سخنرانی حسن روحانی در روز چهارشنبه (25/6) در جمع گروهی از کارگزاران رژیم که از آنها بهعنوان مدیران دانشبنیان نام برده شده، در واقع بیان خطمشی و استراتژی او و باندش در مرحله پس از زهرخوران بود.
همهٴ حرفهای روحانی را در یک جملهٴ او میتوان خلاصه کرد: «ما باید جهان را در فضای پساتحریم ببینیم». بقیهٴ حرفهای روحانی در جهت باز کردن و اثبات همین حرف بود. این حرف در موقعیتها و زمینههای مختلف، شکل و بیان خودش را دارد. مثلاً روحانی مکرر ادعا میکند که گویا دید دنیا نسبت به جمهوری اسلامی بر اثر همین مذاکرات هستهیی و توافق هستهیی تغییر کرده و فهمیده است که ما اهل منطق و اهل مذاکره و تعامل هستیم. این حرف دقیقاً در نقطه مقابل حرف خامنهای است که پیوسته تأکید میکند هیچ چیز با توافق هستهیی تغییر نکرده و تغییر نخواهد کرد. اصول و ارزشهای نظام همان است که بود و دشمن هم همان دشمن است و دشمنیاش کمتر نشده است.
«تدبیر» روحانی در این سخنرانی برای آن که دم به تلة باند حریف ندهد این بود که در سراسر سخنرانی بهوفور از ترفند نعل وارونه استفاده کرد. به این معنی که ظاهر حرف، با مقصود واقعیاش 180درجه در تعارض بود و او معنای حقیقی حرفهایش را با مصداقها و مثالهایی که ذکر میکرد روشن مینمود.
مثلاً بر خلاف همیشه که از عوارض و آثار منفی تحریمها آه و ناله میکرد، این بار راجع به فواید تحریم و اینکه چگونه استعدادها و خلاقیتها را شکوفا میکند، دم زد و از جمله از دستاوردهای دفاعی در زمان جنگ با عراق سخن گفت، اما در مورد مصداق آن گفت که چطور رژیم مدتها در برابر سلاحها و هوایپماهای برتر عراق، عاجز شده بود و چقدر امکانات دفاعی خود را به همین خاطر از دست داد. در واقع میخواست همان حرف ظریف را برساند که گفت آمریکا با یک موشک میتواند ظرف 10دقیقه همهٴ تأسیسات و تسلیحات نظامی ما را دود هوا کند؛ اما چون تجربه ظریف را داشت که چگونه روی سرش ریختند، آن را با این مثال بیان کرد تا نشان دهد که اگر عراق که یک کشور جهان سومی است، توانست ماهها رژیم را مستأصل کند، شنونده نتیجه خودش را از رویارویی مفروض با ابرقدرت آمریکا بگیرد.
یا مثلاً کلی از پیشرفتهای علمی و فناوری در دوران تحریم دم زد، اما برای اولین بار فاش کرد که: «رفتیم و از یک کشوری نقشه یک کارگاه یا یک کارخانه بزرگ یو اف 6 را خریدیم و آوردیم در اصفهان، آنها در قدمهای اول برای نصب هم کمک کردند» به همین ترتیب گفت پتة دعاوی بومی بودن فنآوری و صنعت هستهیی رژیم را روی آب انداخت و فاش کرد که سانتریفوژ و هواپیمای جنگی را هم از جای دیگری گرفتند و بعد با مهندسی معکوس مشابهش را ساختند، صرفنظر از اینکه اینها همه ادعاست اما میخواست نتیجه بگیرد که: «اگر از اول از آنها نقشه نمیخریدیم و یا با آنها صحبت نمیکردیم و خودمان دست به کار میشدیم نه اینکه شدنی نبود، شدنی بود اما 10 تا 15سال دیگر به آن دست پیدا میکردیم. راه میانبر معنیاش این است».
منظور روحانی از میانبر زدن، که آن را چند بار در سخنان خود تکرار کرد، ارتباط با غرب و استفاده از سرمایه و تکنولوژی غربی است. وی در همین رابطه آلمان و ژاپن را بهعنوان الگوی پیشرفت مثال زد، اما اول با همان ترفند نعل وارونه مدعی شد که گویا آنها «با انگیزهٴ ملی به صحنه آمدند» و رشد کردند، در حالی که روشن بود مقصودش از این مثال آن است که خاطرنشان کند که آلمان و ژاپن با کمک غرب و با استفاده از سرمایهگذاری غربی توانستند از خاکستر جنگ دوم سر بلند کنند.
