728 x 90

ادبیات و فرهنگ,

شعله‌های شب یلدایی‌

-

سفره شب یلدا
سفره شب یلدا
«باز کن پنجره را!
رقص شاد برف را
میهمان کن چو شکوفه
بر سر شاخه‌ی تر...
شعله‌های شب یلدایی‌تان زیباتر.»..
***
یلدا چیست؟ آیا از افسانه‌ها و اسطوره‌ها آمده است؟ واژه‌یی که در شعرها، حکایتها، قصه‌ها و ترانه‌ها با آن وصف‌ها می‌کنند و نغمه‌ها می‌سازند، از کجا تا به کجا آمده تا به ما رسیده است؟

یلدا چیست؟ یـلدایی بانی ضیافت‌ها، سورها، گرد آمدن میوه‌ها و خوراکی‌های رنگارنگ بر میزها و سفره‌ها و گل‌های آتش در مجمرها؛ شبی که تمام‌ شب‌ها‌ به جانب او می‌روند تا بلندترین و طولانی‌ترین شب سال باشند. همان شبی که از قله‌ی آن، تاریکی، سرازیر و خیمه‌های شب، کاسته و کوتاه می‌شوند. همان تحویلی که از پس آن، کاروان روز، قطار می‌شود و روشنایی و مهر به هم می‌پیوندند و زمین را مهیای نوروز و بهاران خجسته می‌کنند.

ریشه‌یابی یلدا
در ریشه‌شناسی یلدا، همواره به چند واژه برمی‌خوریم که همراه یلدایند. کلمه‌هایی مثل «سریانی، جـدی، سامی». شرح یلدا و چند واژه‌ی همراهش را از لغت‌نامه‌ها و کتاب‌های فرهنگ اجتماعی می‌خوانیم:
«یلدا، واژه‌یی سریانی و مصادف میلاد مسیح است. به روایتی، یلدا جشن ظهور میترا یا مهر بود که مسیحیان در قرن چهارم میلادی، آن را روز تولد عیسی قرار دادند.

سریانی، لغت ترسایان (مسیحیان، عیسویان، نصرانیان) و به زبانی است که تورات نازل شد. نام قوم سامی‌نژاد که با قوم آرامی (شعبه‌یی از نژاد سامی، فرزندان آرام، پنجمین پسر سام، ساکن سوریه و بین‌النهرین) خویشاوند بودند و لهجه آن را نیز سریانی نامند. در ادبیات و تاریخ و علوم، یادگارهای گرانبهایی بدین زبان باقی مانده است؛ از جمله قانون مدنی زمان ساسانیان... مانی مشهور، شش کتاب خود را به زبان سریانی نوشت؛ چون در آن زمان، زبان سریانی در مغرب ایران زبان علمی و ادبی بود.

سامی، قومی است منسوب به سام‌بن نوح. نژاد سامی عبارت از آشوری، عربی، عبری، سریانی، آرامی و کنعانی قدیم و... است. منظور از زبانهای سامی، زبان اقوام نامبرده است.

روایتی هم هست که آفتاب به برج جـدی تحویل می‌کند. در عهد قدیم، این رویداد را سخت شوم و نامبارک می‌انگاشتند. جـدی یا رأس الجدی در اصطلاح علم هیأت، یعنی هر وقت آفتاب در این نقطه باشد، نهایت دوری آن در طرف جنوب خط استوا و مطابق با اول زمستان است. این خط را مدار رأس‌الجدی می‌گویند.

در مقابل رأس‌الجدی، رأس‌السرطان است. یعنی هر وقت آفتاب در این نقطه باشد، نهایت دوری آن در طرف شمال خط استوا و مطابق با اول تابستان است».

