یک روز پس از اظهارات خامنهای که در آن نسبت به «اضمحلال درونی و استحاله داخلی» نظام ابراز نگرانی کرده بود و پیش از آن نیز سهلانگاران و سهلاندیشان» را مورد طعن و حمله قرار داده بود، رفسنجانی در یک حمله متقابل، قلب ولایتفقیه و کانون قدرت دینی او را هدف قرار داد و بار دیگر خامنهای را بهعنوان مرجع دینی به چالش طلبید.
رفسنجانی که در دیدار و گفتگو با «مدیرمسئول و سایر دستاندرکاران ”شفقنا“ که گفته میشود سایت وابسته به حوزه نجف و زیر نظر آقای سیستانی سخن میگفت، به انزجار مردم از حکومت آخوندی و اصل ولایتفقیه اشاره کرد و ضمن تأیید نظر مصاحبهگران مبنی بر این که: «روحانیت بعد از اینکه در قدرت قرار گرفته، فاصلهاش را با مردم زیاد کرده» گفت: «ارتباط با مردم به شکل فرمانده و فرمانبر درآمده، در صورتی که در اسلام مردم باید حاکم بر سرنوشت خود باشند و دولتها در چارچوب اصول دین، تابع مردم باشند و… بهتدریج میزان رأی روحانیت پایین آمده است».
البته رفسنجانی در این مصاحبه هر جا که از «روحانیت» و از فاصله گرفتن یا انزجار مردم از روحانیت صحبت میکند، منظورش ولیفقیه و شخص خامنهای است. او حساب خودش و روحانی را جدا کرده و گفت: «در 8سال دورهٴ قبلی که دولت تظاهر به مذهبی بودن میکرد و سیاستش این بود که روحانیت را از میدان بیرون کند، اما وقتی انتخابات شد، نشان داد که در بین این همه نامزد، یک روحانی برنده شد».
رفسنجانی، در تهاجم خود، موقعیت مطلقه ولیفقیه در نظام و کاست آخوندی را که پیرامون خودش شکل داده، مورد چالش قرار داد و گفت: «در قانون اساسی قید شده که رئیس قوه قضاییه یک روحانی باشد، چون یکی از شرایطش اجتهاد است. بالاتر از همه رهبر جامعه روحانی است. چون مبسوطالید است، طبعاً حق مردم است که اگر اشکالاتی ببینند، از رهبری سؤال کنند». رفسنجانی در همین راستا، پز آزاد اندیشی گرفته و گفت: «ما چه حقی داریم که دیگران تعبداً از ما بپذیرند؟».
رفسنجانی در همین جا فرصت را برای تأکید بر ضرورت «تعامل به جهان» را از دست نداد و گفت: «بهخاطر شرایط بدی که از لحاظ اداره سیاست خارجی داشتیم، نتوانستیم تعامل با جهان را گسترش دهیم که ضرورت زمان است». رفسنجانی که قبلاً از شکستن تابو مذاکره و رابطه با آمریکاصحبت کرده بود، تابو شکنی را هم از وظایف روحانیان قلمداد کرده و افزود: «الان ممکن است چیزهایی در جامعه باشد که تابو باشد و نتوانیم از آن حرف بزنیم. اینها غلط است. اگر در مورد این موضوعات حرف نزنیم، دیگران حرف میزنند».
رفسنجانی سپس با اشاره به گسترش علوم و تنوع و پیچیدگی مسائل امروز نسبت به 1400سال قبل و تأکید بر اینکه «همهٴ اینها احکام میخواهد» خاطرنشان کرد برای دادن فتوا برای هر مسأله «باید به متخصص آن مسأله مراجعه و با آنها مشورت کنند و فتوا بدهند». وی به این ترتیب بار دیگر ضرورت شورایی شدن امر فتوا را مطرح کرد که راه به شورایی شدن ولایتفقیه میبرد. این پایه استدلالی حرف رفسنجانی در مورد شورایی شدن ولایتفقیه است که از سالها پیش گفته و برآ ن اصرار ورزیده است.
