آقای سناتور، آقای ویدال کوادراس،
حضار محترم!
می خواهم یک بار دیگر از حضور شما در اینجا و از سخنرانیهای پرمحتوایی که ایراد شد، تشکر کنم.
من حامل پیامهای قدردانی مجاهدان لیبرتی از تلاشهای شما برای تأمین حفاظت لیبرتی و دفاع از مبارزان آزادی هستم.
پیام آنها قدردانی از شما و همهٴ شخصیتهایی است که در کنار مردم ایران ایستادهاند.
پیام مردم و مقاومت ایران حتمیت پیروزی آزادی ایران است که کلید اصلی بحران منطقه محسوب میشود. این پیامی است که ما امروز از قلب تهران و از زبان زنان و مردان شجاع ایران میشنویم که صدای ملت ایران شدهاند. صدای زندانیان سیاسی، صدای مادران شهیدان، صدای نخستین رئیس دانشگاه تهران پس از انقلاب ضدسلطنتی که همه را فرا میخواند «ز گهواره تا گور آزادی بجوی».
این صدای شجاعانهیی است که دیوار اختناق و سکوت و انفعال تحمیل شده از جانب فاشیسم دینی را میشکند. و صدایی است که به دفاع از مادران شهیدان و همه مبارزان راه آزادی بلند شده است.
بله ملت ما تسلیم نشده و خاموش نیست و به رژیم آخوندی تن نداده و نخواهد داد و آزادی و پیروزی را بهدست میآورد.
گرمترین سلامها به همه این زنان و مردان از خودگذشته تقدیم میکنیم.
دوران تغییر
دوستان عزیز!
تراژدی ۱۳ نوامبر پاریس، فراتر از فرانسه، زنگهای تغییر دوران را در همهٴ جهان به صدا در آورده است. حمله تروریستی روزهای اخیر در کالیفرنیا این نظر را تقویت میکند.
امروز در فرانسه و سایر کشورهای غربی تدابیر امنیتی و قوانین ضدتروریستی با شتاب شدیدتر میشود. همهٴ این کارها، اگرچه لازم است اما کافی نیست. چرا که تا وقتی کارخانههای مولد تروریسم در سوریه و عراق از کار نیفتد، اقدامهای تدافعی، به نتیجه نهایی یعنی ریشهکن کردن تروریسم نخواهد رسید.
اولین و ضروریترین قدم برای تحقق این هدف کنار زدن دیکتاتوری اسد است که شرایطی را که بیوقفه در حال پرورش تروریسم است تغییر میدهد.
جبههبندی گسترده در منطقه
امروز در منطقه دو جبهه رودرروی هم قرار دارند: یک جبهه شامل رژیم ایران، دیکتاتوری بشار اسد، شبهنظامیان وابسته به رژیم ایران در عراق ـ که بخش عمده خاک و حاکمیت را در این کشور به گروگان گرفتهاند ـ گروه حزبالله لبنان و حوثیهای یمن است که امروز دولت روسیه هم عملاً در کنار آنها قرار گرفته است. جبهه مقابل طیف گستردهیی است از نیروهای میانهرو در سوریه، نیروهای سنی و عشایر ملی عراق تا ترکیه و برخی کشورهای عرب.
گروه داعش نیز، بهرغم هر اختلافی که با اسد و رژیم آخوندی داشته باشد، عملاً در جبهه آنهاست. بهخصوص که در داخل سوریه بیشتر از هر طرفی به مخالفان میانهرو تلفات وارد کرده است. اکنون این واقعیت روشن شده است که اسد و مالکی تحت هدایت ملاها با آزاد کردن جمعاً ۲۵۰۰ زندانی شامل شمار قابل توجهی از اعضا و فرماندهان القاعده به ایجاد و گسترش داعش کمک کردند. بهعلاوه، نفس حضور داعش مانع آن شده که جامعه بینالمللی از اپوزیسیون بهطور تمام عیار حمایت کند. در واقع، وجود این گروه، اوضاع را پیچیده کرده و سیاستهای غلط را تحمیل میکند و کمترین تأثیر منفیاش در این اوضاع بهوجود آوردن شرایطی که است که دولتهای غرب از آن برای توجیه بیعملی خود سود میبرند.
