17سال گذشت و هنوز عزت از پنجرهٴ کوچک خانهاش به دانشگاه نگاه میکند. آه میکشد و نگاه میکند؛ به من، به تو و به همهٴ جوانان و دانشجویانی که دیدند چگونه قناریهای عاشق را بر آتش سوسن و یاسمن کباب کردند. او و دوستانش هنوز از قاب سیمانی نگاه میکنند و چشم به راهند. چشم به راه آنان که دیدند و شنیدند در 18تیر 78 و 30خرداد 88 و... چگونه قصابان در گذرگاه دانشگاه به کمین آزادی نشستند و با کنده و ساطور خون آلودشان تبسم را بر لب و ترانهها را بر دهان جراحی کردند.
بله! عزت و سعید و بقیهٴ شهیدان آن روز چشم به راهند. در انتظار آواز و پرواز زیبای همهٴ قناریهای عاشق.
مادر سعید دیروز _17تیر_ نوشت 17تیر بر قلبم گذشت و تا احقاق حقوقم خاموش نخواهم شد. او هم منتظر است. منتظر سعید و دوستانی که سعید را فراموش نکردند.
راستی! راز آواز قناریهای عاشق در 18تیر چه بود؟
شور بود و شوق و اشتیاق پرواز. خدا بود و خانهٴ عشق!
پس ما هم عشق را و شوق را و خدا را از پستوی خانه بیرون میآوریم و همساز و همآواز با قناریهای خرداد و تیر و مرداد و شهریور و... میخوانیم؛
بله! عزت و سعید و بقیهٴ شهیدان آن روز چشم به راهند. در انتظار آواز و پرواز زیبای همهٴ قناریهای عاشق.
مادر سعید دیروز _17تیر_ نوشت 17تیر بر قلبم گذشت و تا احقاق حقوقم خاموش نخواهم شد. او هم منتظر است. منتظر سعید و دوستانی که سعید را فراموش نکردند.
راستی! راز آواز قناریهای عاشق در 18تیر چه بود؟
شور بود و شوق و اشتیاق پرواز. خدا بود و خانهٴ عشق!
پس ما هم عشق را و شوق را و خدا را از پستوی خانه بیرون میآوریم و همساز و همآواز با قناریهای خرداد و تیر و مرداد و شهریور و... میخوانیم؛
تا احقاق حقوقمان خاموش نخواهیم شد.