حرفهای 25 اردیبشهت95 خامنهای خطاب به کسانی که مدرسان و طلاب حوزه تهران معرفی شده بودند، از جهات مختلف و از این زاویه که مضمون حرفهای او چیست قابلتوجه و بررسی است. حرفهای خامنهای در یک کلام، آه و فغانی بیش نبود که البته با توجه به وضعیت رژیم، جز این هم انتظاری نباید داشت.
این اواخر که خامنهای گاهی اقدام به رجزخوانی و قدرتنمایی میکرد، تناقضش با واقعیت آنچنان بارز بود که خیلی مسخره و خندهدار از کار درمیآمد، چرا که در چند سخنرانی اخیرش از اشاره به مسائل روز هیچ خبری نبود و حداقل آن مقداری که تلویزیون رژیم پخش کرد این جنبه از دجالگری را رها کرده بود.
قابل توجه آن که در آه و فغانهای ولیفقیه دو وجه بیشتر بارز بود، یکی شقه و شکافی که هر روز در رژیم عمیقتر میشود و یکی هم ریزش نیروها و رویگردانی گسترده اقشار فزایندهیی از تفکر ارتجاعی و ضدانسانی و ضداسلامی ولایتفقیه که دامنهش حتی به حوزههای آخوندی هم کشیده شده و البته این وجه پررنگتر بود.
خامنهای در این سخنرانی به تفکرات انحرافی اشاره کرد و اینکه روحانیان باید با آن مقابله بکنند، تفکراتی که او آنرا، اسلام التقاطی و اسلام آمریکایی خواند که البته منظورش از اسلام التقاطی ایدئولوژی مجاهدین و اسلام آمریکایی هم اشاره به باند رقیب است که این روزها آخوندهای باند خامنهای به وفور از روحانی و رفسنجانی بهعنوان اسلام آمریکایی نام میبرند. در واقع خامنهای به این ترتیب به دشمن بیرونی و رقیب درونی خودش اشاره میکند، اولی تمامیت نظام و کلیت اندیشهٴ ولایتفقیه را با شعار مرگ بر اصل ولایتفقیه نفی میکند و دومی که دعوایش اساساً سیاسی است، میخواهد در قدرت مطلقه ولایتفقیه شریک باشد و اگر چه شخص خامنهای را مورد طعن و تخطئه و تحقیر قرار میدهد، در عینحال مواظب است که به اساس ولایتفقیه که آن را عمود خیمه نظام تعریف میکند، آسیبی نرسد.
این چندمین بار است که خامنهای از وضعیت حوزههای آخوندی ابراز نگرانی میکند و میگوید که حوزهها باید انقلابی بمانند و روشن است که منظورش این است که در زیر نگین و پرچم من باید بمانند که الآن نیستند. اما حوزهها در رویگردانی از نظام آخوندی حاکم نه اولین قشر، بلکه جزو آخریها هستند و خیلی جالب است آخوندی به نام رجبی که از مدرسان حوزه هم هست، در تفسیر حرفهای خامنهای و دفاع از او گفته بود «در حد مرجعیت در دین بدعت میگذارند» . یعنی مخالفان خامنهای تنها به طلاب جوان که هنوز دستشان به آلاف و الوفی بند نشده محدود نمیشود و حتی مراجع راهم در برمیگیرد. از اینجا میشود فهمید که کانونیترین پایگاه فکری و اجتماعی ولایتفقیه و شخص خامنهای هم فرو ریخته است.
حالا اینکه رهنمود ولیفقیه ارتجاع برای مقابله با این جریان رو به گسترش چیست جای سؤال دارد چرا که این همان جایی است که کمیت ولیفقیه بهشدت میلنگد، چون ایدئولوژی مادون ارتجاعی و اندیشهٴ پوسیده و منحط خمینی و خامنهای دیگر در حیطه تئوری و نظر نیست. اینها 37سال امکانات بیکران یک کشور غنی و فرصتها و شانسهای بادآوردهٴ سیاسی و اقتصادی را در اختیار داشتند و نتیجهاش این حجم از تباهی و انحطاط و فقر و فلاکت و انزوای سیاسی و خون و فاجعهای است که این رژیم نه فقط برای مردم ایران بلکه برای تمام مردم منطقه به بار آورده، بنابراین نظریهٴ منحط ضداسلامی و ضدانسانی ولایتفقیه در میدان عمل شکست خورده و میوههای زهرآگین شجرهٴ خبیثهٴ ولایتفقیه همه جا را مسموم و آلوده کرده است.
