رفسنجانی در دیدار با جمعی از ایادی خودش در 11مرداد95 رو در روی ولیفقیه ارتجاع و باندش تحت عنوان ”متحجران“ سوابق عناصر این باند را به باد حمله گرفت. به تعبیر رئیس مجمع تشخیص نظام آخوندی، این جماعت کسانی بودهاند که پیش از انقلاب ضدسلطنتی، فعالیتهای خمینی و دار و دستهاش را چون «مشت به سندان کوبیدن» و «آب غربال کردن»، به سخره میگرفتند.
رفسنجانی مواضع و عملکر باند خامنهای در سالهای گذشته را نیز که رو در روی خودش ایستادهاند تحت عنوان مدعیان انقلابیگری «به سخره گرفته و گفت همین جماعت در سالهای اخیر چنان ادعای انقلابیگری دارند که اگر جامعه سوابق سکوت آنان در مقابل چپاولهای استبداد و استعمار را در تاریخ ثبت نمیکرد، امروز ادعای پیشتازی با امام و مبارزین را داشتند» .
رفسنجانی در جای دیگری از سخنانش تندروها و متحجرین باند ولیفقیه را مقصر این دانسته که انقلاب (بخوانید ارتجاع خمینی) در منطقه و جهان الگو قرار نگرفته است.
به تعبیر رفسنجانی اگر این گروه به جای تندروی لااقل سکوت میکردند، انقلاب اسلامی با توجه به ظرفیتها، الگوی ملتهای مسلمان میشد. !
البته این امر واضحی است که ارتجاع هار آخوندی در رسیدن به اهداف پلیدی که خمینی دجال و ورثه سیاسی او از جمله همین رفسنجانی در سر میپروراندند، شکست خورده است. اما رفسنجانی با اعتراف به این واقعیت، دجالگرانه تلاش دارد خود و باندش را تافتهیی جدا بافته از ارتجاع هار مذهبی و حکومتی آخوندی جلوه بدهد.
قبل از مباحثی نظیر ارتجاع و انقلاب که رفسنجانی در سخنانش به عمد آنرا برجسته کرده، وجه بارز حکومت مذهبی آخوندی قبل از هر چیز دیگری، سرکوب، غارت و چپاول و صدور تروریسم است که رفسنجانی نیز بهعنوان یار غار خمینی و نزدیکترین فرد به او، در تمامی جنایات خمینی شریک بوده و دستش در خون رشیدترین فرزندان مردم ایران از جمله زندانیان مجاهد و مبارز قتلعام شده در سال 67 تا مرفق آغشته است.
صرف نظر از حقایق و واقعیات فوق، و صرفنظر از حرفهای رفسنجانی که در راستای جنگ هژمونی با خامنهای بیان شده است، سخنان او اعترافی آشکار به ماهیت ارتجاعی این رژیم و شکست کامل آن در رسیدن به اهدافش میباشد.
واقعیت این است که در رأس متحجرین و مرتجعین شخص خمینی قرار دارد که رفسنجانی شاگرد بسیار عزیز او بوده است. اندیشه ارتجاعی که بر اساس آن خمینی دجال اقتصاد را مال خرمی دانست، و دست و پا بریدن و شکنجههای قرونوسطایی را تحت عنوان اجرای احکام و قصاص توجیه میکرد و رفسنجانی شاگرد برجسته او با بیان اینکه مغز زنان کوچکتر از مغز مردان است افکار پوسیده خمینی را در مورد تبعیض علیه زنان و محدود کردن آنان توجیه میکرد و...
طبعا چنین اندیشه و افکار قرونوسطایی محکوم به شکست است، ولی شیادی رفسنجانی در این است که در حالیکه خود وی تمام قد نماینده چنین نظام ارتجاعی است، حالا که جنگ قدرت توجیه میکند که به هر وسیلهیی آویزان شود، پز بهاصطلاح ضد متحجری میگیرد.
بنابراین تلاش رفسنجانی برای شستن دست خود و باندش از نجاست این نظام قرونوسطایی کسی را نمیفریبد و تقلاهایش بهمثابه آب در هاون کوبیدن و شکست خورده است.
وقتی پایه این نظام اندیشه بهغایت ارتجاعی و قرونوسطایی ولایت مطلقه فقیه است که برای تصویب آن رفسنجانی و خامنهای و روحانی و اعوان و انصارشان یقه دراندند و افسار پاره کردند و تصویب آن را از افتخارات خود میدانند، پس کاملاً روشن است که همه اینها در این نظام ارتجاعی هم کاسه بوده و نماینده سر و ته یک کرباسند.
بنابراین ناکامی ارتجاع آخوندی در جهان و منطقه ناشی از عدم درایت و یا ناکارآمدی این باند و یا آن باند رژیم نیست که رفسنجانی میخواهد در جنگ قدرت با خامنهای باند مقابل را مقصر آن جلوه بدهد و خود و باندش را تبرئه کند.
ضمنا رفسنجانی در مقصر جلوه دادن باند مقابل در ناکامی رژیم در رسیدن به اهداف پلیدش، رندانه یک واقعیت و یک حقیقت دیگر را لاپوشانی و کتمان میکند.
واقعیت این است که مقاومت ایران و سازمان مجاهدین خلق ایران بود که از روز اول تشکیل این حکومت آخوندی، ارتجاعی بودن آن را هم در سطح داخلی، هم درسطح منطقهیی و هم در سطح بینالمللی افشا کرد و قیمت سنگینی هم برای آن داد.