یکی از نتایج حملات تروریستی داعش در اروپا و آمریکا نیز منحرف کردن اذهان از ضرورت سرنگونی اسد است. به همین دلیل دیکتاتوری بشار اسد و رژیم آخوندها بیشترین سود برنده حملات داعش در خارج از سوریه و عراق هستند. زیرا این موضوع توجهات جهانی را از اسد و جنایاتش منحرف میکند.
البته امروز در جامعه بینالمللی اختلافی بر سر ضرورت از میان برداشتن داعش وجود ندارد.
اما مسأله مهم این است که نمیتوان برای نابودی داعش ریشهٴ مشکل ـ یعنی رژیم اسد و رژیم ایران بهمثابه مدافع اصلی آن ـ را رها کرد و تنها به زدن شاخ و برگها اکتفا کرد. بر این اساس، تأکید میکنم که نخستین قدم برای مقابله با داعش کنار زدن بشار اسد است.
رئال پلیتیک و همکاری با بشار اسد
امروز جهان از تأثیر سیاست غلطی که دولتهای غرب اتخاذ کردهاند، رنج میبرد. بعضیها، بهصورت شرمگینانه تحت پوش رئال پلتیک از همکاری با اسد و آخوندهای حاکم بر ایران صحبت میکنند. در حالی که این سیاست فرصت بیشتری به تروریسم میدهد.
آنها تلاش میکنند این سیاست غلط را با این استدلال توجیه کنند که ما برای مقابله با داعش به نیروی زمینی نیاز داریم و تنها طرفی که در حال حاضر در آن منطقه از نیروی مستقر در روی زمین برخوردار است، رژیمهای ایران و سوریهاند. در حالیکه این انتظار، سرابی بیشتر نیست. زیرا، اولاً آنها جنگیدن با داعش و از میان برداشتن آن را به سود خود نمیبینند، ثانیاً، چنان که تجربه سالهایی اخیر اثبات کرده، جنایات اسد و رژیم ایران تنها زمینه سیاسی و اجتماعی را برای ادامه حیات تروریستهای داعش فراهم میکند
وانگهی، نگاهی به وقایع یکسال اخیر نشان میدهد که جبهه استبداد و نسلکشی در سوریه ـ یعنی بشار اسد و رژیم ایران و حزبالله ـ شکستهای نظامی و سیاسی متعددی از سوی نیروهای خواهان سرنگونی متحمل شده و در فاز ضعف قرار گرفتهاند.
باتلاق سوریه
در این میان، بنبست رژیم آخوندها نیز پارامتر مهمی است. بهطوری که از یکسو روزی که بشار اسد سرنگون شود، یک ضربه استراتژیک به نظام ولایتفقیه وارد میشود و موجودیت آنرا به خطر میاندازد. بههمین دلیل مجبور است هر چه بیشتر از اسد حمایت کند و تعداد نیروهایش در سوریه را افزایش دهد. از سوی دیگر سوریه باتلاقی برای این رژیم شده است. در ماههای اخیر حداقل صد تن از فرماندهان سپاه پاسداران در سوریه کشته شدهاند و هر روز اجساد شماری از نیروهای رژیم به ایران فرستاد میشود. فرمانده سپاه تروریستی قدس زخمی شده و معاون او جزو کشته شدههاست.
بازتاب این تلفات در ایران، رژیم را ضعیف و ضربهپذیر کرده است.
در یک کلام، رژیم ایران در یک مخمصه گرفتار شده و این علت روی آوردن آخوندها به دولت روسیه است.
در چنین وضعیتی، اتخاذ یک سیاست قاطع در قبال این رژیم و بشار اسد بیش از هر زمان میتواند مؤثر واقع شود.
