کرج - نوشتهای از زندانی سیاسی سعید شیرزاد - گناه بچهها چیه
ای کودک بیسرزمین شب میشکند، طاقت بیار
شاخه گلی تو لوله داغ مسلسل بذار
باز هم بوی غریبانه ماه مهر آمد و دستان کوچکی که هر چیزی بهدست دارند، جز مدادهای رنگی و دفترهای نقاشی
ماه مهر در غیاب معلمانش از راه رسید، ماهی که کودکانش در خیابان و سر چهار راهها و بازار کار، کودکی گمشدهشان را سر میکند و معلمانش پشت میلههای زندان.
آهای بچهها:
بیایید بار دیگر از رویاهایمان پرواز کنیم و سرود بخوانیم، سرودی برای جهان شایسته کودکان و با هم در کوه و بیابان، در شهر و خیابان، در خانه و مدرسه و در هر کجا که میخواهیم بدون هیچ سیم خارداری نه بر دیوار و نه بر دهان با زبان کودکانه نغمه سر دهیم:
هوا دلپذیر شد گل از خاک بر دمید
پرستو به بازگشت زد نغمه امید
به جوش آمده ست خون درون رگ گیاه
بهار خجسته باز خرامان رسد ز راه
بیایید در رویاهایمان در جهانی به دور از خشم و نفرت، مهمان بدون نیمکتهای خالی و مهمانی خسته از کار کودکان و جهانی از پر کشیدن جغد شوم فقر پرواز کنیم.
بیایید با هم در رویاهایمان به جنگ با میدانهای مین برویم و اسلحه هایمان، نه اسباب بازیهای کودکانه که واقعیترین و سهمگینترین سلاح را بر دوش بکشیم، سلاحی از شاخههای گل که با اون دیگه هیچ بچهای پاشو روی مین نمیذاره...
بیایید با همان شاخههای گل به دیدار تمام مردم دنیا برویم و از آنها گله کنیم، از تمام مردم دنیا گلایه کنیم که:
گناه بچهها چیه میون این قرن جنون
که بیصدا پر پر میشن تو شعلههای جنگ و خون
گناه بچهها چیه که سر پناهی ندارن
که شبها با حسرت و بغض سر روی بالش میذارن
و با هم فریاد بزنیم:
کودکیمان را به ما باز گردانید، فریاد بزنیم معلمانمان را آزاد کنید، فریادی به دور از هر گونه موضع سیاسی و به دور از جنسیت، ملیت، قومیت، مذهب و نژاد.
بیایید بالاتر از هر فریادی، فریاد بکشیم، کودکان مقدمند بر هر مصلحت سیاسی، اجتماعی، اقتصادی.
بیایید با دغدغههای خانعلی، صمد، فرزاد و کرامت نوای انسانیت و جهان بیطبقه را زمزمه کنیم.
بیاید برای معلمان در بندمان با شاخههای زیتون به جای سیاه پوشیدن با شاخههای زیتون ماه مهرمان را اگر چه به اجبار بدون رسول بداغی و علی اکبر باغانی و عبدالرضا قنبری و... جشن بگیریم
بیایید در این جهان پر از تبعیض و تزویر، حتی تبعیضی پر رنگتر در وجدانمان بیدار، جای معلمانمان را که این روزها به جای نشستن در کلاس درس بهنام انسانیت به زندان نشستهاند، با نفسهایمان در بادکنکها پر کنیم و با شاخههای زیتون در کنار کودکان شین آباد و کامیاران و سرباز با هدایایی از جنس انسانیترین انسانیتها، با همان زبان کودکان و به همراه غزه، کوبانی دارفور، حلب، صنعا، قندهار، فلوجه، به جای جهان به دور از جنگ و خشونت و تبعیض به پرواز در آوریم و جهان شایسته کودکان را با هم آرزو کنیم.
ای کودک بیسرزمین شب میشکند، طاقت بیار
شاخه گلی تو لوله داغ مسلسل بذار
باز هم بوی غریبانه ماه مهر آمد و دستان کوچکی که هر چیزی بهدست دارند، جز مدادهای رنگی و دفترهای نقاشی
ماه مهر در غیاب معلمانش از راه رسید، ماهی که کودکانش در خیابان و سر چهار راهها و بازار کار، کودکی گمشدهشان را سر میکند و معلمانش پشت میلههای زندان.
آهای بچهها:
بیایید بار دیگر از رویاهایمان پرواز کنیم و سرود بخوانیم، سرودی برای جهان شایسته کودکان و با هم در کوه و بیابان، در شهر و خیابان، در خانه و مدرسه و در هر کجا که میخواهیم بدون هیچ سیم خارداری نه بر دیوار و نه بر دهان با زبان کودکانه نغمه سر دهیم:
هوا دلپذیر شد گل از خاک بر دمید
پرستو به بازگشت زد نغمه امید
به جوش آمده ست خون درون رگ گیاه
بهار خجسته باز خرامان رسد ز راه
بیایید در رویاهایمان در جهانی به دور از خشم و نفرت، مهمان بدون نیمکتهای خالی و مهمانی خسته از کار کودکان و جهانی از پر کشیدن جغد شوم فقر پرواز کنیم.
بیایید با هم در رویاهایمان به جنگ با میدانهای مین برویم و اسلحه هایمان، نه اسباب بازیهای کودکانه که واقعیترین و سهمگینترین سلاح را بر دوش بکشیم، سلاحی از شاخههای گل که با اون دیگه هیچ بچهای پاشو روی مین نمیذاره...
بیایید با همان شاخههای گل به دیدار تمام مردم دنیا برویم و از آنها گله کنیم، از تمام مردم دنیا گلایه کنیم که:
گناه بچهها چیه میون این قرن جنون
که بیصدا پر پر میشن تو شعلههای جنگ و خون
گناه بچهها چیه که سر پناهی ندارن
که شبها با حسرت و بغض سر روی بالش میذارن
و با هم فریاد بزنیم:
کودکیمان را به ما باز گردانید، فریاد بزنیم معلمانمان را آزاد کنید، فریادی به دور از هر گونه موضع سیاسی و به دور از جنسیت، ملیت، قومیت، مذهب و نژاد.
بیایید بالاتر از هر فریادی، فریاد بکشیم، کودکان مقدمند بر هر مصلحت سیاسی، اجتماعی، اقتصادی.
بیایید با دغدغههای خانعلی، صمد، فرزاد و کرامت نوای انسانیت و جهان بیطبقه را زمزمه کنیم.
بیاید برای معلمان در بندمان با شاخههای زیتون به جای سیاه پوشیدن با شاخههای زیتون ماه مهرمان را اگر چه به اجبار بدون رسول بداغی و علی اکبر باغانی و عبدالرضا قنبری و... جشن بگیریم
بیایید در این جهان پر از تبعیض و تزویر، حتی تبعیضی پر رنگتر در وجدانمان بیدار، جای معلمانمان را که این روزها به جای نشستن در کلاس درس بهنام انسانیت به زندان نشستهاند، با نفسهایمان در بادکنکها پر کنیم و با شاخههای زیتون در کنار کودکان شین آباد و کامیاران و سرباز با هدایایی از جنس انسانیترین انسانیتها، با همان زبان کودکان و به همراه غزه، کوبانی دارفور، حلب، صنعا، قندهار، فلوجه، به جای جهان به دور از جنگ و خشونت و تبعیض به پرواز در آوریم و جهان شایسته کودکان را با هم آرزو کنیم.