این روزها، خبرها رنگ و بوی دیگری به خود گرفتهاند، گرچه هوای تهران و بسیاری کلانشهرها بهشدت آلوده و زیانبار توصیف شدهاند اما از فضای سیاسی - اجتماعی حاکم بر شهرهای میهن، بوی خوشی به مشام میرسد.
سیاستهای جنایتکارانه و خائنانهٴ نظام، تقریباً در تمامی ابعاد داخلی و خارجی به بنبست رسیدهاند:
اقتصاد ورشکسته
صنعت و کشاورزی رو به نابودی
بیکاری فزاینده
نارضایتیهای اجتماعی و شورشها و اعتراضهای مردمی رو به افزایش!
جبهه بندیهای منطقهیی رژیم، در هم شکسته!
این سیاهه را میتوان تا یکی دو صفحه دیگر همینطوری ادامه داد، اما مهمتر از همهٴ اینها، اعتراف سران و مقامات رژیم به پشت کردن مردم به نظام حاکم و ارزشهای؟! قرونوسطایی آن است.
”وطن امروز“ ارگان لباس شخصیهای گرگ صفت رژیم، روز 12 دیماه جاری نوشت: «با بازگشت پاسدارها و بسیجیها از سوریه، به جای اینکه از آنها استقبال شود در برخی رسانهها از آنها با عنوان ”خشونت طلب و خشونت آفرین“ استقبال! شد. (به این میگویند بازگشت خفت بار!)».
چندی پیش خامنهای هم در صحبت با نخبگان نظام! گفته بود نسل جوان باید موتور محرکة انقلاب باشد اما بلافاصله خودش اذعان کرده بود که این حرکت با موانعی رو به روست که باید آنها را علاج کرد! (یعنی جوانان روی خوشی به آخوندها و انقلابشان نشان نمیدهند).
روز 7آذر همین امسال هم روزنامه حکومتی اعتماد نوشته بود: «نمیتوان سیاستهای گذشته را ادامه داد، چون روح و روان جامعه و مردم را خط خطی میکند!».
و سرانجام رفسنجانی در سخنانی که همین چند روز پیش خبرگزاری حکومتی ایسنا آن را مخابره کرد، صحبت از لزوم تغییر قانون اساسی کرده بود.
واقعیت بدون تفسیر سیاستهای نظام، خود بهترین نشانهٴ قرار گرفتن رژیم در سراشیب سقوط است:
همین روزهای اخیر، شاهد شکست سیاست تجاوزکارانهٴ آخوندها در سوریه هستیم. خامنهای و پاسدارانش این روزها منفورتر از هر زمان دیگر در منطقهٴ عربی، آماج حملات رسانهیی و سایبری قرار گرفتهاند، نفرت عمومی اعراب از جنایتی که آخوندها در حلب مرتکب شدند، نه تنها خامنهای را بلکه عواملش همچون حزبالشیطان و حسن نصرالله را هم به سیبل جوانان عرب تبدیل کرده. این روزها کمتر رسانه یا سایت عربی است که دادش از دست پاسداران رژیم بلند نباشد. پاسدارانی که امروزه از سوریه رانده و در خانهٴ خود نیز درمانده شدهاند!
کمی قبل از شکست سوریه، داستان برجام و سیاست میهن بر باد ده اتمی بود که نزدیک سه دهه تمامی سرمایهٴ ملی ایران را به کام خود کشید و بعد در و دروازهٴ آن ”بتون “ کاری شد!
پیش از آن هم سیاست ننگین جنگ ضدمیهنی با همسایهٴ مسلمان با سلاحهای اسراییلی بود که منتظری را هم به صدا در آورده بود و این روزها علت ورود به چنان جنگی به یکی از مهمترین سوالهای جوانان از سران رژیم تبدیل شده است.
و این همه در حالی است که: اینک جسد متعفن این سیاستهای ویرانگر روی دست رژیم، در کنار بحران فاجعهبار معیشتی مردممان که در کارتن خوابی و گورخوابی و چادرنشینی کنار خیابانها بازتاب پیدا کرده، موجی گرم از عصیان را در رگ و پی شهرها میدواند.
موجی شورشی که روز به روز با بروز جلوههای مقاومت و همبستگی قشرهای مختلف مردم، میرود که ”داغ“ شده و به نقطهٴ جوش برسد.
نقطهٴ جوش مردم در چشمانداز است، باید منتظر پیدایی نشانههای نقطهٴ جوش داخلی رژیم بود. آنروز همه چیز تعیینتکلیف خواهد شد. روزی در چشم انداز که از همین الآن میتوان در تقویم، محدوده محتملش را حدس زد. روزی به زیبایی روزهای انقلاب 57.