استراتژی جبهه رژیم و بشار اسد
استراتژی جبهه استبداد و نسلکشی یعنی رژیم آخوندی و متحدانش بر سه پایه استوار است:
اول، سرکوب نیروهای دمکرات و میانهرو برای نفی یک آلترناتیو مورد قبول در سوریه. این سیاست همچنین نسلکشی سنیها و متلاشی کردن جریانهای عشایر ملی در عراق و انهدام مقاومت ایران بهعنوان تهدید بود و نبود رژیم را در برمیگیرد و موشکباران وحشیانه لیبرتی در این چارچوب قرار دارد.
دوم، بهرهبرداری از اقدامات جنایتکارانهٴ داعش برای منحرفکردن افکار عمومی، بهنحوی که از یک اجماع بینالمللی برای کمک به مردم سوریه جهت سرنگون کردن بشار اسد جلوگیری شود.
سوم: تبلیغات گسترده لابی رژیم و حامیان سیاست استمالت در صحنهٴ بینالمللی برای توجیه بیعملی در قبال تراژدی سوریه و خودداری از کمک رساندن به مردم سوریه و در نتیجه پذیرش عملی بشار اسد.
در نقطهٴ مقابل، مبرمترین قدم یک استراتژی صحیح، کنارزدن دیکتاتور سوریه است. زیرا اگرچه او در موقعیت بسیار ضعیفی قرار دارد، اما سرنگونیاش محور جبهه منطقهیی رژیم را در هممیشکند.
استراتژی صحیح
یک استراتژی صحیح در قبال بحران جاری در منطقه، متضمن حمایت از ارتش آزاد سوریه و سنیهای ضدبنیادگرا در عراق و اخراج قاطعانه مهمترین نیروی بیثباتکننده این منطقه یعنی رژیم آخوندی از سوریه و عراق و تمام کشورهای منطقه است.
اگر دخالتهای این رژیم در کار نبود، نه عراق و نه سوریه به وضعیت دهشت بار کنونی دچار نمیشدند.
علاوه بر این، یک استراتژی صحیح مستلزم یک مبارزه فرهنگی تمام عیار با پدیدهٴ شوم بنیادگرایی اسلامی است.
حال، اگرچه بین جریانهای بنیادگرای شیعه و سنی اختلافهای عقیدتی وجود دارد، ولی کماکان سرچشمه بنیادگرایی، در ایران تحت حاکمیت آخوندهاست. نفس وجود حاکمیت یک رژیم بنیادگرا در ایران که دولتهای غرب با یاغیگری آن مماشات میکنند، برای بنیادگراهای سنی هم این پیام را دارد که با افراطیگری و تروریسم میتوان جهان را به تمکین واداشت.
این واقعیت نیز در یک سال اخیر خود را بارها نشان داده که دخالتهای رژیم در کشورهای منطقه از جمله نسلکشی سنیهای عراق بهوسیلهٴ شبهنظامیان نیروی تروریستی قدس، زمینهساز تعیین کننده عضوگیری از میان سنیهای ناراضی توسط گروه داعش است.
نقشآفرینی مسلمانان
امروز بسیاری این ضرورت را دریافتهاند که مبارزه با افراطیگری تحت نام اسلام، بیشتر از هرچیز، نیازمند نقشآفرینی خود مسلمانان است. در نتیجه، وجود یک آلترناتیو اهمیت تعیینکننده پیدا میکند. اما چنین آلترناتیوی، فقط یک راهحل نظری نیست؛ بلکه باید متکی به جنبشی باشد که:
ـ معتقد به اسلام بردبار و دموکراتیک باشد
ـ در برابر سرچشمه بنیادگرایی قیام کرده و قیمت این مبارزه را پرداخته باشد
ـ و از ظرفیت ایجاد تغییر در جامعه برخوردار باشد.