به همین ترتیب روحانی به تفصیل از «اقتصاد دانشبنیان» صحبت کرد و بدون آن که اشارهیی به «اقتصاد مقاومتی» بکند، بهوضوح آن را تخطئه نمود و تلاشکرد به مخاطبان خود نشان دهد که در مرحله «پساتحریم» و در صورت «تعامل با جهان» چه آیندهٴ درخشانی پیش رو دارند: «شما که این اقتصاد دانش بنیان را و شرکتهای دانش بنیان را برای این ایجاد کردید که خارجیها به شما چیزی نمیدادند… حالا همین دانش بهروزتر و مدرنتر از سوی کشورهای دیگر در اختیار شما قرار میگیرد». به این ترتیب روشن است که «اقتصاد دانش بنیان» اسم مستعار اقتصاد وابستهگرا و قلاب شدن به سرمایهداری غربی است، کمااینکه اقتصاد مقاومتی که خامنهای علم کرد نیز بهمعنی قبضهٴ اقتصاد توسط سپاه پاسداران و بیت رهبری است. البته روحانی در سخنرانیش در روز سهشنبه در برابر سرکردگان سپاه گفت که سهم سپاه را در غارت بهرسمیت بشناسد به این شرط که «سپاه و بسیج در راه دستیابی به اهداف اقتصاد مقاومتی و رسیدن به نقطه آسیب ناپذیری اقتصاد کشور به دولت کمک کنند» (تلویزیون رژیم ۲۴/۶/۹۴). منظور این است که: فرمان اقتصاد دست دولت باشد و سپاه نقش کمکی داشته باشد؛ اما روشن است که سپاه و باند ولیفقیه به این تقسیم سهم رضایت نخواهند داد و برای حفظ منافع خود تا پای جان، خواهند ایستاد و خواهند جنگید.
در یک کلام، حرفهای روحانی تصویری بود از جنگ هژمونی که رفسنجانی و روحانی با خامنهای در تمام زمینهها دارند؛ جنگی که طرف پیروز آن در درون رژیم نیست.
همهٴ حرفهای روحانی را در یک جملهٴ او میتوان خلاصه کرد: «ما باید جهان را در فضای پساتحریم ببینیم». بقیهٴ حرفهای روحانی در جهت باز کردن و اثبات همین حرف بود. این حرف در موقعیتها و زمینههای مختلف، شکل و بیان خودش را دارد. مثلاً روحانی مکرر ادعا میکند که گویا دید دنیا نسبت به جمهوری اسلامی بر اثر همین مذاکرات هستهیی و توافق هستهیی تغییر کرده و فهمیده است که ما اهل منطق و اهل مذاکره و تعامل هستیم. این حرف دقیقاً در نقطه مقابل حرف خامنهای است که پیوسته تأکید میکند هیچ چیز با توافق هستهیی تغییر نکرده و تغییر نخواهد کرد. اصول و ارزشهای نظام همان است که بود و دشمن هم همان دشمن است و دشمنیاش کمتر نشده است.
«تدبیر» روحانی در این سخنرانی برای آن که دم به تلة باند حریف ندهد این بود که در سراسر سخنرانی بهوفور از ترفند نعل وارونه استفاده کرد. به این معنی که ظاهر حرف، با مقصود واقعیاش 180درجه در تعارض بود و او معنای حقیقی حرفهایش را با مصداقها و مثالهایی که ذکر میکرد روشن مینمود.
مثلاً بر خلاف همیشه که از عوارض و آثار منفی تحریمها آه و ناله میکرد، این بار راجع به فواید تحریم و اینکه چگونه استعدادها و خلاقیتها را شکوفا میکند، دم زد و از جمله از دستاوردهای دفاعی در زمان جنگ با عراق سخن گفت، اما در مورد مصداق آن گفت که چطور رژیم مدتها در برابر سلاحها و هوایپماهای برتر عراق، عاجز شده بود و چقدر امکانات دفاعی خود را به همین خاطر از دست داد. در واقع میخواست همان حرف ظریف را برساند که گفت آمریکا با یک موشک میتواند ظرف 10دقیقه همهٴ تأسیسات و تسلیحات نظامی ما را دود هوا کند؛ اما چون تجربه ظریف را داشت که چگونه روی سرش ریختند، آن را با این مثال بیان کرد تا نشان دهد که اگر عراق که یک کشور جهان سومی است، توانست ماهها رژیم را مستأصل کند، شنونده نتیجه خودش را از رویارویی مفروض با ابرقدرت آمریکا بگیرد.
