"بگو مرگ بر شاه، مرگ بر شاه، مرگ بر شاه"
شعاری بود که طنین فریاد همبستگی، عشق و شور مردمی در ۳۹سال پیش از این و یاد قیام یکپارچه و تظاهرات میلیونی علیه حکومت شاه را در خاطرهها زنده میکند.
رژیم و سیستم حکومتی شاه که در رابطه با نیروهای سیاسی مخالف و انقلابی پیشتاز از جمله مجاهدین و فدائیان خلق ماهیتی بسیار خصمانه و جنایتکارانه داشت، میرفت که تا در این روزها برای همیشه به تاریخ بپیوندد.
زنان، مردان و جوانان که سودایی بجز استقلال و آزادی در سر نداشتند، توانستند با حضور یکپارچه خود در صحنه، همگام و همراه با نیروهای انقلابی، بزرگترین انقلاب قرن بیستم را رقم بزنند.
مردم ایران که رخت بر بستن بساط ظلم و جور از ستم شاهی و خجسته بهار آزادی و تداوم آن را به امید نشسته بودند، دیری نپائید که از آنچه که بر سر آرمان و اهداف انقلاب رفت، سرخورده شدند.
خمینی دجال که پستترین و متحجرترین قشری که خاستگاه و جایگاه آنان نه در بطن اجتماع که همانا تاریکخانهها و حجرههای دربسته بود، همچنین ویران کننده و منحطترین اسلام را نمایندگی میکرد، بهناحق رهبری این انقلاب شکوهمند را در غیاب نیروهای مردمی و انقلابی بسرقت برد.
هرآنچه را در پاریس گفته بود _از رفتنش به قم و طلبگی پیشه کردن، آزادی احزاب و برابری زنان و... _ با مکر از یاد برد و بعد گفت خدعه کردم. او آمد و حکومت خدعه و خنجر و فریب را بنا گذاشت.
در زمان اقامتش در پاریس با دجالیت، تصمیمش برای چگونگی اداره امور کشور را کتمان کرد.
پاسخ به سؤالات درباره اهداف و برنامههای آینده سیاسی، اقتصادی و اجتماعی را با گفتن"الان وقت این حرفها نیست"، "اموری نیست که بتوانم الآن برای شما تشریح کنم"، "اینها بعداً روشن خواهد شد"، شیادانه به آینده موکول و اینگونه نیت شوم خود را پنهان کرد.
دیو چوبرون رفت، نه فرشته که هیولا درآمد.
در همان ابتدای کار با فریب و نیرنگ، مردم را با رأی "آری" یا "نه" ملزم به انتخاب پاکتی دربسته کرد که درونش احکام "اسلام ارتجاعی" و برونش به دروغ به مارک"جمهوری" مزین بود، "جمهوری اسلامی" و اینگونه پایههای حکومت ننگینش را بنا کرد.
وحوش چماقدارش را برای اجرای احکام اسلام ارتجاعی خود و با نعرههای گوشخراش "یا روسری یا توسری" بر سر زنان میهنمان روانه کرد، گرفتند، زدند و به آنان تعدی کردند.
با خلف وعده و فریب "مجلس خبرگان را به جای مؤسسان نشاند و "ولایت مطلقه فقیه" را از دل آن بیرون آورد.
با تصویب لایحه ضدانسانی و ضدمردمی "قصاص" قوانین بربریت را جاری و ساری کرد.
کسی که او را فرشته میخواندند و عکسش را در ماه میدیدند، بهزودی نقاب برگرفت و چهرة "منفور و شیطانی اش" را نمایاند.
با دجالیت، سیاست "جنگ و سرکوب" را پیشه کرد.
بقصد"فتح قدس از راه کربلا" پس از باز پسگیری خرمشهر بیمحابا همچنان بر طبل جنگ ضدمیهنی کوبید و جان و مال مردم را بها و هزینه شرارت خود کرد.
"سکوت کنید" جنگ است، حتی اگر۲۰سال طول بکشد، "قحطی است"باشد، ما که برای شکم انقلاب نکردیم،
"کشتهها پشته شدند"، لکن اشکالی ندارد، بکشید و کشته شوید راهتان بسوی بهشت است. "ایران نابود میشود"، مهم نیست، آنچه مهم است پیروزی اسلام است.