مقاومت ایران با برخورداری از همین ویژگیها، بهخصوص با یک پشتوانهٴ اجتماعی مکفی و داشتن صلاحیت ایجاد تغییر دموکراتیک در ایرانی توانسته است بنیادگرایی را از نظر فکری و ایدئولوژیکی در داخل ایران به شکست بکشاند.
اسلام دمکراتیک، یعنی اسلام مورد اعتقاد مجاهدین، نقطه مقابل برداشت بنیادگرایان از اسلام است.
مجاهدین تحمیل و اجبار در دین را رد میکنند و بر آزادی تأکید دارند. همچنین خواستار جدایی دین و دولتاند و بر برابری زن و مرد تأکید دارند. به علاوه، بر اساس آیات قرآن معتقد به دینامیزم قرآن و اسلاماند و از ابتدا با آنچه بهنام شریعت توجیه میشود از جمله مقررات قصاص به مخالفت برخاستهاند.
مسعود رجوی رهبر مقاومت گفته است: «خصوصیت ویژه اسلام مورد اعتقاد ما این است که دموکراتیک است. این اسلام، حقوق مذاهب، عقاید و مکاتب دیگر را بهرسمیت میشناسد. چنین اسلامی پرداخته دست ما نیست، بلکه ناشی از عمق مشترکی است که چارچوب آن افکار بیان شده توسط موسی و عیسی و محمد را در بر دارد و آن را بهوضوح در قرآن مییابیم. قرآن میگوید لااکراه فی الدین و هیچ چیز مشترکی میان بینش اسلام و عقیده با اجبار وجود ندارد.
این تفکر اسلامی، درجه رشد هر فرد و جامعه را با رهایی از اجبارات و قید و بندهای ضدتکاملی بیان میکند.
قرآن خود بالاترین درجه احترام را برای امرکنندگان به نیکی و عدالت قائل است. همچنین اسلام، مسیحیت و یهودیت از یکدیگر جدا نیستند. ما مسیح را نیز پیامبر خود میدانیم و راه موسی را از محمد جدا نمیکنیم».
یادآوری یک تجربه
مقاومت ما از سال 1372 (1993) اعلام کرد که «بنیادگرایی اسلامی: تهدید نوین جهانی» است. ما همچنین تأکید کردیم که پاسخ بنیادگرایی در اسلام دموکراتیک است. در حالی که تهدید بنیادگرایی و راهحل آن آشکار شده بود، در اوضاع پس از حمله یازده سپتامبر، جامعه جهانی در کنار اقدامات امنیتی و نظامی باید به ریشهٴ مشکل میپرداخت و با حمایت از مقاومت ایران، به ریشهکنی این پدیدهٴ شوم کمک میکرد. ولی متأسفانه دولتهای غرب به جای ایستادن در کنار مردم ایران به همدستی با بانکدار تروریسم و بنیادگرایی رو آوردند و این سیاست فجایعی ایجاد کرد که آثار آن همچنان باقی است. این سیاست اشتباه دیگر نباید تکرار شود.
بهعنوان نتیجهگیری و جمعبندی باید تأکید کنم که پاسخ چالشی که امروز در مقابل جهان است، در سه نکته خلاصه میشود:
اول، ضرورت اتخاذ یک سیاست صحیح و همهجانبه که در قلب آن سرنگونی بشار اسد قرار دارد.
دوم، قرار گرفتن در کنار مسلمانان دمکرات و خلعسلاح کردن بنیادگرایان از سوءاستفاده از احساسات مذهبی مردم.
سوم، بهرسمیت شناختن حق مردم ایران برای سرنگونی رژیم و حمایت از مقاومت مردم ایران برای تغییر رژیم و استقرار آزادی. در این راستا بهخصوص دفاع از مجاهدان آزادی در لیبرتی، که الهامبخش مبارزه مردم ایران برای کسب آزادیاند و پایداریشان برای مردم منطقه انگیزهٴ ایستادگی در مقابل نیروهای بنیادگرا و جبهه استبداد و نسلکشی است، ضرورت مییابد.
