دیکتاتوری ولایتفقیه طی مدت اخیر، بر جنایت اعدام افزوده است. اما در عینحال در مورد نتایج این اعدامها، شاهد مواضع مختلفی در درون خود رژیم هستیم.
نگاهی به موج اعدامهای همین روزها، به خوبی نشان میدهد که در این مقطع، دیکتاتوری ولایتفقیه موج جدیدی از اعدامها را راه انداخته. تقریباً در بیشتر روزها اعدام اجرا شده و در شهرهای سراسر کشور هم بوده است.
حرفهای آخوند آملی لاریجانی رئیس جنایتکار قوه قضاییه رژیم هم، بسیار گویاست. آنجا که خطاب به جانیان رژیم که اسم دادستان را یدک میکشند، میگوید: «در اجرای اعدام، تعلل نکنید و معطل هم نکنید».
اما چه عاملی باعث شده رژیم چنین شتابی به روند اعدامها بدهد و چه نیازی به آن دارد؟ چرا که کاملاً روشن است که این اعدامها هم، برای رژیم هزینههای اجتماعی دارد و هم خودش میتواند عامل خطرهای بعدی برایش باشد؟
در پاسخ باید گفت که در قدم اول این اعدامها برای رژیم، مثل نفس میماند و بود و نبود اوست، چرا؟ چون رژیم ولایتفقیه از روز اول، بر دو پایه سرکوب در داخل و صدور ارتجاع و تروریسم در خارج سوار است. این دو پایه اگر نباشند، رژیم فرو میریزد. طبعاً تیزترین اهرم سرکوب هم بهطور مشخص اعدام است. اما چرا الآن رژیم بر شدت استفاده از این اهرم اضافه کرده است؟ چون آثار زهر اتمی دارد ظاهر میشود و همچنین در آستانهٴ سر کشیدن زهر منطقهیی قرار گرفته و پایه صدور تروریسمش به لرزه در آمده است. برای همین رژیم میخواهد با افزایش اعدام و در حقیقت تکیة بیشتر بر پایه سرکوب، خلأ ناشی از ضعف پایه دیگر، یعنی صدور ارتجاع را تا حدی جبران کند تا دست کم، قدری تعادلی را که از دست داده دوباره به دست بیاورد.
در کنار این، باید به مجموعه بحرانهایی هم که رژیم را احاطه کرده نگاه کرد. باتلاق برجام، خفگی اقتصادی، باتلاق سوریه، شرایط انفجاری جامعه که بهویژه این روزها در حرکتهای اعتراضی سراسری دانشجویان و فرهنگیان نمود پیدا کرده است.
در این رابطه هم ما شاهد تضعیف رژیم هستیم. چون در گذشته اصلاً اجازه نمیداد، چنین تجمعهای اعتراضی شکل بگیرد. اما الآن با اینکه خیلی از این حرکتهای اعتراضی با قرار قبلی صورت میگیرند، نمیتواند جلو آنها را بگیرد.
حالا ممکن است این سؤال پیش بیاید که مگر طی 37ساله گذشته، حتی یک روز هم بوده که ماشین صدور و اجرای احکام اعدام متوقف شده باشد؟ پس اگر اعدام میتوانست این خطر را (انفجار اجتماعی) از بالای سر رژیم دور کند، خب باید تا الآن این کار را میکرد. پس این اعدامها چه تضادی از بحران اجتماعی رژیم حل میکند؟
دقیقا پاسخ این سؤال در خود سؤال خوابیده است، اگر سی و هفت سال اعدام، نتوانسته دردی ریشهیی از نظام حل کند، پس این افزایش اعدامها هم نمیتواند دردی از آن دوا کند! بنابراین افزایش اعدامها چه معنایی دارد؟ در یک کلام «بنبست!». بله واقعیت این است که اعدام نه تنها نمیتواند جلوی سرریز شدن بحرانهای مختلف به جامعه و افزایش فشار این دیگ بخار را بگیرد، بلکه خودش مثل بنزینی بر آتش خشم مردم ایران است!