الگوی دیگری که رفسنجانی بهعنوان راهحل مسألهٴ ولیفقیه در آخر همین مصاحبهاش عنوان کرده، آقای سیستانی است، رفسنجانی ضمن تعریف و تمجید از سیستانی و نحوه مدیریتش که توانسته موقعیت و جایگاهی در جامعه عراق و در میان روحانیت پیدا کند. تیر زهرآگینی را به سوی خامنهای شلیک کرد؛ چرا که همه میدانند آقای سیستانی مخالف دخالت روحانیت در امور دولتی و امور اجرایی و مخالف تز منحوس ولایتفقیه است. از آنجا که این موضوع هم در جامعه و هم در حوزهها، بهطور گستردهیی مطرح است؛ خامنهای هم در سخنرانی اخیر (خطاب به کارگزاران صدا و سیمای آخوندی ـ20مهر) در واکنش به این فکر (عدم دخالت روحانیان در امور حکومتی) گفت: «اینها با اسم جمهوری اسلامی و اینکه یک معممی هم در رأس آن باشد مخالفتی ندارند». خامنهای سپس این دیدگاه را بهعنوان دین حداقلی و دین سکولار نفی کرد. رفسنجانی سپس سنگ استقلال حوزه و روحانیت از حکومت را به سینه زده و گفت: «نباید اینگونه باشد که بخشنامهای شود که مثلاً ائمه جمعه باید در مورد این مسأله اینگونه بگویند. من فکر میکنم اینحالت مناسب یک عالم روحانی که مسئولیتی دارد، نیست». وی حتی پا را از این هم فراتر گذاشته و گفت حکومت باید با علمای دین که تکفل امور دینی را دارند، (یعنی اینکه خامنهای نباید تکفل امور دینی را داشته باشد) هماهنگ کند و در هماهنگی با آن حرکت کند». تیر جانکاه دیگری به جانب خامنهای شلیک کرد.
به این ترتیب این مصاحبه رفسنجانی در واکنش به حرفهای روز پیش خامنهای یک گام بزرگ در جهت جنگ هژمونی محسوب میشود و این جنگ را بیش از پیش اوج و شدت میدهد و بیش از پیش بر روی کانونهای اصلی قدرت طرفین متمرکز میسازد.
تحت پوشش انتقاد به حوزهها که «احکام سیاسی و حکومتی (در آن) عملاً متروک مانده» و بهرغم آن که شیعه در ایران به حکومت دست یافته، «حوزهها هنوز در فقیه سیاسی و حکومتی کار چشمگیری نکردهاند».
رفسنجانی که در دیدار و گفتگو با «مدیرمسئول و سایر دستاندرکاران ”شفقنا“ که گفته میشود سایت وابسته به حوزه نجف و زیر نظر آقای سیستانی سخن میگفت، به انزجار مردم از حکومت آخوندی و اصل ولایتفقیه اشاره کرد و ضمن تأیید نظر مصاحبهگران مبنی بر این که: «روحانیت بعد از اینکه در قدرت قرار گرفته، فاصلهاش را با مردم زیاد کرده» گفت: «ارتباط با مردم به شکل فرمانده و فرمانبر درآمده، در صورتی که در اسلام مردم باید حاکم بر سرنوشت خود باشند و دولتها در چارچوب اصول دین، تابع مردم باشند و… بهتدریج میزان رأی روحانیت پایین آمده است».
البته رفسنجانی در این مصاحبه هر جا که از «روحانیت» و از فاصله گرفتن یا انزجار مردم از روحانیت صحبت میکند، منظورش ولیفقیه و شخص خامنهای است. او حساب خودش و روحانی را جدا کرده و گفت: «در 8سال دورهٴ قبلی که دولت تظاهر به مذهبی بودن میکرد و سیاستش این بود که روحانیت را از میدان بیرون کند، اما وقتی انتخابات شد، نشان داد که در بین این همه نامزد، یک روحانی برنده شد».
رفسنجانی، در تهاجم خود، موقعیت مطلقه ولیفقیه در نظام و کاست آخوندی را که پیرامون خودش شکل داده، مورد چالش قرار داد و گفت: «در قانون اساسی قید شده که رئیس قوه قضاییه یک روحانی باشد، چون یکی از شرایطش اجتهاد است. بالاتر از همه رهبر جامعه روحانی است. چون مبسوطالید است، طبعاً حق مردم است که اگر اشکالاتی ببینند، از رهبری سؤال کنند». رفسنجانی در همین راستا، پز آزاد اندیشی گرفته و گفت: «ما چه حقی داریم که دیگران تعبداً از ما بپذیرند؟».