و همین مقاومت است که در سطح جهانی نیز یک جبهه قدرتمند ضد بنیادگرایی و ضدتروریسم رژیم ولایتفقیه بهوجود آورد و ثقل جهانی و منطقهیی ضدارتجاع و تروریسم آخوندی شد. آنچنان که در جریان برگزاری گردهمایی سالانه مقاومت در 19تیر95 شکوه آن را شاهد بودیم.
رفسنجانی مواضع و عملکر باند خامنهای در سالهای گذشته را نیز که رو در روی خودش ایستادهاند تحت عنوان مدعیان انقلابیگری «به سخره گرفته و گفت همین جماعت در سالهای اخیر چنان ادعای انقلابیگری دارند که اگر جامعه سوابق سکوت آنان در مقابل چپاولهای استبداد و استعمار را در تاریخ ثبت نمیکرد، امروز ادعای پیشتازی با امام و مبارزین را داشتند» .
رفسنجانی در جای دیگری از سخنانش تندروها و متحجرین باند ولیفقیه را مقصر این دانسته که انقلاب (بخوانید ارتجاع خمینی) در منطقه و جهان الگو قرار نگرفته است.
به تعبیر رفسنجانی اگر این گروه به جای تندروی لااقل سکوت میکردند، انقلاب اسلامی با توجه به ظرفیتها، الگوی ملتهای مسلمان میشد. !
البته این امر واضحی است که ارتجاع هار آخوندی در رسیدن به اهداف پلیدی که خمینی دجال و ورثه سیاسی او از جمله همین رفسنجانی در سر میپروراندند، شکست خورده است. اما رفسنجانی با اعتراف به این واقعیت، دجالگرانه تلاش دارد خود و باندش را تافتهیی جدا بافته از ارتجاع هار مذهبی و حکومتی آخوندی جلوه بدهد.
قبل از مباحثی نظیر ارتجاع و انقلاب که رفسنجانی در سخنانش به عمد آنرا برجسته کرده، وجه بارز حکومت مذهبی آخوندی قبل از هر چیز دیگری، سرکوب، غارت و چپاول و صدور تروریسم است که رفسنجانی نیز بهعنوان یار غار خمینی و نزدیکترین فرد به او، در تمامی جنایات خمینی شریک بوده و دستش در خون رشیدترین فرزندان مردم ایران از جمله زندانیان مجاهد و مبارز قتلعام شده در سال 67 تا مرفق آغشته است.
صرف نظر از حقایق و واقعیات فوق، و صرفنظر از حرفهای رفسنجانی که در راستای جنگ هژمونی با خامنهای بیان شده است، سخنان او اعترافی آشکار به ماهیت ارتجاعی این رژیم و شکست کامل آن در رسیدن به اهدافش میباشد.
واقعیت این است که در رأس متحجرین و مرتجعین شخص خمینی قرار دارد که رفسنجانی شاگرد بسیار عزیز او بوده است. اندیشه ارتجاعی که بر اساس آن خمینی دجال اقتصاد را مال خرمی دانست، و دست و پا بریدن و شکنجههای قرونوسطایی را تحت عنوان اجرای احکام و قصاص توجیه میکرد و رفسنجانی شاگرد برجسته او با بیان اینکه مغز زنان کوچکتر از مغز مردان است افکار پوسیده خمینی را در مورد تبعیض علیه زنان و محدود کردن آنان توجیه میکرد و...
طبعا چنین اندیشه و افکار قرونوسطایی محکوم به شکست است، ولی شیادی رفسنجانی در این است که در حالیکه خود وی تمام قد نماینده چنین نظام ارتجاعی است، حالا که جنگ قدرت توجیه میکند که به هر وسیلهیی آویزان شود، پز بهاصطلاح ضد متحجری میگیرد.
بنابراین تلاش رفسنجانی برای شستن دست خود و باندش از نجاست این نظام قرونوسطایی کسی را نمیفریبد و تقلاهایش بهمثابه آب در هاون کوبیدن و شکست خورده است.
وقتی پایه این نظام اندیشه بهغایت ارتجاعی و قرونوسطایی ولایت مطلقه فقیه است که برای تصویب آن رفسنجانی و خامنهای و روحانی و اعوان و انصارشان یقه دراندند و افسار پاره کردند و تصویب آن را از افتخارات خود میدانند، پس کاملاً روشن است که همه اینها در این نظام ارتجاعی هم کاسه بوده و نماینده سر و ته یک کرباسند.
بنابراین ناکامی ارتجاع آخوندی در جهان و منطقه ناشی از عدم درایت و یا ناکارآمدی این باند و یا آن باند رژیم نیست که رفسنجانی میخواهد در جنگ قدرت با خامنهای باند مقابل را مقصر آن جلوه بدهد و خود و باندش را تبرئه کند.
ضمنا رفسنجانی در مقصر جلوه دادن باند مقابل در ناکامی رژیم در رسیدن به اهداف پلیدش، رندانه یک واقعیت و یک حقیقت دیگر را لاپوشانی و کتمان میکند.
واقعیت این است که مقاومت ایران و سازمان مجاهدین خلق ایران بود که از روز اول تشکیل این حکومت آخوندی، ارتجاعی بودن آن را هم در سطح داخلی، هم درسطح منطقهیی و هم در سطح بینالمللی افشا کرد و قیمت سنگینی هم برای آن داد.
و همین مقاومت است که در سطح جهانی نیز یک جبهه قدرتمند ضد بنیادگرایی و ضدتروریسم رژیم ولایتفقیه بهوجود آورد و ثقل جهانی و منطقهیی ضدارتجاع و تروریسم آخوندی شد. آنچنان که در جریان برگزاری گردهمایی سالانه مقاومت در 19تیر95 شکوه آن را شاهد بودیم.