشیده و با مشت و لگد به جانش میافتم. دیگر ضربههای سگهای هار را حس نمیکنم. به زمین میافتم. فرزندم را رها نمیکنم. دهانم پر از خون است. بوسهای از فرزندم میگیرم. چشمانم را با پشت دستم پاک میکنم. همه چیز را قرمز میبینم. صورتم را روی آسفالت سرد میگذارم و فرزندم را محکمتر میفشارم. سگهای هار، رهایم کردهاند. با عجله از من دور میشوند و به اطراف میدوند. تنها چکمههای خونینشان را میبینم. صداهای ضعیفی میشنوم، اما آشنا. نزدیکتر میشوند و دیگر به خوبی میشنوم فریادشان را: زنده باد آزادی، زنده باد آزادی، مرگ بر حکومت آخوندی.
فرزندم را به سینه میفشارم و سعی میکنم بلند شوم. سخت است. زیر بغلم را میگیرند و از زمین بلندم میکنند. احساس سنگینی میکنم. سرم را که بلند میکنم، میدان را مملو از زن و مرد خشمگین میبینم. با سنگ و چوب و هر چه در دست دارند به جان سگهای هار افتادهاند. صدای هلیکوپترها از دور شنیده میشود، با شلیک گلولههایشان. اما یکی پس از دیگری به زمین سقوط میکنند. سگهای هار با اضافه شدن بر جمعیت هول کردهاند و در پی یافتن سوراخی برای فرار. درب هر خانه را که میزنند تف است که به سویشان سرازیر میشود. زنها با کفگیر و ملاقه و دسته هاون و ناخن و مردها با مشت و لگد به آنها حمله میکنند. سگهای هار، آنقدر ترسیدهاند که یادشان میرود مسلح هستند.
هوا تاریک شده و آسمان شهر با برق ترقهها و نور هزار رنگ فشفشهها، روشن میشود. پیروز شدیم. آزاد شدیم. گفته بودیم آزادی حق ما و پیروزی از آن ماست.
و من با تنی لت و پار، فرزندم را میفشارم و بوسه هاست که نثارش میکنم.
لبخندم پنهان شدنی نیست، اینک آزادم. سرفرازم. به قدرت خود ایمان آوردهام و ترس را از خود رهانیدهام و غرق غرورم.
فکرم: آزاد. وجودم: لازم. زن بودنم: افتخار،
من یک زنم.
روز جهانی زن بر همه مردان و زنان آزادیخواه خجسته باد
نرگس غفاری.