نگاهی به موج اعدامهای همین روزها، به خوبی نشان میدهد که در این مقطع، دیکتاتوری ولایتفقیه موج جدیدی از اعدامها را راه انداخته. تقریباً در بیشتر روزها اعدام اجرا شده و در شهرهای سراسر کشور هم بوده است.
حرفهای آخوند آملی لاریجانی رئیس جنایتکار قوه قضاییه رژیم هم، بسیار گویاست. آنجا که خطاب به جانیان رژیم که اسم دادستان را یدک میکشند، میگوید: «در اجرای اعدام، تعلل نکنید و معطل هم نکنید».
اما چه عاملی باعث شده رژیم چنین شتابی به روند اعدامها بدهد و چه نیازی به آن دارد؟ چرا که کاملاً روشن است که این اعدامها هم، برای رژیم هزینههای اجتماعی دارد و هم خودش میتواند عامل خطرهای بعدی برایش باشد؟
در پاسخ باید گفت که در قدم اول این اعدامها برای رژیم، مثل نفس میماند و بود و نبود اوست، چرا؟ چون رژیم ولایتفقیه از روز اول، بر دو پایه سرکوب در داخل و صدور ارتجاع و تروریسم در خارج سوار است. این دو پایه اگر نباشند، رژیم فرو میریزد. طبعاً تیزترین اهرم سرکوب هم بهطور مشخص اعدام است. اما چرا الآن رژیم بر شدت استفاده از این اهرم اضافه کرده است؟ چون آثار زهر اتمی دارد ظاهر میشود و همچنین در آستانهٴ سر کشیدن زهر منطقهیی قرار گرفته و پایه صدور تروریسمش به لرزه در آمده است. برای همین رژیم میخواهد با افزایش اعدام و در حقیقت تکیة بیشتر بر پایه سرکوب، خلأ ناشی از ضعف پایه دیگر، یعنی صدور ارتجاع را تا حدی جبران کند تا دست کم، قدری تعادلی را که از دست داده دوباره به دست بیاورد.
در کنار این، باید به مجموعه بحرانهایی هم که رژیم را احاطه کرده نگاه کرد. باتلاق برجام، خفگی اقتصادی، باتلاق سوریه، شرایط انفجاری جامعه که بهویژه این روزها در حرکتهای اعتراضی سراسری دانشجویان و فرهنگیان نمود پیدا کرده است.
در این رابطه هم ما شاهد تضعیف رژیم هستیم. چون در گذشته اصلاً اجازه نمیداد، چنین تجمعهای اعتراضی شکل بگیرد. اما الآن با اینکه خیلی از این حرکتهای اعتراضی با قرار قبلی صورت میگیرند، نمیتواند جلو آنها را بگیرد.
حالا ممکن است این سؤال پیش بیاید که مگر طی 37ساله گذشته، حتی یک روز هم بوده که ماشین صدور و اجرای احکام اعدام متوقف شده باشد؟ پس اگر اعدام میتوانست این خطر را (انفجار اجتماعی) از بالای سر رژیم دور کند، خب باید تا الآن این کار را میکرد. پس این اعدامها چه تضادی از بحران اجتماعی رژیم حل میکند؟
دقیقا پاسخ این سؤال در خود سؤال خوابیده است، اگر سی و هفت سال اعدام، نتوانسته دردی ریشهیی از نظام حل کند، پس این افزایش اعدامها هم نمیتواند دردی از آن دوا کند! بنابراین افزایش اعدامها چه معنایی دارد؟ در یک کلام «بنبست!». بله واقعیت این است که اعدام نه تنها نمیتواند جلوی سرریز شدن بحرانهای مختلف به جامعه و افزایش فشار این دیگ بخار را بگیرد، بلکه خودش مثل بنزینی بر آتش خشم مردم ایران است!