یلدا در شعر فارسی
یلدا، علاوه بر نامی که بر بلندترین شب سال دارد، واژه‌یی موسیقایی، دارای بار معنایی و وصفی است. از این‌رو کلمه‌یی شاعرانه می‌باشد. شاعران قدیم و جدید ایران، این واژه را بسیار در آثار خود وصف کرده و استعاره‌های گوناگون با آن ساخته‌اند. در رهگذر شب یلدا، گزیده‌یی از وصف‌های یلدایی را می‌خوانیم:
نور رایش تیره شب را روز نورانی کند دود چشمش روز روشن را شب یلدا کند (منوچهری دامغانی)

***
شام هجران تو تشریف به هر جا ببرد در پس و پیش هزاران شب یلدا ببرد (وحشی بافقی)

***
باد آسایش گیتی نزند بر دل ریش صبح صادق ندمد تا شب یلدا نرود (سعدی شیرازی)

***
هست در سالی شبی ایام را یلدا و لیک کس نشان ندهد که ماهی را دو شب یلدا بود (خواجوی کرمانی)

***
آبروی شمع را بیهوده نتوان ریختن صد شب یلداست در هر گوشه‌ی زندان‌ ما (عرفی شیرازی)

***
شیرین اسیر قلعه‌ی شبدارهای مست فرهادهای این شب یلدایی‌ات کجاست؟

یلداهای زیباترین وطن
دو وجه زیبایی مناسبتها و سنتهای دیرین در فرهنگ ایرانی و زبان فارسی، مطابقت آنها با جلوه‌های چهارفصل طبیعت است. این همگنی و انطباق را از نوروز تا مهرگان و از یلدا تا چهارشنبه‌سوری شاهدیم. از ایران باستان تا سده‌های متمادی این مناسبتها با زندگی اجتماعی مردمان ایران‌زمین عجین بوده‌اند. بعد از توقف در «دو قرن سکوت»، دوباره برق و جلا یافتند و هر یک نمادی از روشنایی، مهر، امید، محبت، دوستی و پیوند اجتماعی و انسانی گشتند.

واژه‌های «روشنایی، مهر، امید»، مفاهیم حقیقی و پایدار در ادبیات پیشرو و انقلابی بوده و هستند. یلدا که «بلندترین و طولانی‌ترین شب» است، نمی‌تواند مفهوم نمادین اجتماعی و سیاسی خود را نداشته باشد. سور و شادباش نهفته در یلدا، در مفهوم روشنا‌زایی و مهرگستری و امید... آن است. همان‌گونه که نوروز، مهرگان و چهارشنبه‌سوری نیز با مفهوم نمادینشان، در قلب فرهنگ ایران و زندگی ایرانی خانه دارند و جاودانه گشته‌اند.

اهریمنان دستاربند حاکم بر زیباترین وطن ما، می‌خواهند مفهوم و آثار روشنازایی یلدا را دچار گسست کنند و سیاهی و تاریکی روشناستیز خود را بر مردم و ایران‌زمین ضدارتجاع نگاه دارند و دوام بخشند. می‌خواهند مهر و امید از این آب و خاک رخت بربندد. می‌خواهند این سیاهی و تاریکی و ظلمت را در خالی کردن سفره و خانه‌ی مردم از برکت زمین و روشنایی خورشید، تداوم می‌دهند. می‌خواهند هیولای فقر، رویانی برکت زمین را بخشکاند، مهر آب و نان را از سفره‌ها برگیرد و سنگ به کام خلق نهد.

کدام شب یلدایی بی‌سخاوت مهد و مادر زمین، بی‌دستان پرمیوه‌ی باغ، بی‌پرتو نشاط و روشنایی، مهر آب و نان، امید به زندگی، عشق به دیگران و نوای دلکش موسیقی، به صبح صادق می‌پیوندد؟ همه‌ی این نشانه‌ها، قدرت و نیروی فرهنگ زیبای ایران و ایرانی بوده و هستند؛ اما فرهنگ‌کشان و غارتگران آخوندی، این نعمات معنوی و مادی را از سفره و کاشانه و حیات خلق و میهن محبوب ما ربوده‌اند. سالهاست خواسته‌اند با نظم تخدیری خود، نمادهای معنوی و مادی فرهنگ ایران‌زمین را به مغاک برند. سالهاست در نبردی طولانی با اهریمن دیوسیرت و ریاگستر فقاهت آخوندی، اهورای خرد، مهر، روشنایی، امید، عشق و آزادی در لجّه‌ی خون‌ است و در گوشه‌ی زندان...

سعدی گفت: «صبح صادق ندمد تا شب یلدا نرود». عرفی شیرازی نوشت: «صد شب یلداست در هر گوشه‌ی زندان ما» و در آخرین شاهد شعر بر یلدا هم خواندیم: «وقتی شیرین اسیر است، این شب یلدای را فرهادهایی بایست.»..