سیاستهای جنایتکارانه و خائنانهٴ نظام، تقریباً در تمامی ابعاد داخلی و خارجی به بنبست رسیدهاند:
اقتصاد ورشکسته
صنعت و کشاورزی رو به نابودی
بیکاری فزاینده
نارضایتیهای اجتماعی و شورشها و اعتراضهای مردمی رو به افزایش!
جبهه بندیهای منطقهیی رژیم، در هم شکسته!
این سیاهه را میتوان تا یکی دو صفحه دیگر همینطوری ادامه داد، اما مهمتر از همهٴ اینها، اعتراف سران و مقامات رژیم به پشت کردن مردم به نظام حاکم و ارزشهای؟! قرونوسطایی آن است.
”وطن امروز“ ارگان لباس شخصیهای گرگ صفت رژیم، روز 12 دیماه جاری نوشت: «با بازگشت پاسدارها و بسیجیها از سوریه، به جای اینکه از آنها استقبال شود در برخی رسانهها از آنها با عنوان ”خشونت طلب و خشونت آفرین“ استقبال! شد. (به این میگویند بازگشت خفت بار!)».
چندی پیش خامنهای هم در صحبت با نخبگان نظام! گفته بود نسل جوان باید موتور محرکة انقلاب باشد اما بلافاصله خودش اذعان کرده بود که این حرکت با موانعی رو به روست که باید آنها را علاج کرد! (یعنی جوانان روی خوشی به آخوندها و انقلابشان نشان نمیدهند).
روز 7آذر همین امسال هم روزنامه حکومتی اعتماد نوشته بود: «نمیتوان سیاستهای گذشته را ادامه داد، چون روح و روان جامعه و مردم را خط خطی میکند!».
و سرانجام رفسنجانی در سخنانی که همین چند روز پیش خبرگزاری حکومتی ایسنا آن را مخابره کرد، صحبت از لزوم تغییر قانون اساسی کرده بود.
واقعیت بدون تفسیر سیاستهای نظام، خود بهترین نشانهٴ قرار گرفتن رژیم در سراشیب سقوط است:
همین روزهای اخیر، شاهد شکست سیاست تجاوزکارانهٴ آخوندها در سوریه هستیم. خامنهای و پاسدارانش این روزها منفورتر از هر زمان دیگر در منطقهٴ عربی، آماج حملات رسانهیی و سایبری قرار گرفتهاند، نفرت عمومی اعراب از جنایتی که آخوندها در حلب مرتکب شدند، نه تنها خامنهای را بلکه عواملش همچون حزبالشیطان و حسن نصرالله را هم به سیبل جوانان عرب تبدیل کرده. این روزها کمتر رسانه یا سایت عربی است که دادش از دست پاسداران رژیم بلند نباشد. پاسدارانی که امروزه از سوریه رانده و در خانهٴ خود نیز درمانده شدهاند!
کمی قبل از شکست سوریه، داستان برجام و سیاست میهن بر باد ده اتمی بود که نزدیک سه دهه تمامی سرمایهٴ ملی ایران را به کام خود کشید و بعد در و دروازهٴ آن ”بتون “ کاری شد!
پیش از آن هم سیاست ننگین جنگ ضدمیهنی با همسایهٴ مسلمان با سلاحهای اسراییلی بود که منتظری را هم به صدا در آورده بود و این روزها علت ورود به چنان جنگی به یکی از مهمترین سوالهای جوانان از سران رژیم تبدیل شده است.
و این همه در حالی است که: اینک جسد متعفن این سیاستهای ویرانگر روی دست رژیم، در کنار بحران فاجعهبار معیشتی مردممان که در کارتن خوابی و گورخوابی و چادرنشینی کنار خیابانها بازتاب پیدا کرده، موجی گرم از عصیان را در رگ و پی شهرها میدواند.
موجی شورشی که روز به روز با بروز جلوههای مقاومت و همبستگی قشرهای مختلف مردم، میرود که ”داغ“ شده و به نقطهٴ جوش برسد.
نقطهٴ جوش مردم در چشمانداز است، باید منتظر پیدایی نشانههای نقطهٴ جوش داخلی رژیم بود. آنروز همه چیز تعیینتکلیف خواهد شد. روزی در چشم انداز که از همین الآن میتوان در تقویم، محدوده محتملش را حدس زد. روزی به زیبایی روزهای انقلاب 57.