از همه شما متشکرم.
حضار محترم!
می خواهم یک بار دیگر از حضور شما در اینجا و از سخنرانیهای پرمحتوایی که ایراد شد، تشکر کنم.
من حامل پیامهای قدردانی مجاهدان لیبرتی از تلاشهای شما برای تأمین حفاظت لیبرتی و دفاع از مبارزان آزادی هستم.
پیام آنها قدردانی از شما و همهٴ شخصیتهایی است که در کنار مردم ایران ایستادهاند.
پیام مردم و مقاومت ایران حتمیت پیروزی آزادی ایران است که کلید اصلی بحران منطقه محسوب میشود. این پیامی است که ما امروز از قلب تهران و از زبان زنان و مردان شجاع ایران میشنویم که صدای ملت ایران شدهاند. صدای زندانیان سیاسی، صدای مادران شهیدان، صدای نخستین رئیس دانشگاه تهران پس از انقلاب ضدسلطنتی که همه را فرا میخواند «ز گهواره تا گور آزادی بجوی».
این صدای شجاعانهیی است که دیوار اختناق و سکوت و انفعال تحمیل شده از جانب فاشیسم دینی را میشکند. و صدایی است که به دفاع از مادران شهیدان و همه مبارزان راه آزادی بلند شده است.
بله ملت ما تسلیم نشده و خاموش نیست و به رژیم آخوندی تن نداده و نخواهد داد و آزادی و پیروزی را بهدست میآورد.
گرمترین سلامها به همه این زنان و مردان از خودگذشته تقدیم میکنیم.
دوران تغییر
دوستان عزیز!
تراژدی ۱۳ نوامبر پاریس، فراتر از فرانسه، زنگهای تغییر دوران را در همهٴ جهان به صدا در آورده است. حمله تروریستی روزهای اخیر در کالیفرنیا این نظر را تقویت میکند.
امروز در فرانسه و سایر کشورهای غربی تدابیر امنیتی و قوانین ضدتروریستی با شتاب شدیدتر میشود. همهٴ این کارها، اگرچه لازم است اما کافی نیست. چرا که تا وقتی کارخانههای مولد تروریسم در سوریه و عراق از کار نیفتد، اقدامهای تدافعی، به نتیجه نهایی یعنی ریشهکن کردن تروریسم نخواهد رسید.
اولین و ضروریترین قدم برای تحقق این هدف کنار زدن دیکتاتوری اسد است که شرایطی را که بیوقفه در حال پرورش تروریسم است تغییر میدهد.
جبههبندی گسترده در منطقه
امروز در منطقه دو جبهه رودرروی هم قرار دارند: یک جبهه شامل رژیم ایران، دیکتاتوری بشار اسد، شبهنظامیان وابسته به رژیم ایران در عراق ـ که بخش عمده خاک و حاکمیت را در این کشور به گروگان گرفتهاند ـ گروه حزبالله لبنان و حوثیهای یمن است که امروز دولت روسیه هم عملاً در کنار آنها قرار گرفته است. جبهه مقابل طیف گستردهیی است از نیروهای میانهرو در سوریه، نیروهای سنی و عشایر ملی عراق تا ترکیه و برخی کشورهای عرب.
گروه داعش نیز، بهرغم هر اختلافی که با اسد و رژیم آخوندی داشته باشد، عملاً در جبهه آنهاست. بهخصوص که در داخل سوریه بیشتر از هر طرفی به مخالفان میانهرو تلفات وارد کرده است. اکنون این واقعیت روشن شده است که اسد و مالکی تحت هدایت ملاها با آزاد کردن جمعاً ۲۵۰۰ زندانی شامل شمار قابل توجهی از اعضا و فرماندهان القاعده به ایجاد و گسترش داعش کمک کردند. بهعلاوه، نفس حضور داعش مانع آن شده که جامعه بینالمللی از اپوزیسیون بهطور تمام عیار حمایت کند. در واقع، وجود این گروه، اوضاع را پیچیده کرده و سیاستهای غلط را تحمیل میکند و کمترین تأثیر منفیاش در این اوضاع بهوجود آوردن شرایطی که است که دولتهای غرب از آن برای توجیه بیعملی خود سود میبرند.