یا مثلاً کلی از پیشرفتهای علمی و فناوری در دوران تحریم دم زد، اما برای اولین بار فاش کرد که: «رفتیم و از یک کشوری نقشه یک کارگاه یا یک کارخانه بزرگ یو اف 6 را خریدیم و آوردیم در اصفهان، آنها در قدمهای اول برای نصب هم کمک کردند» به همین ترتیب گفت پتة دعاوی بومی بودن فنآوری و صنعت هستهیی رژیم را روی آب انداخت و فاش کرد که سانتریفوژ و هواپیمای جنگی را هم از جای دیگری گرفتند و بعد با مهندسی معکوس مشابهش را ساختند، صرفنظر از اینکه اینها همه ادعاست اما میخواست نتیجه بگیرد که: «اگر از اول از آنها نقشه نمیخریدیم و یا با آنها صحبت نمیکردیم و خودمان دست به کار میشدیم نه اینکه شدنی نبود، شدنی بود اما 10 تا 15سال دیگر به آن دست پیدا میکردیم. راه میانبر معنیاش این است».
منظور روحانی از میانبر زدن، که آن را چند بار در سخنان خود تکرار کرد، ارتباط با غرب و استفاده از سرمایه و تکنولوژی غربی است. وی در همین رابطه آلمان و ژاپن را بهعنوان الگوی پیشرفت مثال زد، اما اول با همان ترفند نعل وارونه مدعی شد که گویا آنها «با انگیزهٴ ملی به صحنه آمدند» و رشد کردند، در حالی که روشن بود مقصودش از این مثال آن است که خاطرنشان کند که آلمان و ژاپن با کمک غرب و با استفاده از سرمایهگذاری غربی توانستند از خاکستر جنگ دوم سر بلند کنند.
به همین ترتیب روحانی به تفصیل از «اقتصاد دانشبنیان» صحبت کرد و بدون آن که اشارهیی به «اقتصاد مقاومتی» بکند، بهوضوح آن را تخطئه نمود و تلاشکرد به مخاطبان خود نشان دهد که در مرحله «پساتحریم» و در صورت «تعامل با جهان» چه آیندهٴ درخشانی پیش رو دارند: «شما که این اقتصاد دانش بنیان را و شرکتهای دانش بنیان را برای این ایجاد کردید که خارجیها به شما چیزی نمیدادند… حالا همین دانش بهروزتر و مدرنتر از سوی کشورهای دیگر در اختیار شما قرار میگیرد». به این ترتیب روشن است که «اقتصاد دانش بنیان» اسم مستعار اقتصاد وابستهگرا و قلاب شدن به سرمایهداری غربی است، کمااینکه اقتصاد مقاومتی که خامنهای علم کرد نیز بهمعنی قبضهٴ اقتصاد توسط سپاه پاسداران و بیت رهبری است. البته روحانی در سخنرانیش در روز سهشنبه در برابر سرکردگان سپاه گفت که سهم سپاه را در غارت بهرسمیت بشناسد به این شرط که «سپاه و بسیج در راه دستیابی به اهداف اقتصاد مقاومتی و رسیدن به نقطه آسیب ناپذیری اقتصاد کشور به دولت کمک کنند» (تلویزیون رژیم ۲۴/۶/۹۴). منظور این است که: فرمان اقتصاد دست دولت باشد و سپاه نقش کمکی داشته باشد؛ اما روشن است که سپاه و باند ولیفقیه به این تقسیم سهم رضایت نخواهند داد و برای حفظ منافع خود تا پای جان، خواهند ایستاد و خواهند جنگید.
در یک کلام، حرفهای روحانی تصویری بود از جنگ هژمونی که رفسنجانی و روحانی با خامنهای در تمام زمینهها دارند؛ جنگی که طرف پیروز آن در درون رژیم نیست.