حالا خامنهای با تبلیغات و دجالگری چطور میخواهد این همه سیاهی را سفید جلوه بدهد، بنابراین چنتهِاش در این رابطه بهکلی خالی است و جز حرف و روضه خونی چیزی برای ارائه ندارد و در بنبست مطلق است.
این اواخر که خامنهای گاهی اقدام به رجزخوانی و قدرتنمایی میکرد، تناقضش با واقعیت آنچنان بارز بود که خیلی مسخره و خندهدار از کار درمیآمد، چرا که در چند سخنرانی اخیرش از اشاره به مسائل روز هیچ خبری نبود و حداقل آن مقداری که تلویزیون رژیم پخش کرد این جنبه از دجالگری را رها کرده بود.
قابل توجه آن که در آه و فغانهای ولیفقیه دو وجه بیشتر بارز بود، یکی شقه و شکافی که هر روز در رژیم عمیقتر میشود و یکی هم ریزش نیروها و رویگردانی گسترده اقشار فزایندهیی از تفکر ارتجاعی و ضدانسانی و ضداسلامی ولایتفقیه که دامنهش حتی به حوزههای آخوندی هم کشیده شده و البته این وجه پررنگتر بود.
خامنهای در این سخنرانی به تفکرات انحرافی اشاره کرد و اینکه روحانیان باید با آن مقابله بکنند، تفکراتی که او آنرا، اسلام التقاطی و اسلام آمریکایی خواند که البته منظورش از اسلام التقاطی ایدئولوژی مجاهدین و اسلام آمریکایی هم اشاره به باند رقیب است که این روزها آخوندهای باند خامنهای به وفور از روحانی و رفسنجانی بهعنوان اسلام آمریکایی نام میبرند. در واقع خامنهای به این ترتیب به دشمن بیرونی و رقیب درونی خودش اشاره میکند، اولی تمامیت نظام و کلیت اندیشهٴ ولایتفقیه را با شعار مرگ بر اصل ولایتفقیه نفی میکند و دومی که دعوایش اساساً سیاسی است، میخواهد در قدرت مطلقه ولایتفقیه شریک باشد و اگر چه شخص خامنهای را مورد طعن و تخطئه و تحقیر قرار میدهد، در عینحال مواظب است که به اساس ولایتفقیه که آن را عمود خیمه نظام تعریف میکند، آسیبی نرسد.
این چندمین بار است که خامنهای از وضعیت حوزههای آخوندی ابراز نگرانی میکند و میگوید که حوزهها باید انقلابی بمانند و روشن است که منظورش این است که در زیر نگین و پرچم من باید بمانند که الآن نیستند. اما حوزهها در رویگردانی از نظام آخوندی حاکم نه اولین قشر، بلکه جزو آخریها هستند و خیلی جالب است آخوندی به نام رجبی که از مدرسان حوزه هم هست، در تفسیر حرفهای خامنهای و دفاع از او گفته بود «در حد مرجعیت در دین بدعت میگذارند» . یعنی مخالفان خامنهای تنها به طلاب جوان که هنوز دستشان به آلاف و الوفی بند نشده محدود نمیشود و حتی مراجع راهم در برمیگیرد. از اینجا میشود فهمید که کانونیترین پایگاه فکری و اجتماعی ولایتفقیه و شخص خامنهای هم فرو ریخته است.
حالا اینکه رهنمود ولیفقیه ارتجاع برای مقابله با این جریان رو به گسترش چیست جای سؤال دارد چرا که این همان جایی است که کمیت ولیفقیه بهشدت میلنگد، چون ایدئولوژی مادون ارتجاعی و اندیشهٴ پوسیده و منحط خمینی و خامنهای دیگر در حیطه تئوری و نظر نیست. اینها 37سال امکانات بیکران یک کشور غنی و فرصتها و شانسهای بادآوردهٴ سیاسی و اقتصادی را در اختیار داشتند و نتیجهاش این حجم از تباهی و انحطاط و فقر و فلاکت و انزوای سیاسی و خون و فاجعهای است که این رژیم نه فقط برای مردم ایران بلکه برای تمام مردم منطقه به بار آورده، بنابراین نظریهٴ منحط ضداسلامی و ضدانسانی ولایتفقیه در میدان عمل شکست خورده و میوههای زهرآگین شجرهٴ خبیثهٴ ولایتفقیه همه جا را مسموم و آلوده کرده است.
حالا خامنهای با تبلیغات و دجالگری چطور میخواهد این همه سیاهی را سفید جلوه بدهد، بنابراین چنتهِاش در این رابطه بهکلی خالی است و جز حرف و روضه خونی چیزی برای ارائه ندارد و در بنبست مطلق است.