یکی از نتایج حملات تروریستی داعش در اروپا و آمریکا نیز منحرف کردن اذهان از ضرورت سرنگونی اسد است. به همین دلیل دیکتاتوری بشار اسد و رژیم آخوندها بیشترین سود برنده حملات داعش در خارج از سوریه و عراق هستند. زیرا این موضوع توجهات جهانی را از اسد و جنایاتش منحرف میکند.
البته امروز در جامعه بینالمللی اختلافی بر سر ضرورت از میان برداشتن داعش وجود ندارد.
اما مسأله مهم این است که نمیتوان برای نابودی داعش ریشهٴ مشکل ـ یعنی رژیم اسد و رژیم ایران بهمثابه مدافع اصلی آن ـ را رها کرد و تنها به زدن شاخ و برگها اکتفا کرد. بر این اساس، تأکید میکنم که نخستین قدم برای مقابله با داعش کنار زدن بشار اسد است.
رئال پلیتیک و همکاری با بشار اسد
امروز جهان از تأثیر سیاست غلطی که دولتهای غرب اتخاذ کردهاند، رنج میبرد. بعضیها، بهصورت شرمگینانه تحت پوش رئال پلتیک از همکاری با اسد و آخوندهای حاکم بر ایران صحبت میکنند. در حالی که این سیاست فرصت بیشتری به تروریسم میدهد.
آنها تلاش میکنند این سیاست غلط را با این استدلال توجیه کنند که ما برای مقابله با داعش به نیروی زمینی نیاز داریم و تنها طرفی که در حال حاضر در آن منطقه از نیروی مستقر در روی زمین برخوردار است، رژیمهای ایران و سوریهاند. در حالیکه این انتظار، سرابی بیشتر نیست. زیرا، اولاً آنها جنگیدن با داعش و از میان برداشتن آن را به سود خود نمیبینند، ثانیاً، چنان که تجربه سالهایی اخیر اثبات کرده، جنایات اسد و رژیم ایران تنها زمینه سیاسی و اجتماعی را برای ادامه حیات تروریستهای داعش فراهم میکند
وانگهی، نگاهی به وقایع یکسال اخیر نشان میدهد که جبهه استبداد و نسلکشی در سوریه ـ یعنی بشار اسد و رژیم ایران و حزبالله ـ شکستهای نظامی و سیاسی متعددی از سوی نیروهای خواهان سرنگونی متحمل شده و در فاز ضعف قرار گرفتهاند.
باتلاق سوریه
در این میان، بنبست رژیم آخوندها نیز پارامتر مهمی است. بهطوری که از یکسو روزی که بشار اسد سرنگون شود، یک ضربه استراتژیک به نظام ولایتفقیه وارد میشود و موجودیت آنرا به خطر میاندازد. بههمین دلیل مجبور است هر چه بیشتر از اسد حمایت کند و تعداد نیروهایش در سوریه را افزایش دهد. از سوی دیگر سوریه باتلاقی برای این رژیم شده است. در ماههای اخیر حداقل صد تن از فرماندهان سپاه پاسداران در سوریه کشته شدهاند و هر روز اجساد شماری از نیروهای رژیم به ایران فرستاد میشود. فرمانده سپاه تروریستی قدس زخمی شده و معاون او جزو کشته شدههاست.
بازتاب این تلفات در ایران، رژیم را ضعیف و ضربهپذیر کرده است.
در یک کلام، رژیم ایران در یک مخمصه گرفتار شده و این علت روی آوردن آخوندها به دولت روسیه است.
در چنین وضعیتی، اتخاذ یک سیاست قاطع در قبال این رژیم و بشار اسد بیش از هر زمان میتواند مؤثر واقع شود.