"حزب فقط حزبالله" / "تشکلات سیاسی" ممنوع / "روزنامهها " تعطیل / "دانشگاهها" بسته...
که همه مظاهر غرب اند و عامل فساد.
"منافقین از کفار بدترند و خونشان مباح".
فرمان دیو شرزه، فرمان ویرانی و خون بود:
اوباشان خود را برای "گرفتن و زدن و کشتن" دختران و پسران نوجوان میلیشیا روانه کوی و خیابان کرد.
"روزنامه خوان و روزنامه فروش و مجله فروش" را به جرم آزادیخواهی از دم تیغ گذراند.
نه عاطفه و احساس داشت و نه اعتقادی به اصول و ارزشهای انسانی و مردمی و نه حتی دین و ایمان و مسلک و مرام، تماماً تجسم "شقاوت بود و دجالیت".
اما "نسل پاکباخته انقلاب" و"نسل مسعود" به بهای "رنج و رزم و فدیه" در برابر دیکتاتور منفور خون آشام قدعلم کرد تا از تتمه آزادی حفاظت و صیانت کند.
پرستوهای بیدفاع و خونین بال میلیشیایی مجروح و مضروب شدند اما دم برنیاوردند و کشتهها دادند.
تا آن روز، سرفصل۳۰خرداد سال۱۳۶۰ و آن "اتمام حجت تاریخی" و ۵ مهر همان سال "شاه سلطان خمینی مرگت فرا رسیده".
کارنامه ۳۹ سال حکومت آخوندی پر از نکبت است و سیاهی.
پراز دوز و کلک، دروغ، نیرنگ و ریا، خیانت، جنگ و جنایت، دزدی، غارتگری و چپاول، حق کشی و فساد، نابودی فرهنگ واخلاق و... .
اما مهمترین آن"خیانت به اعتماد مردم".
به امید روزی که روح شیطانی این "ملعونترین ملعون تاریخ" از ساحت پاک ایرانزمین رخت بربندد و پرندگان و قاصدان آزادی فاتحانه به میهن خود بازگردند.
سرنگون باد نظام جهل و جنایت آخوندی
رضا محمدی.
شعاری بود که طنین فریاد همبستگی، عشق و شور مردمی در ۳۹سال پیش از این و یاد قیام یکپارچه و تظاهرات میلیونی علیه حکومت شاه را در خاطرهها زنده میکند.
رژیم و سیستم حکومتی شاه که در رابطه با نیروهای سیاسی مخالف و انقلابی پیشتاز از جمله مجاهدین و فدائیان خلق ماهیتی بسیار خصمانه و جنایتکارانه داشت، میرفت که تا در این روزها برای همیشه به تاریخ بپیوندد.
زنان، مردان و جوانان که سودایی بجز استقلال و آزادی در سر نداشتند، توانستند با حضور یکپارچه خود در صحنه، همگام و همراه با نیروهای انقلابی، بزرگترین انقلاب قرن بیستم را رقم بزنند.
مردم ایران که رخت بر بستن بساط ظلم و جور از ستم شاهی و خجسته بهار آزادی و تداوم آن را به امید نشسته بودند، دیری نپائید که از آنچه که بر سر آرمان و اهداف انقلاب رفت، سرخورده شدند.
خمینی دجال که پستترین و متحجرترین قشری که خاستگاه و جایگاه آنان نه در بطن اجتماع که همانا تاریکخانهها و حجرههای دربسته بود، همچنین ویران کننده و منحطترین اسلام را نمایندگی میکرد، بهناحق رهبری این انقلاب شکوهمند را در غیاب نیروهای مردمی و انقلابی بسرقت برد.
هرآنچه را در پاریس گفته بود _از رفتنش به قم و طلبگی پیشه کردن، آزادی احزاب و برابری زنان و... _ با مکر از یاد برد و بعد گفت خدعه کردم. او آمد و حکومت خدعه و خنجر و فریب را بنا گذاشت.
در زمان اقامتش در پاریس با دجالیت، تصمیمش برای چگونگی اداره امور کشور را کتمان کرد.
