میتراود از لب نور
لحظهها در فکرهایم...
میکشم انگارههایش
روی کاغذ
روی آبی ـ سنگ مهتاب...
لحظهها در فکرهایم...
میکشم انگارههایش
روی کاغذ
روی آبی ـ سنگ مهتاب...
فکر من!
باردار زخمهای روح و رنجِ عشق و رؤیاهای من هستی؟
فکر من!
آبستنی از یاد یـار و بوم و برهای دیار و رایح محبوب آزادی؟
میکشم تندیس رؤیا ـ رقصهایت
میکشم پنهانترین احساسهایت
روی سیمین ـ سنگهای نور
روی گلدان زمین شب گرفته...
باردار زخمهای روح و رنجِ عشق و رؤیاهای من هستی؟
فکر من!
آبستنی از یاد یـار و بوم و برهای دیار و رایح محبوب آزادی؟
میکشم تندیس رؤیا ـ رقصهایت
میکشم پنهانترین احساسهایت
روی سیمین ـ سنگهای نور
روی گلدان زمین شب گرفته...
این سرِ در حلقههای «دار» و این گیسو ـ پریش انسان
فکرها و رنجهایش
چه زیبا دوست دارندم... !
فکرها و رنجهایش
چه زیبا دوست دارندم... !
س.ع.نسیم