استراتژی جبهه رژیم و بشار اسد
استراتژی جبهه استبداد و نسلکشی یعنی رژیم آخوندی و متحدانش بر سه پایه استوار است:
اول، سرکوب نیروهای دمکرات و میانهرو برای نفی یک آلترناتیو مورد قبول در سوریه. این سیاست همچنین نسلکشی سنیها و متلاشی کردن جریانهای عشایر ملی در عراق و انهدام مقاومت ایران بهعنوان تهدید بود و نبود رژیم را در برمیگیرد و موشکباران وحشیانه لیبرتی در این چارچوب قرار دارد.
دوم، بهرهبرداری از اقدامات جنایتکارانهٴ داعش برای منحرفکردن افکار عمومی، بهنحوی که از یک اجماع بینالمللی برای کمک به مردم سوریه جهت سرنگون کردن بشار اسد جلوگیری شود.
سوم: تبلیغات گسترده لابی رژیم و حامیان سیاست استمالت در صحنهٴ بینالمللی برای توجیه بیعملی در قبال تراژدی سوریه و خودداری از کمک رساندن به مردم سوریه و در نتیجه پذیرش عملی بشار اسد.
در نقطهٴ مقابل، مبرمترین قدم یک استراتژی صحیح، کنارزدن دیکتاتور سوریه است. زیرا اگرچه او در موقعیت بسیار ضعیفی قرار دارد، اما سرنگونیاش محور جبهه منطقهیی رژیم را در هممیشکند.
استراتژی صحیح
یک استراتژی صحیح در قبال بحران جاری در منطقه، متضمن حمایت از ارتش آزاد سوریه و سنیهای ضدبنیادگرا در عراق و اخراج قاطعانه مهمترین نیروی بیثباتکننده این منطقه یعنی رژیم آخوندی از سوریه و عراق و تمام کشورهای منطقه است.
اگر دخالتهای این رژیم در کار نبود، نه عراق و نه سوریه به وضعیت دهشت بار کنونی دچار نمیشدند.
علاوه بر این، یک استراتژی صحیح مستلزم یک مبارزه فرهنگی تمام عیار با پدیدهٴ شوم بنیادگرایی اسلامی است.
حال، اگرچه بین جریانهای بنیادگرای شیعه و سنی اختلافهای عقیدتی وجود دارد، ولی کماکان سرچشمه بنیادگرایی، در ایران تحت حاکمیت آخوندهاست. نفس وجود حاکمیت یک رژیم بنیادگرا در ایران که دولتهای غرب با یاغیگری آن مماشات میکنند، برای بنیادگراهای سنی هم این پیام را دارد که با افراطیگری و تروریسم میتوان جهان را به تمکین واداشت.
این واقعیت نیز در یک سال اخیر خود را بارها نشان داده که دخالتهای رژیم در کشورهای منطقه از جمله نسلکشی سنیهای عراق بهوسیلهٴ شبهنظامیان نیروی تروریستی قدس، زمینهساز تعیین کننده عضوگیری از میان سنیهای ناراضی توسط گروه داعش است.
نقشآفرینی مسلمانان
امروز بسیاری این ضرورت را دریافتهاند که مبارزه با افراطیگری تحت نام اسلام، بیشتر از هرچیز، نیازمند نقشآفرینی خود مسلمانان است. در نتیجه، وجود یک آلترناتیو اهمیت تعیینکننده پیدا میکند. اما چنین آلترناتیوی، فقط یک راهحل نظری نیست؛ بلکه باید متکی به جنبشی باشد که:
ـ معتقد به اسلام بردبار و دموکراتیک باشد
ـ در برابر سرچشمه بنیادگرایی قیام کرده و قیمت این مبارزه را پرداخته باشد
ـ و از ظرفیت ایجاد تغییر در جامعه برخوردار باشد.