پاسخ به سؤالات درباره اهداف و برنامههای آینده سیاسی، اقتصادی و اجتماعی را با گفتن"الان وقت این حرفها نیست"، "اموری نیست که بتوانم الآن برای شما تشریح کنم"، "اینها بعداً روشن خواهد شد"، شیادانه به آینده موکول و اینگونه نیت شوم خود را پنهان کرد.
دیو چوبرون رفت، نه فرشته که هیولا درآمد.
در همان ابتدای کار با فریب و نیرنگ، مردم را با رأی "آری" یا "نه" ملزم به انتخاب پاکتی دربسته کرد که درونش احکام "اسلام ارتجاعی" و برونش به دروغ به مارک"جمهوری" مزین بود، "جمهوری اسلامی" و اینگونه پایههای حکومت ننگینش را بنا کرد.
وحوش چماقدارش را برای اجرای احکام اسلام ارتجاعی خود و با نعرههای گوشخراش "یا روسری یا توسری" بر سر زنان میهنمان روانه کرد، گرفتند، زدند و به آنان تعدی کردند.
با خلف وعده و فریب "مجلس خبرگان را به جای مؤسسان نشاند و "ولایت مطلقه فقیه" را از دل آن بیرون آورد.
با تصویب لایحه ضدانسانی و ضدمردمی "قصاص" قوانین بربریت را جاری و ساری کرد.
کسی که او را فرشته میخواندند و عکسش را در ماه میدیدند، بهزودی نقاب برگرفت و چهرة "منفور و شیطانی اش" را نمایاند.
با دجالیت، سیاست "جنگ و سرکوب" را پیشه کرد.
بقصد"فتح قدس از راه کربلا" پس از باز پسگیری خرمشهر بیمحابا همچنان بر طبل جنگ ضدمیهنی کوبید و جان و مال مردم را بها و هزینه شرارت خود کرد.
"سکوت کنید" جنگ است، حتی اگر۲۰سال طول بکشد، "قحطی است"باشد، ما که برای شکم انقلاب نکردیم،
"کشتهها پشته شدند"، لکن اشکالی ندارد، بکشید و کشته شوید راهتان بسوی بهشت است. "ایران نابود میشود"، مهم نیست، آنچه مهم است پیروزی اسلام است.
"حزب فقط حزبالله" / "تشکلات سیاسی" ممنوع / "روزنامهها " تعطیل / "دانشگاهها" بسته...
که همه مظاهر غرب اند و عامل فساد.
"منافقین از کفار بدترند و خونشان مباح".
فرمان دیو شرزه، فرمان ویرانی و خون بود:
اوباشان خود را برای "گرفتن و زدن و کشتن" دختران و پسران نوجوان میلیشیا روانه کوی و خیابان کرد.
"روزنامه خوان و روزنامه فروش و مجله فروش" را به جرم آزادیخواهی از دم تیغ گذراند.
نه عاطفه و احساس داشت و نه اعتقادی به اصول و ارزشهای انسانی و مردمی و نه حتی دین و ایمان و مسلک و مرام، تماماً تجسم "شقاوت بود و دجالیت".
اما "نسل پاکباخته انقلاب" و"نسل مسعود" به بهای "رنج و رزم و فدیه" در برابر دیکتاتور منفور خون آشام قدعلم کرد تا از تتمه آزادی حفاظت و صیانت کند.
پرستوهای بیدفاع و خونین بال میلیشیایی مجروح و مضروب شدند اما دم برنیاوردند و کشتهها دادند.
تا آن روز، سرفصل۳۰خرداد سال۱۳۶۰ و آن "اتمام حجت تاریخی" و ۵ مهر همان سال "شاه سلطان خمینی مرگت فرا رسیده".
کارنامه ۳۹ سال حکومت آخوندی پر از نکبت است و سیاهی.
پراز دوز و کلک، دروغ، نیرنگ و ریا، خیانت، جنگ و جنایت، دزدی، غارتگری و چپاول، حق کشی و فساد، نابودی فرهنگ واخلاق و... .
اما مهمترین آن"خیانت به اعتماد مردم".
به امید روزی که روح شیطانی این "ملعونترین ملعون تاریخ" از ساحت پاک ایرانزمین رخت بربندد و پرندگان و قاصدان آزادی فاتحانه به میهن خود بازگردند.
سرنگون باد نظام جهل و جنایت آخوندی
رضا محمدی.