رفسنجانی در همین جا فرصت را برای تأکید بر ضرورت «تعامل به جهان» را از دست نداد و گفت: «بهخاطر شرایط بدی که از لحاظ اداره سیاست خارجی داشتیم، نتوانستیم تعامل با جهان را گسترش دهیم که ضرورت زمان است». رفسنجانی که قبلاً از شکستن تابو مذاکره و رابطه با آمریکاصحبت کرده بود، تابو شکنی را هم از وظایف روحانیان قلمداد کرده و افزود: «الان ممکن است چیزهایی در جامعه باشد که تابو باشد و نتوانیم از آن حرف بزنیم. اینها غلط است. اگر در مورد این موضوعات حرف نزنیم، دیگران حرف میزنند».
رفسنجانی سپس با اشاره به گسترش علوم و تنوع و پیچیدگی مسائل امروز نسبت به 1400سال قبل و تأکید بر اینکه «همهٴ اینها احکام میخواهد» خاطرنشان کرد برای دادن فتوا برای هر مسأله «باید به متخصص آن مسأله مراجعه و با آنها مشورت کنند و فتوا بدهند». وی به این ترتیب بار دیگر ضرورت شورایی شدن امر فتوا را مطرح کرد که راه به شورایی شدن ولایتفقیه میبرد. این پایه استدلالی حرف رفسنجانی در مورد شورایی شدن ولایتفقیه است که از سالها پیش گفته و برآ ن اصرار ورزیده است.
الگوی دیگری که رفسنجانی بهعنوان راهحل مسألهٴ ولیفقیه در آخر همین مصاحبهاش عنوان کرده، آقای سیستانی است، رفسنجانی ضمن تعریف و تمجید از سیستانی و نحوه مدیریتش که توانسته موقعیت و جایگاهی در جامعه عراق و در میان روحانیت پیدا کند. تیر زهرآگینی را به سوی خامنهای شلیک کرد؛ چرا که همه میدانند آقای سیستانی مخالف دخالت روحانیت در امور دولتی و امور اجرایی و مخالف تز منحوس ولایتفقیه است. از آنجا که این موضوع هم در جامعه و هم در حوزهها، بهطور گستردهیی مطرح است؛ خامنهای هم در سخنرانی اخیر (خطاب به کارگزاران صدا و سیمای آخوندی ـ20مهر) در واکنش به این فکر (عدم دخالت روحانیان در امور حکومتی) گفت: «اینها با اسم جمهوری اسلامی و اینکه یک معممی هم در رأس آن باشد مخالفتی ندارند». خامنهای سپس این دیدگاه را بهعنوان دین حداقلی و دین سکولار نفی کرد. رفسنجانی سپس سنگ استقلال حوزه و روحانیت از حکومت را به سینه زده و گفت: «نباید اینگونه باشد که بخشنامهای شود که مثلاً ائمه جمعه باید در مورد این مسأله اینگونه بگویند. من فکر میکنم اینحالت مناسب یک عالم روحانی که مسئولیتی دارد، نیست». وی حتی پا را از این هم فراتر گذاشته و گفت حکومت باید با علمای دین که تکفل امور دینی را دارند، (یعنی اینکه خامنهای نباید تکفل امور دینی را داشته باشد) هماهنگ کند و در هماهنگی با آن حرکت کند». تیر جانکاه دیگری به جانب خامنهای شلیک کرد.
به این ترتیب این مصاحبه رفسنجانی در واکنش به حرفهای روز پیش خامنهای یک گام بزرگ در جهت جنگ هژمونی محسوب میشود و این جنگ را بیش از پیش اوج و شدت میدهد و بیش از پیش بر روی کانونهای اصلی قدرت طرفین متمرکز میسازد.
تحت پوشش انتقاد به حوزهها که «احکام سیاسی و حکومتی (در آن) عملاً متروک مانده» و بهرغم آن که شیعه در ایران به حکومت دست یافته، «حوزهها هنوز در فقیه سیاسی و حکومتی کار چشمگیری نکردهاند».