مقاومت ایران با برخورداری از همین ویژگیها، بهخصوص با یک پشتوانهٴ اجتماعی مکفی و داشتن صلاحیت ایجاد تغییر دموکراتیک در ایرانی توانسته است بنیادگرایی را از نظر فکری و ایدئولوژیکی در داخل ایران به شکست بکشاند.
اسلام دمکراتیک، یعنی اسلام مورد اعتقاد مجاهدین، نقطه مقابل برداشت بنیادگرایان از اسلام است.
مجاهدین تحمیل و اجبار در دین را رد میکنند و بر آزادی تأکید دارند. همچنین خواستار جدایی دین و دولتاند و بر برابری زن و مرد تأکید دارند. به علاوه، بر اساس آیات قرآن معتقد به دینامیزم قرآن و اسلاماند و از ابتدا با آنچه بهنام شریعت توجیه میشود از جمله مقررات قصاص به مخالفت برخاستهاند.
مسعود رجوی رهبر مقاومت گفته است: «خصوصیت ویژه اسلام مورد اعتقاد ما این است که دموکراتیک است. این اسلام، حقوق مذاهب، عقاید و مکاتب دیگر را بهرسمیت میشناسد. چنین اسلامی پرداخته دست ما نیست، بلکه ناشی از عمق مشترکی است که چارچوب آن افکار بیان شده توسط موسی و عیسی و محمد را در بر دارد و آن را بهوضوح در قرآن مییابیم. قرآن میگوید لااکراه فی الدین و هیچ چیز مشترکی میان بینش اسلام و عقیده با اجبار وجود ندارد.
این تفکر اسلامی، درجه رشد هر فرد و جامعه را با رهایی از اجبارات و قید و بندهای ضدتکاملی بیان میکند.
قرآن خود بالاترین درجه احترام را برای امرکنندگان به نیکی و عدالت قائل است. همچنین اسلام، مسیحیت و یهودیت از یکدیگر جدا نیستند. ما مسیح را نیز پیامبر خود میدانیم و راه موسی را از محمد جدا نمیکنیم».
یادآوری یک تجربه
مقاومت ما از سال 1372 (1993) اعلام کرد که «بنیادگرایی اسلامی: تهدید نوین جهانی» است. ما همچنین تأکید کردیم که پاسخ بنیادگرایی در اسلام دموکراتیک است. در حالی که تهدید بنیادگرایی و راهحل آن آشکار شده بود، در اوضاع پس از حمله یازده سپتامبر، جامعه جهانی در کنار اقدامات امنیتی و نظامی باید به ریشهٴ مشکل میپرداخت و با حمایت از مقاومت ایران، به ریشهکنی این پدیدهٴ شوم کمک میکرد. ولی متأسفانه دولتهای غرب به جای ایستادن در کنار مردم ایران به همدستی با بانکدار تروریسم و بنیادگرایی رو آوردند و این سیاست فجایعی ایجاد کرد که آثار آن همچنان باقی است. این سیاست اشتباه دیگر نباید تکرار شود.
بهعنوان نتیجهگیری و جمعبندی باید تأکید کنم که پاسخ چالشی که امروز در مقابل جهان است، در سه نکته خلاصه میشود:
اول، ضرورت اتخاذ یک سیاست صحیح و همهجانبه که در قلب آن سرنگونی بشار اسد قرار دارد.
دوم، قرار گرفتن در کنار مسلمانان دمکرات و خلعسلاح کردن بنیادگرایان از سوءاستفاده از احساسات مذهبی مردم.
سوم، بهرسمیت شناختن حق مردم ایران برای سرنگونی رژیم و حمایت از مقاومت مردم ایران برای تغییر رژیم و استقرار آزادی. در این راستا بهخصوص دفاع از مجاهدان آزادی در لیبرتی، که الهامبخش مبارزه مردم ایران برای کسب آزادیاند و پایداریشان برای مردم منطقه انگیزهٴ ایستادگی در مقابل نیروهای بنیادگرا و جبهه استبداد و نسلکشی است، ضرورت مییابد.
از همه شما متشکرم.