«یادکن یار شب یلدایی
ـ با سبدها پر نور
با کفی گندم و مهر
با لبی نغمه و شور... ـ
باز کن پنجره را
رو به آفاق سپید فردا...
شامگاهان بلند
آتش‌افروزـ سواران
پر طنین آواها
رهروانی گرم رو می‌خواهد.»..
چند انگاره از یلدا
با وجود تعبیرها، تلقی‌ها و وصف‌های گوناگون و رنگارنگی که از مفهوم یلدا وجود دارد، اما یک ریشه و مضمون مشترک، همه‌ی آنها را به هم پیوند می‌دهد:
ـ مفهومی از یلدا، افشاندن نور وگرما در آغاز زمستان است تا سرما نتواند بر دوستی‌ها و محبتها و نزدیکی‌ها پیروز شود.

ـ تعبیر دیگری هم هست که یلدا را بلندترین و طولانی‌ترین نبرد اهورا و اهرمن می‌داند. در این تلقی، اهرمن با گرز انجماد و اهورا با مشعل نور و گرما، به مصاف یکدیگر می‌روند.

ـ تلقی دیگر از یلدا که همه‌ی برداشتهای گفته شده را در برمی‌گیرد، این است که شبی از طبیعت را جدای از شب اجتماعی مردم نمی‌داند. این شب با این دو معنا، وارد ادبیات و هنر می‌شود؛ ادبیات و هنری که عرصه‌ی عواطف، اندیشه و تخیّل است. از منظر این باور، می‌توان از قله‌ی شب یـلـدا، رویش نخستین بنفشه‌ها را در دشتهای بهاری تماشا کرد.

پیداست که معنای انواع این تعبیرها و تأویل‌ها از شب یلدا، با مفهوم «انسان و زندگی» و «افسانه‌ها و اسطوره‌ها» پیوند دارد.

پیوند انسان با افسانه‌ها و اسطوره‌ها
افسانه‌ها، کهن‌ترین خاطرات و ماندگارترین قصه‌های زندگی انسانهایند. لذتی خوشایند از گوش کردن به افسانه‌ها و خواندنشان به ما دست می‌دهد. اسطوره‌های ملی و آنچه را که می‌خواهیم جاودانه‌اش کنیم، به افسانه‌هایمان می‌سپریم. یقین داریم که آنها به جاودانگی بدل می‌شوند و در فرهنگ‌ها و سنت‌هایمان برای همیشه زندگی می‌کنند.

در همراهی با گردش آفتاب و زمین و ماه، هنگامه‌یی که مخمل برف، زمین را فرش می‌کند، افسانه‌ها و قصه‌های شیرین از لای کتاب‌ها و خاطرات بیرون می‌آیند. این افسانه‌ها گاه در ترانه‌ها، گاه در حلقه زدن بر گرد مادربزرگ‌ها و قصه‌گویی‌هایشان، و گاه در جشن‌ها و سورهای شبانه، با چیدن میوه‌های رنگین بر میزها و طاقچه‌ها و مجمرها و کرسیها، پر و بال می‌گیرند. در بازبینی و بازخوانی افسانه‌ها، هم گرد و غبارخاطراتمان را می‌تکانیم و هم دوستی و علاقه‌مان را با مفهومشان پیوند می‌زنیم.

افسانه‌ها و قصه‌ها همیشه در بطن زندگی ساخته می‌شوند و قوام می‌گیرند. قصه‌هایی که از تاریکی‌ها شروع می‌شوند و در جست‌وجوی روشنایی‌ها، در فرجام خود، سپیده‌ها و بامدادان را نشانمان می‌دهند. در همین تکاپو و تلاش و پیکار است که این سنتها و آیین‌ها و فرهنگهای مردمی و ملی، در قصه‌ها، شعرها، تنوع زبانها و در مراسم و ضیافتهای ملی و میهنی متبلور می‌شوند و جلوه می‌کنند. یـلـدا یکی از همین‌هاست...

س.ع.نسیم
26آذر 94
										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/5a341afd-0863-4a57-bd6b-8204a02b952c"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات